بیت المقدس

فلسطین پاره تن اسلام است.امام خمینیی (ره)

بیت المقدس

فلسطین پاره تن اسلام است.امام خمینیی (ره)

قسمت دوم: گسترش جهان اسلام و علل تقابل غرب با ‌آن

تهیه کننده:  گروه سیاسی شبکه دری
 در برنامه گذشته به بررسی توانمندی‌ها و موقعیت استراتژیک جهان اسلام پرداختیم‌، اینک در قسمت دوم این برنامه تحلیلی سیاسی به موضوعاتی چون گسترش اسلام و خدمات مسلمانان به جهان غرب از نظر علم و دانش، علل تقابل غرب با جهان اسلام، عوامل انحطاط مسلمانان و مسئله پیوند این دو سیاست در اسلام را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم.

شرکت‌کننده:
 1. پروفسور نظیف تهرانی: (استاد افغان در دانشگاه ایندیانای امریکا)
از تحلیل‌ها و تحقیقات‌شان درمورد اسلام و جهان غرب استفاده خواهیم کرد.
چهاره قرن قبل با ظهور اسلام، تحولی عظیم در تاریخ بشریت اتفاق افتاد و در اندک زمانی مرزهای نژادی، جغرافیایی و قومی را درنوردید و برپایه کلمه توحید، جوامع مختلف به یکدیگر نزدیک شدند. اسلام در شرایطی ظهور کرد که قدرت‌هایی نظیر امپراتوریهای روم و ایران، ابرقدرت‌های زمان بودند، طولی نکشید که این دو ابرقدرت دربرابر نیروهای مسلمان تاب نیاوردند و فروریختند. اسلام با پیام‌های تازه و حیات‌بخش خود، به سرعت در جغرافیای زمان گسترش پیدا کرد و بخش عظیمی از عالم را در اختیار گرفت. به موازات قدرت نظامی و اقتصادی جهان اسلام، باورها و فرهنگ اسلامی نیز گسترش یافت. زمانی که اسلام در اوج شهرت و معروفیت قرار داشت، جوامع غربی در خوابی عمیق فرورفته بودند و به گفته اندیشمندان خود، «عصر تاریکی» را تجربه می‌کردند. غرب در آن زمان، ایده و راهکار جدیدی برای ارائه به جهان بشریت نداشت.
جنگ‌های صلیبی، با یورش قدرت‌های غربی به جهان اسلام آغاز شد. اگرچه در طول دو قرن، دولت‌های غربی نتوانستند آنچه را که به لحاظ نظامی به دنبال آن بودند، به دست آورند، اما این فرصت برای غربی‌ها فراهم شد تا به تدریج با فرهنگ، ادبیات و پیشرفت‌های فکری جهان اسلام آشنا شوند. این خود زمینه‌ای برای بیداری افکار در غرب شد. درحقیقت دوره رنسانس برای غرب، پشت‌سرگذاشتن «عصر تاریکی» و آغاز دوره‌ای بود که به آن «عصر روشنایی» می گویند.
بدین ترتیب تحت تأثیر علوم و فنون پیشرفته جهان اسلام، غربی‌ها به تدریج توانستند به موفقیت‌های قابل توجهی دست یابند.
نظرپروفسور نظیف شهرانی استاد افغان در دانشگاه ایندیانای امریکا که تحقیقاتی را در زمینة اسلام و تأثیرپذیری غرب از علوم و دانش مسلمانان انجام داده است درخصوص گسترش اسلام و خدمات مسلمانان به علم و تمدن غرب این چنین است:
 
پروفسور شهرانی:
(ظهور و نقش اسلام در به‌میان آوردن یک جامعة نوین که در آن موضوع عدل، عدالت، برادری و صلح جایگاه داشت، اسلام در نقطه بسیار مهم تاریخ ظهور کرد که در آن زمان 2 امپراطوری بسیار مهم وقت درحال سقوط و انحطاط بودند که عبارت از امپراطوری روم و فارس بود.
و آن امپراطوری‌ها خیلی زود نابود شدند و خصوصاً در ایران، ولی امپراطوری روم چندسالی دوام یافت، ولی بازهم سقوط کرد، اما این در شرایطی واقع شد که اروپا در شرایط غفلت و خواب و بی‌خبری از دنیا بودند و جهان اسلام آنچه قبلاً از تمدن‌های یونان، و روم وجود داشت و تمدن‌های فراعنة مصر و بااستفاده از تمدن‌های نیمه‌قارة هند و.... که وجود داشت، همه را جمع کردند و از آن تمدن بسیار تازه که رنگ و بوی اسلامی و اخلاق و فلسفه اسلام در آن دخیل بود و موضوع وحدانیت خداوند در آن ظهور می کرد وجود داشت.
برخی از تحولاتی که در اروپا به نام رنسانس و اصلاحات که بعدها و پس از بیدارشدن اروپایی‌ها از خواب غفلت ظهور کرد، درحقیقت تمام تمدن و تاریخ خود را ازدست داده بودند و حتی راه برون رفت از مشکلات را نمی‌دانستند و در امپراطوری که مسلمانان در اسپانیا مستقر کرده بودند علم و دانش و فن باهم جمع شده بودند ، توانستند این اروپایی‌ها موقعیت‌های گذشته خود را تصاحب کنند و در عین حال خدمتی را که جهان اسلام در نگه‌داشت تمدن آنها کرده بودن، از تاریخ خود بطور کل محو کردند و شما بسیار کم در غرب می‌شنوید که غرب باید منت‌دار جامعة مسلمانان باشند، چراکه موقعیت سابق اروپا را مسلمانان برای آنان حفظ کردند، ضدیت اروپایی‌ها با جهان اسلام یک تاریخ بسیار قدیمی دارد که ما این ضدیت را در هیچ جامعه و هیچ دین دیگر نداشتیم و همین است که بعد از سقوط شوروی دوباره این موضوعات و البته با موضوعات و شرایط تازه ازسوی برخی از رهبران اروپا طی 5 یا 6 سال گذشته در امریکا توسط ر‍ژیم فعلی امریکا مطرح شده که در این راستا ریشة دیگر ‌آن که صهیونیزم است، وجود اسراییل در منطقه است.)
 در همین دوران، جهان اسلام تحت تأثیر دو عامل، راه انحطاط را درپیش گرفت. یکی نفوذ استعمار غرب در این منطقه مهم جغرافیایی بود. استبداد و کجروی برخی حکام مسلمان در این دوران نیز عامل دیگری بود که موجب شد که مسلمانان راه انحراف از افکار و اندیشه‌های اسلامی را بپیمایند.
قرن بیستم، آغاز تهاجم دهشتناک نظامی و فکری غرب به جهان اسلام بود. بگونه‌ای که مسلمانان از خود بیگانه شده و پنداشتند با الگو گرفتن از فرهنگ و ارزش‌های غربی می‌توانند عقب‌ماندگی‌های خود را جبران کنند. نتیجه دورشدن مسلمانان از اسلام و باورهای ریشه‌دار خود، عقب‌ماندگی روزافزون در زمینه‌های اقتصادی، علمی و سیاسی بود. تحمیل رژیم غاصب صهیونیستی بر فلسطین در اواسط قرن بیستم ازجمله ضرباتی بود که غرب بر پیکر جهان اسلام وارد ساخت. دوری مسلمانان از اسلام و اندیشه‌های اسلامی چگونه به وقوع پیوست؟
این سؤال پاسخی واحد ندارد. پیدایش فرقه‌های مذهبی و رواج خرافات و بدعت‌‌ها، افراط و تفریط در عمل به دستورهای اسلامی، ازجمله علل فاصله‌گرفتن مسلمانان از ارزش‌ها و سنن الهی بود. کشورهای اسلامی تفسیر واحدی از اسلام نداشته و گاه در برخی زمینه‌ها، دیدگاه‌های آنها با یکدیگر بسیار متفاوت بوده است. این تفاوت‌ها، موجب شد که در عمل نیز چندگونه و گاه متضاد رفتار کنند. این درحالی است که اسلام و مبانی آن، از یک حقیقت واحد سرچشمه می گیرد. برداشت‌های مختلف و گاه افراطی از اسلام، امروزه زمینه دخالت ابرقدرت‌ها را در برخی از کشورهای اسلامی پیش از گذشته فراهم کرده است. برای نمونه نگاه افراطی‌ طالبان به اسلام و مغایرت رفتار آنها با اصول منطقی اسلام، بهانه‌ای برای کشورها و رسانه‌های غربی شد تا اسلام را مورد حمله شدید قرار دهند.آقای نظیف شهرانی درخصوص علل انحطاط مسلمانان، به مسایل دیگری هم اشاره می کند که قابل توجه و تأمل است.
پروفسور شهرانی:
 (عوامل انحطاط منطقه‌ای که در آن مسلمانان در منطقه مطرح بودند، زیاد است. همان شکل ادارة حکومت و دولت در جوامع اسلامی مع‌الوصف شکل غیرسالم را به خود گرفته بود و آن شرایط در اروپا هم وجود داشت، منتها اروپایی‌ها توانستند ازطریق برخی اصلاحات همان سیستم اداری که به اصطلاح برده‌داری بود که در آن پادشاه همه حق را داشت و مردمی که در یک منطقه تحت ریاست و سلطنت یک شاه بودند، همه‌شان جزء رعیت بودند، هیچ حقی نداشتند را کاملاً تغییر دادند و آنها یک سیستم اداری دولتی تازه‌ای را که به اصطلاح قدرت از دست یک فرد یا فامیل به تمام مردم انتقال یافت و دولت‌های مردمی به میان آمد. این موضوع، البته برای بهبود وضع سیاسی و بالاخره بهبود صنعت و اقتصاد در اروپا کمک کرد و آنها را به عنوان قدرت‌های مهم تبارز داد، اما در جوامع اسلامی شکل دولت‌داری و بردگی دوام یافت.
حتی در زبان فارسی بالخصوص در افغانستان و در قانون اساسی افغانستان فصلی داریم تحت عنوان قانون حقوق رعایا. این خود یک کلمه کاملاً عجیب است که وقتی یک آدم رعیت بود، دیگر چه حقی خواهد داشت. به شکلی زندگی می‌کنیم که در قرن 15 و 16 یا قبل از آن و کسانی که در رأس قدرت هستند. همه چیز بستگی به تصمیم و ارادة آنها دارد.
و این همان علتی است که باعث بدبختی‌ها شده و این نه تنها به قدرت‌های خارجی اجازه می‌دهد که بتوانند در اینجا از قشر کوچک خود را در رأس قرار دهند و اکثریت مردم را سرکوب کنند و از آن طریق بتوانند از منابع خام این جوامع خودشان بهره‌برداری کنند.)
حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی درخصوص خطراتی که جوامع انسانی و اسلامی را تهدید نموده و می کند می گویند: «افراد و مجموعه‌های بشری همواره از دوسو آسیب می‌بینند. اول از درون خود که منشاء آن ضعف‌های بشری و هوس‌های مهارگسیخته، تردیدها و بی‌ایمانی‌ها است و دوم از دشمنان بیرونی است که براثر طغیان و افزون‌طلبی و تجاوز و ددمنشی، محیط زندگی را بر ملت‌ها تنگ و فشارآلود می‌سازند و با جنگ و ظلم و زورگویی، بلای جان آنان می‌شوند.»
بنابراین در جهان اسلام نیز، ضعف‌های درونی و استبداد برخی حکام از یکسو و تجاوز و فزون‌طلبی قدرت‌های استکباری ازسوی دیگر، زمینه‌ساز مشکلات فراوان گردیده است.
مشکلاتی که زمینه را برای تقابل و رویارویی قدرتمندان غربی با جهان اسلام بیشتر فراهم ساخت و پس از فروپاشی نظام شوروی سابق‌، غرب را در حالت تهاجم بیشتر علیه ملت‌های مسلمان قرار داد.
آقای پروفسور شهرانی درمورد وضعیت رویارویی غرب با جهان اسلام به حمله مغول در کشورهای اسلامی اشاره می کند و درخصوص علل تقابل غرب با جهان اسلام می گوید: 
پروفسور شهرانی: (جهان اسلام ازطرف مغول‌ها هم مورد ضربه بسیار مهم نظامی قرارگرفت. مغولان وقتی که به جهان اسلام تهاجم کردند و حمله نمودند تنها چیزی که داشتند قوۀ نظامی بود! هیچ حربة مذهبی، مدنی و.... با خود نیاوردند، جهان غرب هنگامی که به جوامع مسلمان و دیگر جوامع حمله‌ور شدند، نه تنها با قوه نظامی و اقتصاد برتر آمدند، بلکه برنامه‌های مدرنیته خود را در تقابل با اسلام قرار دادند و ادعای آنها همیشه این بود که آن چیزی را که آنها به عنوان یک فکر جدید و یک راه فلسفی تازه و تکنولوژی جدید و... داشتند بهتر از اسلام است، لذا از این لحاظ وارد تقابل با اسلام شدند، مثلاً مسایل حقوق زن که خیلی به آن دامن زده شد و ادعا می‌کردند اسلام بر ضد حقوق زن است و این واقعیتی است که نه در دین اسلام کسی می تواند شواهدی پیدا کند، البته شاید برخی از کشورهای اسلامی با استفاده از آداب، فرهنگ و رسوم خود به عاداتی دست زده باشند که در حق زنان تاحدی ظلم و بیداد شده، موضوع دیگری است، اما غربی‌ها از اینگونه موضوعات خیلی استفاده کردند یا مسایل دیگر در ارتباط با اداره حکومت و مردم‌سالاری.
در زمانی که اروپایی‌ها از خواب برخاستند خواستند تا منابع مادی و خام کشورهای اسلامی را موره بهره‌برداری خود قرار دهند تا به بسیاری از علوم و فنون روز که اسلام قانون آن را بیان کرده بود، دسترسی یابند و از این رو با اینکه انتقاد داشتند از نحوه حکومتی در اسلام و مخالفت خود را با ظلم و استبداد اعلام کردند، اما سعی داشتند حکومت‌های استبدادی را در جوامع تقویت کند و از آنها برای خود خادم بسازند تا از منابع طبیعی کشورها سود برند و با به‌وجود آوردن دولت صهیونیستی در فلسطین یکی از وسیله‌های بسیار عمده‌ای شد که موضوع اختلاف و جنگ در منطقه شد و از این طریق بتوانند در فروختن تجهیزات نظامی و ادوات جنگی موفق عمل کنند و میلیاردها دلار مردم مسلمان را از این طریق حیف و میل کنند تا ر‍ژیم‌های استبدادی را بازیچة دست خود قرار دهند و با ایجاد جنگ، مؤسسات اقتصادی اروپا و امریکا توسط این پول‌های خریدوفروش تجهیزات نظامی و کشتار جمعی سود ببرند و وجود یک رژیم صهیونیستی در منطقه یکی از مهمترین وسایلی بوده که دراختیار آنها قرار گرفته و از آن استفاده می‌کنند.)
***********************
امروزه مسلمانان تاحدودی به اهمیت پیوند دین و سیاست پی برده‌اند. اما تفکر جدایی دین از سیاست به‌ویژه درمیان دولتمردان کشورهای اسلامی، یکی از عوامل مهم انحطاط کشورهای اسلامی بوده است. افرادی چون «انورسادات» رئیس‌جمهور سابق مصر معتقد بودند که: «دین متعلق به مسجد است و مذهب اصولاً نباید به مسایل سیاسی کار داشته باشد.» این ایده، تاکنون زیان‌های جبران‌ناپذیری را در عرصه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی به جوامع اسلامی وارد ساخته است. در عین حال بسیاری از اندیشمندان و اسلام‌شناسان، تفکیک‌ناپذیری دو مقولة دین و سیاست را بر پایه آموزه‌های اسلام مورد تأکید قرار داده‌اند. امام خمینی(ره) رهبر فقیه انقلاب اسلامی بر این باور بود که دین تنها به رابطه انسان با خدا توجه ندارد، بلکه بر نحوه اداره امور سیاسی و معنوی زندگی بشری نیز تأکید می‌کند. از این رو، این مصلح بزرگ، تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان یک ضرورت اساسی برای مسلمانان یادآور شده و فرمود: «اسلام حکومتی است که یک جنبه‌اش حکومت سیاسی و یک جنبه‌اش حکومت معنوی است.»
جامعیت دین اسلام، سیره عملی پیامبر و همچنین توجه به این نکته که بسیاری از برنامه‌های اسلام در سایة حکومت، امکان اجرا می یابند، نشان‌دهندة آمیختگی دین و سیاست در اسلام است.
پروفسور شهرانی در پایان درخصوص تلاش غرب برای ایجاد جدایی بیشتر بین دین و سیاست در جهان اسلام تحلیل تاریخی و سیاسی روشن ارائه می‌دهد و می‌گوید:
پروفسور شهرانی: (جدایی دین از سیاست یک ریشة تاریخی بسیار مهم در اروپا دارد که شما با آن آشنا هستید، که در قرون وسطی کلیسای غربی که البته قدرت سیاسی را هم دربر داشته آنقدر ظلم و جور و خرابکاری‌های دینی را آغاز کردند که حتی رفتن به بهشت را هم به مردم به پول فروختند. و باعث اختناق سیاسی، علمی، فکری و... شدند و از آن لحاظ یک شاخة بسیار مهم وضع اروپا در رنسانس و اصلاحات همین بود که کلیساها را از مسایل سیاسی مجزا بسازند و از آن لحاظ اصلی را ایجاد کردند که اگر دین با دولت یکجا شود، همیشه باعث اختناق و عقب‌ماندگی خواهد شد و این‌ها این مورد را به جامعه‌ی اسلام هم ارتباط می دهد، در جوامع اسلامی سوءاستفاده از دین شده، در گذشته‌ها سیستم‌های مختلف اسلامی که به‌میان آمد به نفع خود از دین سود بردند یا از قرآن و دستورات آن به نفع مرزها استفاده نموده باشند، لیکن بصورت اختناق‌آمیزی که اروپایی‌ها به کلیسا روبرو بودند، در جهان اسلام چنین چیزی وجود نداشت. گذشته از آن در رویارویی با مستعمرات اروپایی یکی از مهمترین دستاوردهای اسلام برای تحرک مردم خود در مقابله با استعمار بودند و هم اسلام با اخلاقیاتی که در آن موجود است، همیشه احترام‌شمردن حقوق انسان‌ها، مساوات، عدالت و... که بسیار شایسته است در اصل انسان بودن از آن دفاع کرده و آن را بخش کرده و از آن لحاظ غربی‌ها که بیشتر به مادیات نزدیک می‌شوند و مسایل دینی که ارتباط خیلی نزدیک به جوهر انسانیت و اخلاقیات دارد، از آن دور می‌شوند و این خود باعث افزایش نگرانی‌ها در غرب شده و حتی دوباره به دین نزدیک شدن را خواستار هستند و می‌دانند که این دنیاگرایی‌ها باعث شکست آنها در آینده خواهد شد و کسانی که در چارچوب سیاسی غرب صاحب قدرت هستند این موضوع را درک کرده‌اند، که اسلام واقعاً به عنوان یک دین و یک ایدئولو‍ژی سالم می‌تواند دربرابر غرب مقاومت کند و مقاومت کرده و از آن لحاظ این‌ها می‌خواهند ازطریق به‌میان آوردن موضوعات جدایی دین از سیاست به اسلام ضربه بزنند.
مع‌الوصف در جوامع اسلامی که حکومت‌های استبدادی در رأس هستند، آنها هم از اسلام به عنوان یک وسیله استفاده می‌کنند که باعث این شده تا برای برخی از افراد مسلمان یک ذهنیت پیش بیاید که شاید نظریه غربی‌ها دررابطه با جدایی دین از سیاست به نفع ما باشد و این بهتر شود، چراکه کسانی که اکنون در رأس حکومت هستند، همگی از اسلام سوءاستفاده کرده‌اند و اگر ما واقعاً اسلام را به شکلی که اساساً قرآنی و روش حضرت پیامبر(ص) است و تأکید کرده‌اند که ما به عنوان یک مسلمان به خداوند ایمان داشته باشیم و زندگی‌مان را همیشه عیار با دستورات انسان‌ساز قرآن و با اصول زندگی پیامبر اسلام کنیم ، البته که یک جامعه سالم سیاسی و اسلامی هیچ فرقی باهم نداشته باشند. اما متأسفانه همان پیوندی که با واقعیات اسلامی در حیات سیاسی جامعه مسلمان باید وجود داشته باشد، ما تاکنون مشاهده نکرده‌ایم.)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد