بیت المقدس

فلسطین پاره تن اسلام است.امام خمینیی (ره)

بیت المقدس

فلسطین پاره تن اسلام است.امام خمینیی (ره)

پروتکل شماره دو صهیون*تسخیر دنیا*

پروتکل شماره دو صهیون

- تا آنجا که مقدورمان باشد، باید از بروز جنگى که بسود ناحیه ‏اى خاص منجر شود، جلوگیرى کنیم. آنگاه جنگ را به صحنه اقتصاد مى‏کشانیم تا طرفین متخاصم به خوبى تسلط همه جانبه ما را دریافته و تسلیم عوامل بین ‏المللى ما شوند. حقوقى بنام حقوق بین ‏الملل وضع خواهیم کرد که جایگزین حقوق ملى کشورها شده و ناظر بر روابط بین ملل باشد، همانگونه که قوانین حقوقى یک کشور، بر روابط افراد آن کشور نظارت دارد.

- اطاعت بى‏چون و چرا از مهمترین شرایطى است که ما براى انتخاب مدیران در نظر مى‏گیریم و هیچ ضرورتى ندارد که آنها در زمینه مدیریت تحصیلات و اطلاعاتى داشته باشند. اینگونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانى خواهند بود که ما از کودکى آنها را براى اداره امور جهان تربیت خواهیم کرد. همانطورى که نیک مى‏دانید اینگونه مشاوران را طورى تربیت مى‏کنیم که براى احراز مقام هائى که به آنها محول مى‏شود، واجد شرایط باشند. بعلاوه آنها را در زمینه امور سیاسى، تاریخ و تحلیل وقایع، آموزش مى‏دهیم. مى‏دانیم که غیریهودیها طورى تربیت شده‏اند که نمى‏توانند وقایع تاریخى و مشاهدات خود را بدون پیشداورى تحلیل کرده و از این تحلیها نتیجه عملى بگیرند و یافته ‏ها را راهنماى عمل خویش قرار دهند. بنابراین، ضرورتى ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمرى را در آرزو و امید بسر ببرند و به خاطرات گذشته خویش دل خوش نمایند. بگذار خود را با اصولى که ما به نام علم( تئورى) به آنها دیکته کرده ‏ایم سرگرم کنند. با توجه به این هدف ما به یارى مطبوعات(رسانه ‏هاى گروهى) اعتماد غیر یهودیها را به صحت این تئورى‏ها جلب مى‏کنیم. روشنفکران غیریهودى علوم را به طور مجزا از هم مورد تحقیق قرار مى‏دهند و بى‏آنکه خود متوجه باشند، اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهائى را فراهم مى‏آورند ولى آنها را در متن عمل پیاده نمى‏کنند. اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از اینگونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب کرده تا به یک کل دست یابند و فکر خود را در جهت خواستهاى ما پرورش دهند.

تعلیم و تربیت ویرانگر

- فکر نکنید آنچه که در بالا گفته شد تنها یک حرف است. دقت کنید که ما چگونه موفق شدیم داروینیسم، مارکسیسم و نیچه‏ایسم را بال و پر بدهیم. یهودیان باید به سادگى به اهیمت نقش ویرانگر نظریه ‏هاى بالا، روى ذهن و اندیشه غیریهود پى ببرند.

- براى آنکه در مسائل سیاسى دچار لغزش و اشتباه نشویم باید به طرز تفکر، تمایلات و خصوصیات ملل مختلف توجه دقیق داشته باشیم. به عبارت دیگر سیستم ما به مثابه ماشین بزرگى است که اجزاء آن به مقیاس وسیعى متناسب با خلق و خوى، آداب و رفتار مردمى که در جهت هدفهایمان گام برمى‏دارند، کار مى‏کند. لذا براى آنکه با شکست مواجه نشویم، باید از تجربیات گذشتگان استفاده کنیم.

- مى‏دانیم که ممالک جهان از مطبوعات بعنوان وسیله ‏هائى براى هدایت فکر مردم در جهت دلخواهشان استفاده مى‏کنند. لذا براى آنکه بتوانیم از مطبوعات در جهت خواسته ‏هاى خود استفاده کنیم، باید در بین مردم نارضائى ایجاد نمائیم و سپس از طریق مطبوعات نارضائى‏ها را منعکس سازیم.

مى‏دانیم که آزادى بیان تنها از طریق آزادى عمل تضمین مى‏شود، اما مردم غیریهودى نمى‏دانند چگونه از مطبوعات استفاده کنند. خوشبختانه این وسیله به دست ما افتاده است و ما مى‏توانیم از طریق مطبوعات اعمال نفوذ کنیم. جاى بسى خوشبختى است که ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم در اختیار داریم. ولى باید یادآور شد که ما این دو عامل را با از خودگذشتگى فراوان و از میان اقیانوسى از خون و اشک به دست آورده ‏ایم و براى دست‏یابى به آنها قربانیان فراوانى داده‏ایم، البته هر قربانى‏اى که ما مى‏دهیم، از نظر خداوند با هزار قربانى غیریهودى برابر است.

پروتکل شماره یک صهیون*تسخیر دنیا*

پروتکل شماره یک

- مى‏خواهیم فارغ از هرگونه لفاظى و عبارت ‏پردازى و تنها از طریق مقایسه و استنتاج، حقایق محیط اطرافمان را مورد بررسى و مداقه قرار دهیم.

- مى‏خواهیم سیستمى را که ما در آن زندگى مى‏کنیم از دونقطه نظر یعنى از نظر یهودیها (صهیونیستها) و از نظر غیریهودیها (غیرصهیونیستها) مورد ارزیابى قرار دهیم.

- شمار انسانهایى که داراى غرایز بد و شیطانى هستند، برشمار کسانى که داراى غرایز خوب هستند، پیشى مى‏گیرد. لذا، براى آنکه بتوان بر انسانها حکومت کرد، باید به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانى مى‏خواهد دیکتاتور بشود، زور بگوید و اگر بتواند، رفاه و خوشبختى مردم را فداى خواسته ‏ها و آمال خود گرداند.

- اما چه عواملى این جانور درنده را که اسمش انسان گذاشته‏اند، از خشونت باز مى‏دارد؟

- از زمانى که حیات اجتماعى آدمیان آغازگشت، فشارها، رفتارهاى ظالمانه و حیوان صفتانه ‏اى از سوى فرمانروایان باعث شد که توده ‏هاى مردم تحت سلطه درآیند و مطیع فرمانروایان خود شوند. آنگاه با وضع قوانینى که در واقع همان چهره تغییریافته زور و تهدید هستند، آدمیان به زیر سلطه درآمدند و من در اینجا مى‏خواهم بگویم که طبق قانون طبیعت، « حق» یعنى اعمال زور و فشار.

- آزادى سیاسى تنها یک نظریه است نه یک واقعیت. لذا آدمى باید بداند که چگونه از واژه آزادى سیاسى براى فریب توده ‏ها استفاده کند و سپس آن را براى درهم شکستن قدرت حزب حاکم بکارگیرد. البته اگر حزب حاکم قبلا\" خود از چنین شیوه‏اى براى دستیابى به قدرت استفاده کرده باشد، بهتر مى‏توان همین شیوه را در مورد او بکار برد. به کمک واژه به اصطلاح آزادى مى‏توان همین شیوه را در مورد او بکار برد. به کمک واژه به اصطلاح آزادى مى‏توان پایه ‏هاى حزب حاکم را سست و لرزان ساخت و بى‏اعتباریش را به توده مردم نشان داد. از آنجا که توده ناآگاه نمى‏تواند حتى یک روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهایش را خود راهبرى نماید، لذا به آسانى رهبرى حزب جدید را مى‏پذیرد و بدین‏سان رژیم قدیم جاى خود را به رژیم جدید مى‏دهد.

- هنگامى که ما به قدرت رسیدیم، یعنى قدرت را از چنگ فرمانروایانى که با استفاده از واژه آزادى بر مردم حکومت مى‏کنند، خارج ساختیم، طلا جاى قدرت را خواهد گرفت. بنیاد نهادن حکومت براساس آزادى غیرممکن است. زیرا کسى نمى‏تواند آزادى را در متعارف و متعادل‏ترین نوع آن بکارگیرد. اگر صرفاً براى مدت کوتاهى مردم را در اداره امور خویش آزاد بگذاریم تا هر کس فرمانرواى خویش بشود، دیرى نخواهد پایید که انسجام امور از هم گسیخته مى‏شود و مردم دست به کشتار همدیگر مى‏زنند و از دولت چیزى جز تلى خاکستر به جاى نخواهد ماند.

- خواه دولتها در اثر ضعف داخلى متلاشى شوند و خواه در اثر چیرگى دشمنان خارجى از بین بروند، سرانجام زیر نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زیرا سرمایه، که به مثابه ریسمان محکمى است، در دست ماست. دولتهایى که به این ریسمان محکم چنگ نمى‏زنند، سقوطشان حتمى خواهد بود.

- آنهایى که آزادمنشانه مى‏اندیشند، ممکن است به سیاستى که ما در بالا خطوط اصلى آن را ترسیم کردیم، ایراد بگیرند و آن را غیراخلاقى تلقى کنند. ولى در پاسخ ایراد آنها، ما این سؤال را مطرح مى‏کنیم:

اگر هر دولتى دو نوع دشمن داشته باشد و براى از بین بردن دشمن خارجى به او اجازه داده شود که براى نابودى دشمن از هر روشى استفاده کند، یعنى مثلا\" دشمن را غافلگیر کرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بکوبد آنگاه این عمل را روش غیراخلاقى مى‏نامید؟ به همین قیاس نابودى دولتهاى حاضر به دست ما که مخرب رفاه عمومى هستند، عملى غیراخلاقى تلقى مى‏شود؟

- آیا آدم معقولى پیدا مى‏شود که فکر کند مى‏توان از طریق بحث و استدلال با مردم عامى که قدرت استدلالشان سطحى است، کنار آمد؟ کنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روى عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممکن است. اگر بخواهیم با این دسته از مردم که فهم سیاسى ندارند، از طریق استدلال و بحث کنار بیاییم، جز آنکه تخم هرج و مرج را بپاشیم کار دیگرى نمى‏توانیم بکنیم.

- میان سیاست و اخلاق هیچگونه وجه اشتراکى نیست. فرمانروایى که متکى به اخلاق باشد، نمى‏تواند سیاستمدارى کار کشته و ماهر از آب درآید و نتیجتاً پایه‏ هاى قدرت سیاسى او متزلزل خواهد گشت. آنهایى که مى‏خواهند گام در وادى سیاست بگذارند، باید هم نیرنگ باز باشند و هم بتوانند دیگران را متقاعد کنند. صفاتى چون درستکارى و راستگویى خطرى بزرگ براى سیاست بشمار مى‏روند. زیرا چنین صفاتى شدیدتر از هر دشمنى، فرمانروا از اریکه حکمرانى به زیر مى‏کشند. البته فرمانروایان جوامع غیرصهیونیست باید چنین صفاتى را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاى درآیندو تسلیم ما شوند. ولى در نظام سیاسى جوامع صهیونیستى، قیودات اخلاقى نباید وجود داشته باشد.

حق یعنى زور

- به اعتقاد ما حق یعنى اعمال زور. واژه حق واژه‏اى ذهنى است که به هیچ وجه جنبه عینیت به خود نمى‏گیرد. در نظام سیاسى ما حق این چنین تعبیر مى‏شود: هر آنچه را که مى‏خواهم به من بده زیرا من از تو قوى‏ترم. نیازى نیست که ثابت کنم حق از آن کیست.

- حق از کجا شروع مى‏شود و به کجا ختم مى‏شود؟

- در هر دولتى که قدرت به طور نامطلوبى سازمان یافته باشد، قوانین و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث مى‏شوند و سرانجام لیبرالیسم پدید مى‏آید. طبق قانون حکومت اقویا، باید تمام مقررات و قوانین را متلاشى سازیم و براى آنهایى که داوطلبانه از لیبرالیسم دست کشیده‏اند و تسلیم ما شده‏اند، منجى شویم.

- در شرایط کنونى که تمام قدرت‏هاى جهان داراى پایه‏هاى لرزانى هستند، قدرت سیاسى ما داراى پایه ‏هاى استوارى است. زیراوجود آن محسوس نیست. زمانى قدرت ما تجلى خواهد کرد که هیچگونه خطرى آن راتهدید نکند.

- قدرتهاى سیاسى جهان به سبب اعمال لیبرالیسم دچار مشکلات شدیدى هستند. وظیفه ما این است که فارغ از اینگونه مشکلات، به فکر پى‏ریزى حکومت آینده خود باشیم. ما باید در طرحهاى خودبیشتر به ضروریات فکر کنیم تا به اخلاقیات و بیشتر به هدفها توجه داشته باشیم تا به وسیله ‏ها.

- اکنون ‏طرحى در پیش روى داریم که خطوط اصلى سیاست آینده ‏مان را مى‏خواهیم از متن آن استخراج کنیم. این طرح به ذکر عواملى که حاصل چند قرن اندیشه و کار آدمى را به هدر داده‏اند، مى‏پردازد. لذا ما نمى‏توانیم نقش این عوامل را نادیده بگیریم.

- براى آنکه سیاستمان عملکرد رضایت بخشى داشته باشد، نخست باید توده مردم را بشناسیم و به سستى اندیشه، عدم درک و عدم توجه آنها به رفاه خویش پى ببریم. باید بدانیم که قدرت توده مردم قدرتى نامعقول است. کسى که از احوال توده مردم اطلاعى ندارد، نمى‏تواند آنهارا اداره کند. و نیز کسى که دانش سیاسى نداشته باشد، حتى اگر خیلى هم تیز هوش باشد نمى‏تواند توده ناآگاه را رهبرى کند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق مى‏دهد.

- تنها کسانى که از همان اوان خردسالى براى رهبرى تربیت مى‏شوند، مى‏توانند به مفهوم کلماتى که از الفباى سیاست تشکیل شده‏اند، پى ببرند.

- اگر افرادى را که از دانش سیاسى بهره ندارند، بر سر کار آوریم، دیرى نمى‏پاید که در اثر اختلاف میان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط مى‏کنند. آیا مى‏توان اداره امور یک جامعه را به افرادى که صرفاً به منافع خود توجه دارند و هنگام رسیدگى به امور، به منافع خویش فکر مى‏کنند محول کرد؟ آیا اینگونه افراد مى‏توانند از خود در برابر دشمن دفاع کنند؟ اگر تصور کنیم که در میان توده مردم کسانى یافت مى‏شوند که توانایى اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگى امور سیاسى را بر هم زده‏ ایم و اجراى برنامه ‏ها را دشوار ساخته ‏ایم.

ما ستمگریم

- تنها به یارى یک فرمانرواى مستبد و سختگیر مى‏توانیم طرحهایى را که در پیش داریم به مرحله اجرا درآوریم و میان دستگاههاى مختلف دولت که به مثابه یک ماشین عمل مى‏کند، نوعى هماهنگى برقرار کنیم. لذا مى‏توان چنین نتیجه گرفت که مناسب‏ترین نوع حکومت براى یک کشور، حکومتى است که در آن قدرت به یک نفر تفویض بشود. بدون وجود یک حکومت مطلقه مستبد، تمدن نمى‏تواند به حیات خود ادامه دهد. و این تمدن تنها به وسیله رهبران و نخبه ‏ها بارور مى‏شود نه به وسیله توده ‏هاى ناآگاه. توده مردم وحشى است و توحش خود را در هر موقعیتى نشان مى‏دهد. هنگامى که توده ‏ها آزادى به دست آوردند آزادى به صورت هرج و مرج که خود اوج توحش است جلوه‏ گر مى‏شود.

- اعتیاد به الکل و افراط در نوشیدن نوشابه ‏هاى سکرآور، مشکلى است که پس از اعطاى آزادى در میان غیریهودیها رواج پیدا مى‏کند. بر ما یهودیها لازم است که در چنین مسیرى گام برنداریم. مردم غیریهودى از همان آغاز جوانى به وسیله عوامل ما بى‏بندوبار و بدون اخلاق بار مى‏آیند. عوامل ما عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتکاران، منشى‏ها و زنانى که در خانه‏ هاى ثروتمندان بچه ‏دارى مى‏کنند. به کمک زنان یهودى مردان غیریهودى را در عشرتکده ‏ها و محلهاى عیاشى به فساد اخلاقى مى‏کشانیم و آنها را از جاده عفت و پاکدامنى منحرف مى‏سازیم. من این جامعه را که به دست زنها به فساد کشانده مى‏شود، جامعه زنان نام مى‏نهم زیرا در فساد و تجمل‏ پرستى دنباله ‏رو دیگرانند.

- دولت ما به جاى آنکه ترس از جنگ را در مردم ایجاد کند، از طریق اعدامهاى ظاهراً قانونى مخالفان را از سر راه برمى‏دارد و با ایجاد چنین ترسى خود به خود مردم را وادار به تسلیم مى‏کند. زیرا بى‏رحمى و سنگدلى در مجازات موجب ثبوت و استحکام دولت است. به نام انجام وظیفه و با اعمال مجازات‏هاى شدید و بى‏رحمانه مى‏توانیم دولتها را هم وادار کنیم که بدون قید و شرط تسلیم ما شوند.

- منطق ما زورگویى و متقاعد کردن است. در مسایل سیاسى، تنها زور است که پیروز مى‏شود به ویژه اگر رهبران سیاسى بتوانند آن را مخفیانه اعمال کنند. اگر فرمانروایى نمى‏خواهد تسلیم دیگران شود، باید با خشونت و نیرنگ به متقاعد کردن دیگران که از اساسى‏ترین اصول حکومت هستند، متوسل شود. تا زمانى که غیریهود مانع رسیدن ما به هدفهایمان باشند باید فساد، خیانت و رشوه ‏خوارى را رواج دهیم. اگر چپاول کردن اموال مردم منجربه تسلیم شدن آنها در برابر حکومت بشود، نباید در انجام این کار تردیدى به خود راه دهیم.

ما به آزادى خاتمه مى‏دهیم

- اگر به تاریخ گذشت نگاهى بیفکنیم، درمى‏یابیم که ما نخستین قومى بودیم که نداى آزادى، برابرى و برادرى را سردادیم. این کلمات بعدها به وسیله مردم غیریهودى، احمقانه و طوطى‏وار تکرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را که در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محکمى بود، از بین بردند. خردمندان غیریهودى نمى‏توانند خود را از مطلق‏ گرایى و ذهنیت و عالم تجرد بیرون آورند و واقعیات را مورد قبول قرار دهند. آنها هیچگاه متوجه تضاد موجود میان آنچه مى‏گویند و آنچه عمل مى‏کنند، نمى‏شوند. آنها متوجه نمى‏شوند که افراد داراى استعدادها، قابلیتها و شخصیتهاى متفاوتى هستند. آنها باور نمى‏دارند که توده مردم کور و ناآگاه است. آنان باور نمى‏دارند، کسى که از میان توده مردم برخیزد نمى‏تواند رهبر بشود. آنها نمى‏پذیرند که استعداد رهبرى در میان یک تبار از پدر به فرزند منتقل مى‏شود. آنان با نادیده گرفتن چنین حقایقى برخلاف موازین طبیعت گام برداشتند و ما مى‏بینیم که مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همین امر هم باعث شده است که ما روز به روز به موفقیت نزدیکتر شویم.

- اشاعه کلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنیا به ما نسبت داده مى‏شود. ما باید از عواملمان که ناآگاهانه پرچم‏مان را با شور و شوق فراوان برافراشته ‏اند، سپاسگزار باشیم. مى‏دانیم که کلمات مذکور در طول تاریخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همکارى و اساس حکومت غیر یهودیان را نابود کرده ‏اند. البته بعداً یادآور خواهیم شد که عوامل دست ‏نشانده، ما چگونه به پیروزى نهائى ما کمک خواهند کرد یا این امکان را مى‏دهند که ورق برنده به دست ما بیفتد. معناى این کلام آنست که در آینده خواهیم توانست هر نوع امتیازى را از جمله (اریستوکراسى )اشرافیت و سرمایه ‏دارى( جوامع غیر یهودی) را چون سدى در برابر پیروزیمان قرار دارد، نابود کنیم و بر خرابه ‏هاى اریستوکراسى غیریهود، اریستوکراسى خود را که مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصیل کرده است، بنا نهیم. باز یادآور مى‏شویم که دانش و ثروت دو شرط اساسى، براى تشکیل این اریستوکراسى هستند. ثروت را در اختیار داریم و دانش رهبرى را حکماى پیشین برایمان فراهم آورده ‏اند.

- اگر در رابطه ‏هایمان، دست روى حساس‏ترین عصب ذهن آدمیان بگذاریم، خیلى زود به پیروزى خواهیم رسید و این اعصاب حساس ذهن آدمى، عبارتند از زراندوزى، مال‏پرستى و تنوع ‏طلبى در ارضاء نیازهاى مادى. هر یک از این خواسته ‏ها به تنهائى مى‏تواند آدمى را تسلیم ما بکند.

- مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما کمک مى‏کند که به توده‏ هاى مردم در سراسر دنیا بفهمانیم که دولتهایشان فقط ناظر خرج ثروت‏هاى مردم هستند و مى‏توان دولتها را مانند دستکشهاى کهنه زود به زود عوض کرد.

- از آنجا که تغییر دادن رهبریهاى ممالک جهان مقدور و میسر مى‏باشد و از آنجا که مى‏توانیم نقش بسیار مهمى در اینگونه تغییر و تحولات داشته باشیم، لذا برایمان آسان خواهد بود که اختیار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گیریم.

پروتکل های رهبران صهیون برای تسخیر جهان

**پروتکل های رهبران صهیون برای تسخیر جهان**

مقدمه

درباره پروتکلهاى دانشوران ارشد یهود که متن آن در همین شماره از نظرتان مى‏گذرد، توضیحات زیر ضرورى است:

1 واژه « پروتکل » معانى مختلفى دارد ازجمله: پیش‏نویس قرارداد، معاهده و یا سند رسمى که بین دو یا چند دولت امضاء مى‏شود اما در اینجا به مفهوم تصمیمات و فرمولهایى است که از سوى جمعى از متفکران، استراتژیست‏ها و خاخامهاى یهودى به منظور تسخیر عالم طراحى شده است.

به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطینى، عویج نویهض،« پروتکلها برنامه‏اى است که سرمایه ‏داران و اقتصاددانان [و متفکران و علماى] یهود براى ویران کردن بناى مسیحیت، قلمرو پاپ و دست آخر اسلام، آن را تنظیم کرده ‏اند. یهودیان صهیونیست معتقدند که بعد از این ویرانى که به گفته اصحاب پروتکلها طى صد سال انجام خواهد شد آنها بر جهان استیلا خواهند یافت و سلطنتى یهودى داودى برقرار خواهند کرد که با تدابیر و امکانات خود به یهودیان با آن که اقلیتى ناچیز هستند امکان خواهد داد تابر تمام جهان مستبدانه حکومت کنند و هیچ دینى، نه مسیحیت و نه اسلام، در کنار آیین یهودى داودى باقى نخواهد ماند»

2 متن پروتکلها به منظور قرائت در چند جلسه کنفرانس براى بحث و تصمیم‏گیرى و تایید نهایى آماده شده بود که پلیس مخفى تزار روس به کنفرانس مزبور که به ریاست تئودرهرتزل در شهر بال سوئیس برگزار شده بود( سال 1897 میلادى هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد.
3 پروتکلها در سال 1905 میلادى توسط نویسنده‏اى روسى به نام سرگئى نیلوس( از روحانیون و علماى مسیحى( از زبان عبرى )و یا فرانسوى) به زبان روسى ترجمه شد و در سال 1906 وارد کتابخانه بریتیش میوزیوم لندن شد.

4 ویکتورمارسدن، روزنامه ‏نگار بریتانیایى که همزمان با انقلاب بلشویکى براى روزنامه انگلیسى مورنینگ پست در روسیه کار مى‏کرد، این پروتکلها را در سال 1917 به زبان انگلیسى ترجمه کرد.

5 هنرى فورد (بنیانگذار شرکت اتومبیل‏سازى فورد آمریکا) پروتکلها را در سال 1920 به صورت سلسله مقالاتى در روزنامه‏اى که به خود او تعلق داشت، به چاپ رساند. هدف او این بود که ملت آمریکا را از خطر شکل‏گیرى امپراتورى یهود در این کشور آگاه سازد. فورد، پروتکلهاى دانشوران صهیون را برنامه اصلى یهود براى تسلط بر جهان مى‏دانست و هشدار داد که یهود به حکومت آمریکا اکتفا نکرده و درصدد برپایى حکومت جهانى است.

هنرى فورد در گفتگویى که در روز هفدهم فوریه 1921 در « نیویورک ورلد» به چاپ رسید، دعوى خود را علیه « پروتکلهاى صهیون» چنین بیان کرد:« تنها نکته ‏اى که علاقمندم درباره پروتکلها بگویم این است که آنها با آنچه درحال وقوع است، تطبیق مى‏کنند. از طرح پروتکلها شانزده سال مى‏گذرد و آنها تاکنون با شرایط جهانى منطبق بوده‏اند.»

فورد هنگامى این نکته را بیان داشت که رهبران یهود و مطبوعات یهودى در آمریکا علیه او جنجال به پا کرده و فریاد اعتراض سرداده بودند. هنرى فورد پس از تحمل فشار و مشقت، که تنها یهودیت سازمان یافته از عهده طراحى و اعمال آن برمى‏آید، بالاخره ناچار شد در 30 ژوئن سال 1927 در نامه‏اى خطاب به« لوییس مارشال» رهبر وقت « انجمن یهودیان آمریکا»، رسماً از یهود عذرخواهى کند. البته فورد در عذرخواهى خود و نه پس از آن، هیچگاه صدق پروتکلها و تحلیلهاى منتشره پیرامون آنها را تکذیب نکرد.

6 مفاد بعضى از مواد پروتکلها ظاهراً متناقض به نظر مى‏رسند. فى‏المثل جایى توصیه به ترویج تئورى « آزادى‏خواهى» مى‏شود و در جاى دیگر گفته مى‏شود که با قدرت، با هرگونه « آزادی» مخالفت خواهیم کرد. در این مورد باید توجه داشت که این دستورالعملها به دو دسته تقسیم مى‏شوند.یک دسته مربوط به طرحها و برنامه‏هایى است که یهود، قبل از برپایى حکومت جهانى خود براى نابودى کشورها و دولتها به اجرا درمى‏آورد و دسته دیگر مربوط به برنامه ‏هایى است که بعد از استقرار حکومت جهانى یهود، قرار است به اجرا درآیند. بنابراین آنجا که سخن از ترویج « آزادیخواهى» و یا « آزادى مطبوعات» است، مربوط به برنامه ه‏اى است که از رهگذر آن، کشورها، دولتها و ملتها را دچار تفرقه ،بى ثباتى و از هم پاشیدگى مى‏کند اما آنجا که سخن از مبارزه با « آزادى» است، مربوط به زمانى است که حکومت جهانى یهود برپا شده و براى استقرار و صلابت خود، هرگونه صداى مخالفى را خفه مى‏کند.

7 نمى‏توان نتیجه گرفت که آحاد یهودیان دنیا با آنچه در پروتکلها ذکر شده است موافقت و همسویى دارند. اى بسا یهودیانى که خود تحت ستم و استثمار سرمایه ‏داران بزرگ یهودى و خاخامهاى همسو با این سرمایه ‏داران، باشند و یا از سرناآگاهى و فریب، آلت فعل آنان شده باشند که ضرورى است این دسته از یهودیان نیز نسبت به خطر یهودیت پیوند خورده با صهیونیزم، هشیار و بیدار شوند.

8 براى کسب اطلاعات بیشتر پیرامون « پروتکلهاى یهود»، خوانندگان علاقمند را به دو کتاب ارزشمند زیر، ارجاع مى‏دهیم:

1 پژوهه صهیونیّت ( مجموعه مقالات)، به کوشش محمد احمدى، ناشر: مؤسسه فرهنگى ضیاء اندیشه، صندوق‏پستى 1415544

2 پروتکلهاى دانشوران صهیون، نوشته: عجاج نویهض، ترجمه: حمیدرضا شیخى، ناشر: آستان قدس رضوى

.

صهیونیسم در اندیشه امام خمینی (ره )

از دیدگاه سیاسی امام خمینی (ره ) اگر تاسیس حکومت اسلامی اولویت اول برای ایشان در ایران بود در خارج از کشور آزادی بیت المقدس و سرزمین فلسطین مهم ترین دغدغه فکری و عمل سیاسی ایشان را تشکیل می داد. یکی از مخالفت های اساسی امام با رژیم پهلوی درباره نفوذ صهیونیزم در ایران و حضور عناصر اسرائیلی در مناصب دولت پهلوی بود. به عبارت دیگر می توان در اندیشه انقلابی و آزادی بخش امام آزادی ملت ایران و فلسطین را دو ضرورت عینی و اساسی دانست که بسیاری از آثار کتبی و شفاهی و مبارزات سیاسی ایشان مبین این امر است که در ذیل اشاراتی به این موضوع می شود.

صهیونیسم در اندیشه امام خمینی (ره )



  • الف ـ موضع امام در مورد اقدامات صهیونیسم
    اولین موضع رسمی امام مقارن با آغاز مبارزات سیاسی ایشان با رژیم پهلوی در ارتباط با عدم همسویی این رژیم با تحریم نفتی اسرائیل و عدم قطع روابط دیپلماتیک با اسرائیل بود. امام در مصاحبه ای اینچنین فرموده اند :
    یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است کمک او به اسرائیل است ... او نفت مسلمین را « غصب کرده و به اسرائیل داده است . این خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است . »
    از سال 41 شمسی و در پیام مشهور امام به مناسبت نوروز 42 به کشته شدن مسلمانان و روحانیت به دست دولت برای حفظ منافع اسرائیل اشاره شده است . پس از آن امام به مناسبت وقایع مختلف در داخل و خارج از ایران این مقوله را به طور جدی مطرح کرده اند. از جمله در پیام امام درباره لایحه انجمن های ایالاتی و ولایتی از سلطه صهیونیست ها بر منافع و تاسیسات ایران انتقاد شدیدی به عمل آمده است . در همین سال در پاسخ به اصناف شهرستان قم در خصوص مصوبه دولت ا سدالله علم برای روابط اقتصادی با اسرائیل آن را خطری بزرگ برای اسلام و استقلال کشور دانسته اند . در سال 42 در پاسخ به نامه علمای یزد خطر اسرائیل را بسیار جدی دانسته و همه را به اعتراض علیه اسرائیل و دولت پهلوی فراخوانده اند.
    یکی از محکم ترین و تندترین موضع گیرهای سیاسی امام در برابر اسرائیل سخنرانی مشهور ایشان در مسجد اعظم پس از آزادی از زندان بود. « ای ملت دین ما اقتضا می کند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم قرآن ما اقتضا می کند که در مقابل صف مسلمین با دشمن اسلام هم پیمان نشویم . ملت ما با هم پیمانی شاه با اسرائیل مخالف است . »
    با کشتار خونین مدرسه فیضیه امام با سخنرانی تاریخی خود مبارزه با اسرائیل را هم چنان در محور مبارزات خود قرار دادند. در پیام ماه محرم سال 1343 شمسی امام رابطه با اسرائیل را ننگ بزرگ شمرده و خواستار وحدت مسلمین برای مقابله با اسرائیل شدند . در شهریور1347 امام در پاسخ به نامه گروهی از فدائیان و جوانان مبارز فلسطین ضمن اعلام وجوب و ضرورت مبارزه با اسرائیل مجوز استفاده از مصرف زکات و سایر صدقات را برای رفع خطر اسرائیل در کمک به مدافعین و مبارزین را صادر کردند.
    صهیونیست ها در مرداد 1348 مسجد الاقصی را به آتش کشیدند . امام ضمن محکوم کردن شدید صهیونیست ها درباره تجدید بنای مسجدالاقصی اعلام کردند تا زمانی که فلسطین آزاده نشده مسلمانان آن را تجدید بنا نکنند تا جنایات صهیونیست ها در مقابل چشمان مسلمانان مجسم بماند. در طول دهه پنجاه شمسی و تا تحولات انقلاب اسلامی امام همچنان در اعلامیه های مختلف و در پاسخ به نامه های مردم دانشجویان و علما با واجب کردن جهاد بر تمام مسلمین برای آزادسازی فلسطین و حمایت از گروه های مبارز فلسطینی این امر را در اذهان و افکار عمومی مسلمانان زنده نگه داشت .
    اوج صهیونیزم ستیزی امام و حمایتشان از مردم فلسطین در تعیین « روز قدس » با عنوان روز جهانی مبارزه با مستکبرین ظالمین و صهیونیسم بود. امام در حرکتی ابتکاری و سمبولیک آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس نامیدند و در بخش هایی از پیامشان آمده است : « روز قدس یک روز جهانی است . روزی نیست که اختصاص به قدس داشته باشد روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است ... تمام ملت ها قیام کنند و این جرثومه فساد را به زباله دان ها بریزند... روزی است که باید همت کنید که قدس را نجات دهیم ... روز قدس روز اسلام است روزی است که باید اسلام را احیا کنیم و قوانین اسلامی باید در ممالک اسلامی اجرا بشوند... روز قدس روز جدایی حق از باطل است . »
    ب ـ پدیده صهیونیسم
    ظهور صهیونیسم در قالب دولت غاصب اسرائیل و تهدید همه جانبه مسلمانان در منطقه موجب تحولات بی شماری در خاورمیانه گردید. از این پدیده و مجموعه رویدادهای آن در ادبیات روابط بین الملل با عنوان « بحران اعراب و اسرائیل » نام برده شده است . در اندیشه امام صهیونیسم حرکتی علیه اسلام و مسلمین است . تلاش فکری ایشان این بود که این بحران را از یک مقوله عربی به مقوله ای اسلامی تغییر بیابد. شکی نیست که چنین تلاشی ناشی از اندیشه وحدت اسلامی امام بود و منجر به تحقق عملی آن می گردید. از منظر سیاسی و نظامی نیز چنین نگرشی موجب قراردادن یک میلیارد مسلمان به جای صدمیلیون عرب در مقابل اسرائیل بود. امام اسلام ستیزی صهیونیزم را بارزترین ویژگی این حرکت تحت حمایت قدرت های استعماری می دانست . صهیونیزم از دیدگاه ایشان پدیده ای سیاسی استعماری غیر مذهبی و جدا از جامعه یهود است . می دانست . صهیونیزم از دیدگاه ایشان پدیده ای سیاسی امام مخالفت خود با اسرائیل و صهیونیزم را از مخالفت با دین یهود و یهودیان جدا دانسته حتی احترام به مذاهب دیگر را گوشزد می کند.
    امام صهیونیزم را مولد و ساخته استعمار و استکبار می داند که تحت حمایت مستمر در آمریکا قرار دارد. ایشان با اشاره به پیوند صهیونیست ها با بزرگ ترین سرمایه ها و سرمایه داران غرب به ویژه آمریکا خاستگاه و علت پیدایش اسرائیل این چنین بیان می کنند : « اسرائیل با تبانی و هم فکری دولت استعماری غرب و شرق زاییده شد و برای سرکوب و استعمار ملل اسلامی به وجود آمد و امروز از طرف همه استعمارگران حمایت و پشتیبانی می شود. انگلیس و آمریکا با تقویت نظامی و سیاسی و با گذاشتن اسلحه های مرگبار در اختیار اسرائیل آن را به تجاوزات پی درپی علیه اعراب و مسلمین برمی انگیزانند. »
    از دیگر ویژگی های صهیونیزم که در آثار و سخنرانی های امام تاکید زیادی بر آن شده ایدئولوژی از نیل تا فرات است . ایشان بر این باور بودند با اشغال فلسطین لبنان جولان و عقد قراردادهای صلح و سازش تجاوزات صهیونیست ها خاتمه نخواهد یافت بلکه آنها به منظور تحقق اسرائیل بزرگ گام برمی دارند و خطرشان متوجه همه خاورمیانه و سرزمین های اسلامی است . امام ضمن هشدار به دول عربی منطقه به منظور محو اسرائیل از جغرافیای سیاسی به تجهیز و قیام علیه اسرائیل توصیه نمودند.
    در همین زمینه ایشان بازی های سیاسی آمریکا و اسرائیل در قالب صلح طلبی را یافتن فرصت زمانی برای برداشتن قدم بعدی به منظور تحقق مقصد شوم صهیونیسم یعنی حکومت بر بلاد مسلمین از نیل تا فرات دانستند. و این حرکت اسرائیل را همانند حرکت آرام یک افعی خزنده خطرناک تهدید بزرگ برای تصاحب و غارت منطقه ذکر کرده اند.
    به طور کلی از دیدگاه امام صهیونیسم یعنی اسلام ستیزی مذهب ستیزی توسعه طلبی مولود استکبار جرثومه فساد ابزار سیاسی برای یغمای سرزمین های زرخیزو منابع سرشار کشورهای اسلامی که در قالب نقشه شوم از نیل تا فرات به دنبال دست یافتن به دکترین استعماری خویش اند.


    ج ـ شیوه مقابله با صهیونیسم .
    در اندیشه امام برای حل قضیه فلسطین راه حل سیاسی و دیپلماتیک پذیرفته نیست دولت ها و گروه های فلسطینی برای احقاق حقوق فلسطینان نباید به چانه زنی دیپلماتیک دست بزنند. تنها با جهاد و مبارزه مسلحانه می توان اسرائیل را از بین برد اسرائیل چون غده ای سرطانی است که تنها راه درمان آن جراحی عمیق و کندن و قلع نمودن آن است . ایشان کسانی را که به دنبال اتخاذ روش سیاسی برای حل مساله فلسطین هستند ملامت کرده و اظهار می دارند : « من به سران فلسطینی نصیحت می کنم که دست از رفت و آمدهای خودشان برداشته و با اتکا به خداوند متعال و مردم فلسطین و اسلحه خویش تا حد مرگ با اسرائیل بستیزند چرا که این رفت و آمدها موجب می شود که ملت های مبارز شما دلسرد شوند. شما اطمینان داشته باشید که نه شرق به درد شما می خورد و نه غرب . با ایمان به خدا و تکیه بر سلاح های خویش تا حصول خواسته های مشروع خویش دست از مبارزه برندارید. »
    امام درد اصلی مسلمین را تفرقه می دانند تا جایی که بیان می کنند که این ضعف موجب زبونی آنها در مقابل اسرائیل شده است در حالی که اگر مسلمانان متحد بودند و هر کدام یک سطل آب می ریختند اسرائیل را سیل می برد.
    یکی از شیوه هایی که امام برای مهار و مقابله با اسرائیل طرح کردند ضرورت امتناع از صدور نفت دول نفت خیز اسلامی به اسرائیل و حامیان آنها بود و نسبت به این امر که دولت های ممالک اسلامی باید از نفت و سایر امکانات همچون حربه ای علیه اسرائیل و استعمارگران بهره برداری کنند تاکید داشت . امام زمانی چنین شیوه ای را طرح کردند که هنوز کشورهای صنعتی بحث انرژی های جایگزین نفت و تعبیه ذخائر استراتژیک را مطرح نکرده بودند.
    امام مشکل اصلی مسلمین را که موجب سایر گرفتاری ها و مصائب شده بود حکومت های سرسپرده به ابرقدرت ها می دانستند و معتقد بودند که راه حل آن هم به دست ملت هاست . امام در خصوص نقش سازمان های بین المللی اظهار داشته اند : « مسلمانان ننشیتند که سازمان های بین المللی برای آنها کاری بکنند ملت ها خودشان قیام کنند و حکومت ها ی خودشان را وادار کنند که در مقابل اسرائیل بایستند و اکتفا نکنند به محکوم کردن . »
    امام رمز پیروزی را شهادت دانسته اند و از آن به یک رمز قرآنی که بدون توجه به حیات مادی دنیایی و حیوانی موجب توفیق و پیشبرد آمال ملت هاست یاد می کنند و به ملت ها یادآوری می کنند که این رمز را باید بفهمند.
    امام با یاد کردن از انتفاضه فلسطین و حرکت اسلامی و مردمی فلسطین با عنوان شجره مبارکه و کوکب دریه این شیوه را کارآمدترین استراتژی برای نابودی صهیونیست ها دانسته و بر استمرار آن و عدم توقف قیام تاکید داشتند.
    نتیجه گیری :
    قیام عمومی امام هیچ راهی برای مصالحه با صهیونیسم حتی با فرض توبه از اقدامات گذشته باقی نگذاشته قیام عمومی ملت ها و دولت های پشتیبان ملت فلسطین با استراتژی وحدت اسلامی اخوت دینی و همچون یده واحده تحت بیرق اسلام و با تاکید بر هویت ملی و بومی آنها را مهمترین ضرورت مبارزاتی برای مبارزه با اسرائیل می دانند. نابودی بی چون و چرای اسرائیل از طریق جهاد مسلحانه و قیام عمومی به ویژه قیام ملت فلسطین و تمسک به رمز شهادت و یاری گرفتن از خدا و دین را پایه های این مبارزه می دانستند و بیداری ملت ها و مبارزه آنها با سازش دولت ها در مساله فلسطین بهترین پشتوانه برای استمرار مبارزه خواهد بود. انتفاضه در حقیقت نمود و ظهور این اندیشه و استراتژی امام خمینی بوده است .
    منبع :
    پایگاه اینترنتی باشگاه اندیشه
    اوج صهیونیزم ستیزی امام و حمایتشان از مردم فلسطین در تعیین « روز قدس » با عنوان روز جهانی مبارزه با مستکبرین ظالمین و صهیونیسم بود. امام در حرکتی ابتکاری و سمبولیک آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس نامیدند و در بخش هایی از پیامشان آمده است : « روز قدس یک روز جهانی است . روزی نیست که اختصاص به قدس داشته باشد روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است ... تمام ملت ها قیام کنند و این جرثومه فساد را به زباله دان بریزند
    امام مشکل اصلی مسلمین را که موجب سایر گرفتاری ها و مصائب شده حکومت های سرسپرده به ابرقدرت ها می دانستند و معتقد بودند که راه حل آن هم به دست ملت هاست . امام در خصوص نقش سازمان های بین المللی اظهار داشته اند : « مسلمانان ننشیتند که سازمان های بین المللی برای آنها کاری بکنند ملت ها خودشان » قیام کنند و حکومت های خودشان را وادار کنند که در مقابل اسرائیل بایستند و اکتفا نکنند به محکوم کردن
    ایشان کسانی را که به دنبال اتخاذ روش های سیاسی برای حل مساله فلسطین هستند ملامت کرده و اظهار می دارند : « من به سران فلسطینی نصیحت می کنم که دست از رفت و آمدهای خودشان برداشته و با اتکا به خداوند متعال و مردم فلسطین و اسلحه خویش تا حد مرگ با اسرائیل بستیزند چرا که این رفت و آمدها موجب می شود که ملت های مبارز شما دلسرد شوند. شما اطمینان داشته باشید که نه شرق به درد شما می خورد و نه غرب . با ایمان به خدا و تکیه بر سلاح خویش تا حصول خواسته های مشروع خود دست از مبارزه برندارید »
    در اندیشه امام برای حل قضیه فلسطین راه حل سیاسی و دیپلماتیک پذیرفته نیست دولت ها و گروه های فلسطینی برای احقاق حقوق فلسطینان نباید به چانه زنی دیپلماتیک دست بزنند. تنها با جهاد و مبارزه مسلحانه می توان اسرائیل را ازبین برد اسرائیل چون غده ای سرطانی است که تنها راه درمان آن جراحی عمیق و کندن و قلع نمودن آن است
    امام اسلام ستیزی صهیونیزم را بارزترین ویژگی این حرکت تحت حمایت قدرت های استعماری می دانست . صهیونیزم از دیدگاه ایشان پدیده ای سیاسی استعماری غیر مذهبی و جدا از جامعه یهود است . امام مخالفت خود با اسرائیل و صهیونیزم را از مخالفت با دین یهود و یهودیان جدا دانسته حتی احترام به مذاهب دیگر را گوشزد می کند

  • یهود و افکار عمومی:سینمای کودک

    لابی (گروه فشار) صهیونیسم در هالیوود، در عرصه تولید فیلم‌های کودکان نیز تا کنون بسیار مؤثر و فعال عمل کرده است. امروز در سراسر دنیا «والت یزنی» نامی آشناست و بیشتر کودکان شخصیت‌های کارتونی والت دیزنی را به خوبی می‌شناسند. بد نیست بدانیم اولین شخصیت مشهور آثار والت دیزنی: «میکی ماوس» نمادی از همان یهودی سرگردان و بی کس است که مدام از سوی رقیبان قوی‌تر تهدید می‌شود و او صرفاً با اتکا به زیرکی و چالاکی خویش، بر تمامی دشمنان فایق می‌آید. امروز هم تداوم این شخصیت کارتونی را در انیمیشن «تام و جری» می‌توان مشاهده کرد که موشی بد جنس و فریب کار با تکیه بر شیطنتها و ناجوانمردی هایش به طرز اعجاب آوری همیشه بر گربه ای  نادان و احمق پیروز می شود. این قبیل آثار در دادن حس اعتماد به نفس به مخاطبان یهودی ( که دقیقا مفهوم سمبل « موش » را می فهمند) و همچنین در دادن الگویی دغل و بدجنس به کودکان و نوجوانان بی گناه جهانیان تأثیر بسزایی دارند. همیشه در این فکر بوده ام که جواب کودکان معصومی را که می پرسند: «چرا بر خلاف عالم واقع در این قبیل فیلمها همیشه موش برنده می شود؟» چگونه بدهم و هیچ گاه پاسخی جز همین تحلیل به ذهنم نرسیده است.

    مورد دیگر، شخصیت‌های کارتونی مطرود و گوشه‌گیری هستند که به دلیل زشت‌رویی توسط دیگران تحقیر می‌شوند ولی در نهایت این ناتوانی و زشتی با توانایی و زیبایی جایگزین می‌گرد و آنها بر تمامی مشکلات غلبه می‌کنند و غبطه رقیبان را بر می‌انگیزند. انیمیشن «دامبو، فیل پرنده» در زمره این گروه از آثاراست. در این فیلم شاهدیم که مادر دامبو بر خلاف سایر فیلها که کلاهی زنگوله دار بر سر دارند ، کلاه عرقچین مانند مخصوص یهودیان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر می‌برد! و خود دامبو هم طی عملیاتی در سیرک پرچمی را که به پرچم رژیم اشغالگر قدس بی‌شباهت نیست به اهتزاز در می‌آورد.

    کارتون «جوجه اردک زشت» هم که شخصیت گوشه گیر و آواره و زشت روی فیلم نامه تبدیل به قوی زیبایی می شود و در پایان فیلم به سمت خورشید می رود ، از همین کلیشه پیروی می کند و نماد یهودی تنها و مطرودی است که با رفتن  به سمت سرزمین موعودش به سعادت رسیده است. « عبارت رفتن به سمت خورشید در تورات آمده و در بین یهودیان رایج است که منظور از آن بازگشت به سرزمین موعود است.»

    کارتونهای بسیاری هم مروج زندگی و اخلاق غربی هستند و سعی دارند خصوصا شرقی ها را شیفته و هضم شده در روشهای  غربی نشان دهند و با این الگودهی مخاطبان را به سمت ارزشهای دنیوی یهودی-آمریکایی بکشانند ؛ مثلا در سری جدید کارتون سند باد (افسانه هفت دریا) شاهد آنیم که فضای شرقی مجموعه های پیشین مبدل به فضایی خشونت بار و پر زد و خرد شده است.مثلا در صحنه ای که سند باد از پشت سکان کشتی کنار می رود،با هفتاد ضربه شمشیرو خون ریزی بسیار ، کنترل کشتی را به دست می گیرد . شدت خشونت در این فیلم آن چنان زیاد است که حتی دریا با خون افراد سرخ می شود و مثل بسیاری از فیلمهای جدید غربی لشگری از شیطانکها و دیوها با سند باد و نامزد خشن و مبارزطلب او «مارینا» و دوست وفادارش «کیل» می جنگند. حتی دیالوگها هم خشونت بار است. جالب است که نویسنده این فیلم«جان لوگان» در کارنامه خود اثری پر برخورد چون «گلادیاتور» را دارد. در این محصول والت دیزنی هم «میشل افایفر» یهودی به جای«اریس» خدای جنگ صحبت می کند.در این فیلم سند باد بر خلاف گذشته ظاهری کاملا غربی و بی هویت گرفته که در نقش یک دزد دریایی قهار باید از هفت دریا عبور کند وکتاب صلح را از خدای جنگ (اریس) بدزدد و شهر و شاهزاده را از خطر نابودی نجات دهد. جریان در شهر «سیراکیوس» که شاهزاده عادلی به نام «پروتئوس» در آنجا حکومت می کنداتفاق می افتد. در این فیلم از علاء الدین وعلی بابا هم خبری نیست.

    در کارتون «لوک خوش شانس» گانگستری سفید پوست که نماد کلانتر و قانون اومانیستی آمریکایی است وهمیشه ورد زبانش تنهایی  و غریبی و آوارگی خودش می باشد ، با چهره و اخلاقی نیکو (که با وجود اسب بذله گویش « سالی» و سگ خنده رویش «بوشویک»  جذابیت  دوچندانی می یابد) همیشه در جستجوی مجرمان و تبهکاران است و هیچگاه با شکست روبرو نمی شود. در بعضی از قسمتهای آن شاهدیم که لوک متمدن و مهربان فرشته نجات سرخپوستان ساده لوح و مردمی از فرقه های مذهبی خرافی می باشد و اگر نبود لوک جنگ قبیلگی و ظلم تبهکاری همه جا را فرا می گرفت. بالاخره برای ما هنوز جای این سوال باقی است که خانه لوک کجاست؟ و چرا همیشه در پایان غرور انگیز پیروزیهایش در غروبی زیبا به سمت خورشید (نماد سرزمین موعود درکتاب مقدس) می رود! بالاخره فسادها و جرمهای فراوان و رو به رشد موجود در غرب را ببینیم یا حرف کارگردان «لوک» را گوش بدهیم.در بسیاری از فیلمها و کارتونهای پلیسی هم جای این سوال باقی است. 

    در کارتون «گالیور» هم می بینیم سفید پوست بزرگی با سمبلها و مدلهای مو و لباس نژاد انگلیسی-آمریکایی به جزیره آدم کوچولوها (جهان شرقی) می رود و این کوچولوهای بی دفاع بر قدرت مادی و مغز پرجولان گالیور تکیه کرده و دشمنان خود را شکست می دهند و بدون حضور گالیور شکست آنها قطعی بود.

    در فیلم «رابینسون کروزوئه» هم شاهدیم سفید پوستی انگلیسی تبار که کشتی اش شکسته و در جزیره ای تنها مانده  است با سیاه پوستانی بی تمدن و وحشی و آدم خوار رو برو می شود که یکدیگر را قربانی کرده و می خورند؛ اما رابینسون پرعاطفه و دل نازک یکی از این بی تمدنها را به نام «جمعه» از دست قبیله آدم خوار و سبک مغزش نجات می دهد و جمعه در اثر همنمشینی با این یار مهربان « با سواد» می شود و به سمت تمدن و پیشرفت حرکت می کند و به تدریج تمام آن مردم عقب مانده به شیوه های زندگی و معاشرت رابینسون ایمان آورده و آن قهرمان بزرگ را به عنوان رهبر و منجی عزیز خود می پذیرند و به سبک او زندگی می کنند. آیا غلوآمیزتر از این هم می شد تمدن غرب را به عنوان تنها سرور و راهبر جهانیان توسعه نیافته و به اصطلاحِ غربی ها «جهان سومی» ، معرفی کرد یا نه؟  

    نگره صهیونیستی حاکم بر آثار والت دیزنی، بعضاً به تولید انیمیشن‌ها و فیلمهای تاریخی در خصوص زندگی انبیای الهی منجر شده که سه کارتون: «کشتی نوح، زندگی حضرت موسی و زندگی حضرت یوسف» علیهم‌السلام از آن جمله‌اند. در تمامی این آثار، بر اساس قصص تورات، روایات تحریف شده‌ای از زندگی انبیای اولوالعزم ارائه شده است که شأن و منزلت و عصمت این بزرگ مردان را در ذهن مخاطب پائین می آورد و رواج سکولاریسم (جدایی دین و دنیا) و مادی گرایی را تسریع می کند. جالب توجه آنکه در برخی از این آثار، شخصیت‌های اصلی انیمیشن با صدای مشهورترین ستارگان یهودی سینما سخن می‌گویند! مثلاً در انیمیشن «پرنس مصر» که روایتگر زندگی حضرت موسی علیه‌السلام است، «وال کیلمر» به جای موسی علیه‌السلام، «میشل اِفایفر» به جای همسر و «ساندرا بولاک» به جای خواهر او صحبت می‌کنند. همچنین در تیتراژ پایانی این انیمیشن پر هزینه اسامی مشهور دیگری (از بازیگران یهود هالیوود) می‌توان دید که صدای آنها برای بسیاری از تماشاگران غربی خاطره‌انگیز و آشناست.

    علاوه بر انیمیشن، در عرصه فیلم کودک نیز هالیوود از تعدی صهیونیست‌ها مصون نمانده و کلیشه‌های خاصی در قالب فیلم کودکان، طی چند دهه اخیر مدام تکرار شده‌اند. مثلاً کلیشه کودک محروم مانده از میراث اجدادی یا جدا افتاده از آغوش گرم مادر که هر یک به نوعی تداعی‌گر یهودی مظلوم و به دور مانده از سرزمین مادری خویش‌اند در این قبیل داستان ها از پیام هایی که در کتب مقدس یهودیان آمده است ومخاطب یهودی و بسیاری از غیر یهودیان به راحتی می فهمند  که منظور از آن چیست استفاده می شود یهودیان اسراییل را مادر قوم خویش می دانند و اینکه شهر یا منطقه ای به انسان تشبیه شود، درجای جای تورات آمده است.«داستان سیندرلا»مثال خوبی برای این کلیشه نخ‌ نما وتکراری است.

    داستان « هاچ زنبور عسل » هم به کودک یهودی می فهماند که باید به دنبال مادرزیبا و نورانی خویش باشی و همه غیر یهودیان موجوداتی مخوف ، بدجنس و حتی بد بو هستند که می خواهند او را از بین ببرند . این داستان به بچه های غیر یهودی هم این پیام را القاء می کند که دیگران دشمنان و موانع رسیدن او به هدفش هستند و در مجموع حس اعتماد به دیگران را در کودک از بین می برد.

    کلیشه کودک شیطانی که با زیرکی بر دشمنانی که قصد تجاوز به خانه و کاشانه او را دارند، فایق می‌آید و آنها را به سختی مجازات می‌کندهم شبیه مورد قبلی است . مجموعه طنز «تنها در خانه» بر اساس همین کلیشه پدید آمده و با نگاهی ساده به مضامین آن، ردپای چهار جنگ اعراب و اسراییلی و شکست اعراب در هر چهار جنگ را می‌توان دید.

    برخی از آثار انیمیشن نیز محملی برای پیام‌های سیاسی هستند. مثلاً در کارتون «شیر شاه» ردپای نزاع دو ابرقدرت طی سال‌های جنگ سرد و آشتی مجدد نسل‌های آتی بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی سابق به وضوح مشهود است. توضیح اینکه شیر نماد سلطه جهانی یهود است و در تورات آمده است : « وبقیه یعقوب ، در میان امتها و قومهای بسیار مثل شیردر میان جانوارن جنگل و مانند شیر درنده در میان گله های گوسفند خواهند بود که هنگام عبور پایمال می کند و می درد و کسی نمی تواند مانع او  شود . قوم اسراییل دربرابر دشمنانش خواهد ایستاد و آنها را نابود خواهد کرد . » .

    یهود وافکار عمومی 6:سینمای هالیود 2

    در پست قبلی شما را با برخی از دستاندرکاران مهم هالیود که یهودی بودند آشنا کردیم حالا می خواهیم بررسی کنیم که اهداف و اغراض یهودیان از بدست گرفتن و سلطه بر این ابزار مهم واثر گذار فرهنگی چیست جواب این پرسش با یک بار مطالعه پروتکل های یهود که اصول وروش عملی آنهاست بدست خواهد آمد آنها در پروتکل های خود تاکید کرده اند که هدف غایی آنها سلطه بر کل دنیاست واز ابزارهایی که تصریح شده است:

    Ø       یکی از بین بردن عفت وحیای مردم و به بی بند و باری کشیدن آنهاست

    Ø       دیگری مظلوم نمای قوم یهود است که نشان دهند قومی هستند که طی ادوار مختلف تحت ظلم وستم بوده اند

    Ø       دیگر ابزار مورد نظر آنها این است که نشان دهند خیرخواه ونجات دهنده دنیا هستند

    Ø       دیگر روش آنها از بین بردن فرهنگ های مختلف است

    Ø       همچنین توخالی و پوچ کردن ادیان است تا ادیان را از مسیر اصلی خود خارج سازند

    Ø      قبولاندن نظریات فرهنگی سیاسی اقتصادی و حتی علمی خود به دیگر ملتها

    Ø      ترویج جنگ وخشونت وضعیف شدن دیگران تا را سلطه بر آنها باز شود

    Ø      سعی در الیناسیون سایرین تا ندانند که هستند وجایگاهشان چیست

    Ø      ابتذال  انحرافات جنسی از دیگر ابزار های یهود می باشد و نشان دادن انحرافات جنسی بزرگان و کسانی که به عنوان الگو می باشند

     بسیاری از موارد دیگر را نیز می توان عنوان نمودکه ان شاءالله در جای خود بیان خواهد شد

     هر یک از موارد بالا را می توان در فیلمهای بساری مشاهده نمود و بعضی نیز پای ثابت تمام فیلمهای هالیودی می باشد وحتی ما می توانیم اثرات سوء این موارد وتاثیرات آن را در جامعه آمریکا نیز مشاهده کنیم در ادامه به چند مورد به عنوان مثال اشاره می کنیم :  از فیلمهایی که ترویج خرافه پرستی در آن جریان دارد می توان به جن گیر"،"طالع نحس"،"پایان‏ روزگار"،و"وکیل مدافع شیطان"اشاره کرد. در فیلمهای "نوستراداموس"،"آرماگدون"و"روز استقلال ، فاجعه‏ای عظیم حیات بشری‏را تهدید خواهد کرد و آخرین نبرد خیر و شر در جغرافیای خاصی‏از زمین به وقوع خواهد پیوست.وسعت فاجعه آن همه است که‏ انسان‏ها از مقابله با آن در می‏مانند و ناامیدانه به هوشمندترین وشجاع‏ترین نژاد بشری(یعنی آمریکایی‏ها)پناه می‏برند! آمریکایی‏های خوش قلب هم معمولا با راهنمایی یک یهودی به کام خطر می‏روند و با عملیات متهورانه خود زمین را ازخطرنابودی می‏رهانند.در فیلم شیخ ، زندگی اجتماعی‏مسلمانان عرب به شکلی تحریف‏آمیز و مسخ شده تصویر شده ومردان عرب نمادی از افراد شهوت پرست نشان داده شده‏اند که ‏تعداد زیادی زن در حرمسرای آن‏ها زندانی است.فیلم آهنگ زندگی درباره یک ‏پزشک جوان یهودی است که به خاطر کمک به بیماران فقیر ازثروت چشم می‏پوشد. هعمچنبن شرکت پارامونت در سال 1937 فیلم شاه‏شاهان را با هدف تبرئه یهود ساخت.این فیلم مدعی بیگناهی‏ یهودیان در مصلوب کردن حضرت مسیح(ع)است فیلم سرزمین فراعنه،پیرامون کوچ یهودیان از مصر،با یک قصه دراماتیک و احساس برانگیز ساخته شد.سه فیلم دختر لورین،ستاره زرد، اوقات ما درباغچه فیلمهایی است که ماجرای فیلم پیرامون ستم نازی‏ها بر یهودیان است

      

    یهود وافکار عمومی5 : سینمای هالیود1

    امروزه اثر گذارترین سینما درتمام دنیا هالیود می باشد که هرچند از نظر میزان تولید در رتبه اول قرار نداشته باشد ولی قطعا اثر گذار ترین سینما در عرصه های مختلف سیاسی فرهنگی اجتماعی واقتصادی در سطح جهان می باشد که قابلیت کنترل افکار عمومی به صورت ناخودآگاه و قابلیت ایجاد موج در سطح جوامع را دارا می باشد از این رو شناخت اهداف, دست اندرکاران و شیوه های عمل و پشت پرده آن ضروری میباشد که سعی خواهد شد در چند پست به این موارد  پرداخته شود صهیونیسم سیطره‏ای نسبتا کامل بر شرکت‏های تولید و تهیه فیلم‏های سینمایی‏دارد:شرکت فاکس که صاحب آن ویلیام فاکس یهودی است،شرکت گلدن که‏صاحب آن صاموئل گلدن یهودی است،شرکت مترو که صاحب آن لویس‏مایر یهودی است،شرکت برادران وارنر که هارنی وارنر و برادران او مالکان‏آن هستند و شرکت پارامونت که صاحب آن هادکنسون است. برخی از آمارها نشان می‏دهند که بیش از 90 درصد از مجموعه کسانی که در امر تولید،کارگردانی،بازیگری،فیلمبرداری و مونتاژ شبکه‏های سینمایی آمریکا فعالیت‏می‏کنند،از جمله یهودیان هستند.از میان تهیه کنندگان یهودی هالیوود: دولف زوکر ، ساموئل‏زنتسر و جوئل سیلور از شهرت بیشتری برخوردارند.در فهرست کارگردانان یهودی با اسامی مشهورتری مواجه‏می‏شویم:اریک فون اشتروهایم ، ژوزف فون اشترنبرگ ، ارنست لوبیچ ، ماکس افولس ، دیوید کروننبرگ ، فریتس لانگ ، ویلیام‏ شاتنر ، استنلی کوبریک ، رومن پولانسکی ، سیدنی لومت ، بیلی وایلدر ،کلود للوش ، ژان لوک گدارد ، مل بروکس ، پیتر باگدانوویچ ، استیون اسپیلبرگ ، وودی آلن ، سیدنی‏پولاک ، راب راینر ، ساموئل گلدوین ، اندیاکرمن ، مایک‏ نیکولز ، تیم برتون ، ران سیلور ، تونی راندال همگی‏ یهودی‏اند و برخی از آنان تهیه کننده آثار خود نیز محسوب‏می‏شوند.فهرست بازیگران یهودی آن همه طولانی است که جز انتخاب‏اسامی مشهورتر گزیری نیست.در گروه مردان این اسامی جلب نظر می‏کنند: داگلاس فیربسنکس ، کرک داگلاس ، مایکل‏داگلاس ، هریسون فورد ، ریچارد گر ، داستین هافمن ، رابرت ردفورد ، رابرت دونیرو ، پیتر لوری ، جان گارفیلد ، جرج سیگال ، چارلز برانسون ، ارنست بورگناین ، هورست‏بوخهلست ، ژان کلود ون دام ، تلی ساوالاس ،لی کاب ، پل‏نیومن ، الی والاش ، جان استیوارت ، جف گولدبلوم ، جری‏لوئیس ، پیتر سلرز ، تونی کرتیس ، برادران مارکس ، یول‏براینر ، ران ریفکین ، ادوارد جی رابینسون ،مارتین شین ، چارلی شین ، باب هاپکینز، ریچارد دریفوس ،فرد آستر ، رابرت داونی جونیور ، والتر ماتائو ، جک لمون ،آلن آلدا ، رابین ویلیامز ، روژه هنی ،کوین پولاک ، اندی‏کافمن ، انتونی شه ، رود استایگر،باب هاسکینس ،مایکل‏وایزکه اکثرا یهودی و بعضا یهودی زاده‏اند.در فهرست بازیگران زن یهودی نیز اسامی آشنا فراوانند : ریتاهایورث ، هدی لامار، الیزابت تیلور،مریلین مونرو ، سیلویاسیدنی ، سارا برنارد ، لورن باکال ،آدری هیپورن ، جودی‏هالیدی ، جنیفر رابین ، سالی فیلد ، سارا جسیکاپارکر، میشله فایفر ، لیزتیلور ، کری فیشر، شلی وینترز ، دایان‏وست ، ساندرا بولاک از مشهورترین بازیگران زن سینماعلاوه بر آنچه ذکر شد در فهرست یهودیان مشهور،اسامی آشنایی‏همچونهری هودینی ، الویس پریسلی ، مایکل جکسون ، رینگواستار ، دیوید کاپرفیلد جلب نظر می‏کنند

    یهود وافکار عمومی 4

    3-2مطبوعات فرانسه

    .از مشهورترین نشریات کاملا صهیونیستی، نووکاییه و دفترهای جدید نام دارند که هر دو در پاریس ، به صورت فصلنامه‏ و زیر نظر کنگره جهانی یهود منتشر می‏شوند.نشریه لولیبرز پارولز که در سال 1934 تأسیس شد به عنوان ‏مدافع دیدگاه صهیونیست‏ها مشهور است . این نشریه در چاپ‏نوشته‏های ولادیمیر ژابوتینسکی یهودی ید طولانی داشته استاست که تاکنون جنایات ددمنشانه بسیاری را در فلسطین مرتکب‏شده‏اند.اما روزنامه پاریسر تگبلت که در پاریس منتشر می‏شد درسیطره کامل یهودی‏ها،مانند ؛ جرج بیرنهارد ، آلفرد کایر، آرنولدزویگ ، کلاوس مان و خواهرش اریکا مان قرار داشته است.شاید بسیاری از مردم ندانند که امیل لودویک ، نویسنده‏مشهور فرانسوی،نام اصلی‏اش کوهین است.لودویک ،کتابی تحت‏عنوان پیمان مقدس جدید تألیف کرد و در آن مسیحیان اروپا رابه قیام علیه آلمان و ایتالیا،که آن زمان با صهیونیسم مخالفت ‏می‏کردند فرا می‏خواند .مجله لودروایت دی ویور نیز در سال‏های پیش از جنگ‏جهانی دوم کاملا در دست صهیونیست‏ها بود.جیمز گلداسمیت یهودی تبعه انگلیس،صاحب مجله فرانسوی‏اکسپرس است . دفتر اصلی این مجله در نزدیکی طاق پیروزی درقلب پاریس قرار دارد . مجله اکسپرس در پیشبرد نقشه‏های صهیونیستی برای‏ ضربه زدن به اسلام و برانگیختن غرب علیه جنبشهای اسلامی، مشارکت فعال دارد.نفوذ صهیونیست‏ها در مطبوعات فرانسه ، به ویژه در دو نشریه‏ فیگارو و لوکوتیدن بسیار آشکار است.این دو نشریه هنگام حمله‏اسرائیل به لبنان،با تمام توان از دیدگاه صهیونیست‏ها دفاع‏می‏کردند.این دو نشریه از اقدامات و مواضع رژیم صهیونیستی دربرابر کشتار فلسطینی‏های در دو اردوگاه صبرا و شتیلا حمایت‏کردند و در همان زمان علیه دو نشریه دیگر فرانسه؛لومانتیه ولیبراسیون به دلیل چاپ حقایقی از این کشتار و تأکید بر ارتباطاسرائیل با آن،تبلیغاتی وسیع به راه انداختند؛تا جایی که دو نشریه‏مزبور را به آغاز و احیای یهود ستیزی در فرانسه متهم کردند.کاتی کرایگل،یهودی روزنامه‏نگار مشهور فرانسوی که‏افراطی‏ترین هوادار صهیونیسم و اسرائیل است،در سرمقاله‏هایی‏

    که در فیگارو می‏نویسد،با تمام توان از اندیشه‏های خود دفاع‏می‏کند.او در بیشتر مقاله‏های خود سعی دارد به افکار عمومی‏غرب القا کند که اسرائیل اولین سنگر تمدن غرب در برابر خطراسلام است.

    مجله نوول ابزرواتور، نیز در ردیف مطبوعات دارای گرایش به‏صهیونیسم است و به آتش کینه اروپا علیه مسلمانان دامن می‏زند.مجله مزبور،یکی از شماره‏های خود را با عنوان؛غرب در مقابله باتب اسلامی،به تهاجم علیه اسلام اختصاص داد.مجله صهیونیستی؛ اسرائیل و انسانیت ، نیز از سوی یهو دفرانسه و تحت نظر بن موزیگ،خاخام بزرگ منتشر می‏شود .سیطره صهیونیسم بر مطبوعات فرانسه به نشریات سیاسی‏محدود نمی‏شود؛بلکه نشریات اجتماعی،اقتصادی و فنی را نیز دربر می‏گیرد.برای مثال؛مجله اجتماعی خانواده کارگر که ویژه‏مسائل کارگری است، همواره از دیدگاه صهیونیست‏ها دفاع و علیه‏اسلام سمپاشی می‏کند.

    نشریه فرانس سوار نیز در چنگال اختاپوس صهیونیسم قراردارد.این نشریه برای انعکاس دیدگاههای صهیونیستی ید طولایی‏ارد و همواره به تحریک اروپا علیه مسلمانان تأکید می‏کند.مطبوعات تحت سیطره صهیونیسم در دوره پیش از جنگ‏جهانی دوم نیز در زندگی سیاسی فرانسه نقش بارزی ایفا کرده‏اند.در آن زمان یهودیان مهمترین روزنامه‏های فرانسه را در سیطره‏داشتند و حتی بسیاری از آنها را مالک بودند . مثلا لئون بلوم‏یهودی که در سال 1937 به مقام نخست‏وزیری فرانسه رسید ، روزنامه مردم را در تملک خود داشت.روزنامه  عصر (Le Poque)نیز که از حامیان دو آتشه صهیونیسم بود،توسط دوکایر یل‏لس‏ یهودی اداره می‏شد.

    یهود وافکار عمومی 3

    2-2 مطبوعات آمریکا

    روزنامه نیویورک تایمز یکی از مشهورترین روزنامه‏های آمریکاست که ‏سابقه سیطره صهیونیستها بر آن به سال 1896 می‏رسد.در آن هنگام که آدولف‏اوش یهودی،از بحران مالی که بر این روزنامه سایه افکنده بود،بیشترین بهره را بردو به سرعت آن را از صاحبش هانری رانموند به ثمن بخسی خریداری نمود.لازم‏به ذکر است که رانموند این روزنامه را در سال 1841 تأسیس نموده بود روزنامه واشنگتن پست نیز از جهت خضوع در برابر سیطره صهیونیسم،بعد از نیویورک تایمز،در مرتبه دوم قرار دارد.این روزنامه به سبب انتشارش دردرون سیستم حکومتی آمریکا که مهمترین برنامه ‏ریزان سیاسی دولت ایالات متحده‏ آمریکا هستند،بسیار مهم و اساسی شمرده می‏شود که در سال 1981 تیراژ آن به 620 هزار نسخه رسیده است.صهیونیسم به صورت کامل بر روزنامه دیلی نیوز  و نیویورک پست که ‏تیراژ آنها بالغ بر 740 هزار نسخه در سال 1981 رسید-و همچنین استارلیجر و سان تایم سیطره پیدا می‏کند

    ویلیام هرست کسی که زنی یهودی به نام ماریون دیونر را به همسری‏برگزید،تعدادی از مجلات از جمله مجله مشهور خانوادگی ‏House Keeping را به تملک در می‏آورد.

    در میان مطبوعات هفتگی مجله تایم و نیوزویک از حیث تیراژ وتأثیر جزء مهم‏ترین مجلات،نه تنها در آمریکا،بلکه در اکثر نقاط جهان شمرده‏می‏شوند.تیراژ مجله نیوزویک که انتشار آن از سال 1933 میلادی آغاز شد،در سال‏1981 به سه میلیون نسخه در هفته بالغ گردید و صهیونیستها موفق شدند که در سال‏1937 بر آن سلطه کامل پیدا کنند.صهیونیسم بر مجله تایم نیز که در سال 1981 تیراژش به 5/4 میلیون نسخه درهفته می‏رسید،سیطره یافت.این سلطه به صورت کامل از طریق‏ مالکیت ‏مالک آن، ژان مایر و دهها یهودی که در تمام بخشهای آن پراکنده شده بودند،اعمال گردید یهودی استرالیایی الاصل رابرت مردوخ-همان کسی که روزنامه تایمز لندن را

    خرید-تعدادی از روزنامه‏ها و مجلات آمریکایی را نیز به تملک خود در آورد.ازجمله این مجلات نیویورک پست ، مجله هفتگی استار ،و مجله نیویورک مگزین ‏است  . صهیونیسم موفق شد تا مخفیانه در تعدادی از مجلات علمی-تخصصی نفوذ نموده‏و از آنها به نفع مصالح خویش بهره‏برداری نماید.از جمله این مجلات،مجله‏آمریکایی نشنال ژئوگرافیک است که از شهرت خاصی در زمینه جغرافیابرخوردار است و تیراژ آن در سال 1981 بالغ بر یازده میلیون نسخه بود روزنامه وال استریت ژورنال در سال 1981 در رأس‏ مطبوعات آمریکا قرار گرفت . شمارگان روزانه این روزنامه در این‏سال به رقم 000/950/1 رسید.روزنامه دیلی نیوز با شمارگان‏000/600/1 در روز،در مرتبه دوم قرار گرفت.علی‏رغم اینکه‏این دو روزنامه همواره به صهیونیسم روی خوش نشان می‏دادند،مع‏الوصف صهیونیست‏ها سعی داشتند که بر آنها سیطره کامل پیداکنند.شرکت برادران وارنر که در تملک خاندان یهودی وارنراست،بارها تلاش کرده،دیلی نیوز را به تمامی خریداری کند.ناگفته نماند که برادران وارنر یک شرکت بزرگ سینمایی به همین‏نام و تعدادی مؤسسه چاپ و چندین کارخانه اسباب‏بازی و علاوه‏بر این،مشهورترین تیم فوتبال آمریکا،یعنی کاسموس نیویورک رادر تملک دارند

    یهود وافکار عمومی 2

    2-مطبوعات1-2 مطبوعات انگلیس: مطبوعات انگلیس ،با سابقه‏ترین مطبوعات اروپا به شمارمی‏آیندآنگاه که از مطبوعات انگلستان سخن به میان می‏آید،روزنامه تایمزبه عنوان‏یکی از مشهورترین روزنامه‏های انگلیسی جلوه‏گر که همانند نمادی است برای انگلیس می‏شود.این روزنامه نخستین باردر سال 1788 میلادی منتشر شدصهیونیست‏ها از آغاز انتشار این‏در آن نفوذ داشتندروچیلد ثروتمند انگلیسی،مبالغ کلانی به جان والتر،صاحب این‏ روزنامه می‏داد تا تایمز،همچنان در خدمت صهیونیست‏ها باشد.صهیونیست‏ها نه فقط به خریدن سردبیر یا بعضی از خبرنگاران‏بخش‏های سیاسی و اقتصادی این روزنامه بسنده نکردند؛بلکه برآن شدند تا تمام سهام آن را خریداری کنند.این امر در سال‏1908 میسر شد؛زیرا،فیکونت نورث کلیف یهودی،سرجان‏الرمن وارنهالز و سریومری برتون مالکیت آن را به دست‏آوردند.زیرا،فیکونت نورث کلیف یهودی،سرجان‏ الرمن وارنهالز و سریومری برتون مالکیت آن را به دست‏آوردند.در سال 1916،خانواده یهودی استر،بخش بزرگی از این‏روزنامه را خریدند و برادر بزرگ این خانواده به همین واسطه لقب‏کنت گرفت.از آن زمان به بعد،این روزنامه سرسخت‏ترین مدافع‏آرمان صهیونیستی بوده؛به ویژه،از زمانی که رابرت مردوخ،میلیونر یهودی-که تابعیت استرالیایی دارد-این روزنامه را به طورکامل خرید.رابرت مردوخ،علاوه بر تایمز و ساندی‏تایمز،سه مجله دیگرنگلیسی را نیز در اختیار دارد که عبارتند از:مجله‏ی سان(Sun)؛نشریه بی‏پروای جنسی که هر هفته دربیش از 7/3 میلیون نسخه منتشر می‏شود. نیوزاودی‏ورد؛ مجله بی‏پروا و ضد اخلاقی دیگر، که هر هفته درحدود چهار میلیون نسخه منتشر می‏شود.سومین مجله‏سیتی ماگازین نام دارد.فعالیت تبلیغی مردوخ در انگلیس صرفا منحصر به این کشور نمی‏شود،بلکه اومالک تعداد دیگری از روزنامه‏ها و مجلات در استرالیا،کانادا و ایالات متحده آمریکا

    نیز می‏شود.در کنار این اقدامات،صهیونیسم بر تعداد دیگری از روزنامه‏ها و مجلات‏انگلیس نیز سیطره می‏یابد که از آن جمله می‏توان به موارد زیر اشاره نمود:«دیلی اکسپرس»،«نیوز کرونیکل»،«دیلی میل»،«دیلی هرالد»،«منچسترگاردین»،«جان بول»،«یورکشایر پست»،«اوینینگ استاندارد»،«اوینینگ نیوز»،«آبزرور»،«ساندی ریوری»،«ساندی اکسپرس»،«ساندی کرونیکل»،«ساندی بایبل»،«ساندی دسپاچ»،«سفیر»،«گرافیک»و سایرموارد.

    یهود و افکار عمومی ۱

    «لازم است هیچ خبری در اختیار جامعه قرار نگیرد،مگر اینکه با موافقت و تأییدما باشد.تحقق این امر جز با سلطه بر خبرگزاریها-که اخبار از همه نقاط جهان در آنجامتمرکز می‏گردد-امکان پذیر نیست. تنها با این زمینه‏ها می‏توان ضمانت کرد که هیچ خبری منتشر نشود مگر اینکه ما آن را برگزیده و با آن موافقت کرده باشیم»     از این دست عبارات در پروتکل های دانشوران صهیون بسیار می توان یافت که مضممون سلطه بر افکار عمومی وساختن افکار عمومی را دارندحالا این سوال مطرح می شود که سلطه بر افکار عمومی چه فایده ای دارد ؟ما می توانیم در یک تقسیم بندی تاثیر آن را در سه قسمت بررسی کنیم 1-سیاسی 2-فرهنگی 3-اقتصادی  البته ممکن است این تقسیم بندی مانع نباشد زیرا در بعضی جاها این سه حوزه قابل تفکیک نباشندان شاالله در قسمت های بعدی چگونگی تاثیر افکار عمومی در هر یک از این سه بخش بیان می کنیم اما در پست سلطه یهود را در بخش رسانه مطرح می کنیم :

    1- خبر گزاریها : 1-1 رویترز :همان گونه که از اسم آن برمی آید بنیان گذار ان یک فرد یهودی به نام رویترز است  تا سال 1851 فعالیت خبرگزاری او در پاریس متمرکز بود.تا آنکه در این سال مجبور شد سازمان مرکزی‏خبرگزاری خویش را به علت سختگیری دولت فرانسه به لندن منتقل سازد.پس از اختراع تشکیلات ‏تکامل یافته برق در آن زمان،رویتر موقعیت خبرگزاری خویش را توسعه داد تا کلیه اخبار سیاسی و اجتماعی را نیز در بر بگیرد. مطبوعات انگلستان نیز با اعتماد و اتکای همه جانبه‏ای که به خبرگزاری او داشت، شکل ویژه‏ای به ‏خود گرفت. رویتر در سال 1857 تابعیت انگلستان را پذیرفت و سپس در سال 1871 به لقب‏ «بارون» افتخار یافت

    2-1 آسوشیدپرس :در ایالات متحده آمریکا به سال 1848 میلادی،پنج روزنامه به تأسیس خبرگزاری‏آسوشیتدپرس اقدام نمودند خبرگزاریی که در سال 1900 به شرکت عظیمی تبدیل‏شد که اکثر روزنامه‏ها و مجلات آمریکایی را که قسمت اعظم آنها واقعا تحت سیطره‏ صهیونیسم بودند را زیر پوشش قرار داد

    اکثراخبار تولیدی در خبر گزاری ها در این دو خبر گذاری است البته خبرگزاری های دیگری نیز وجود دارند مانند اسکریپس هوارد یونایتدپرس و اینترنشنال نیوز سرویس که بنیان گزاران آنان نیز یهودی می باشد در پست بعدی بعضی از روزنامه های تحت سلطه یهود را عنوان می کنم

    ماهیت اعتقادی و دینی صهیونیسم

     ماهیت اعتقادی و دینی صهیونیسم


    نویسنده: محمد مهدی کریمی نیا

    1. مقدمه

    امروزه مسألة فلسطین و جنایات اسرائیل بر ضد مردم بی‌دفاع آن، وارد حساس‌ترین مرحلة خود شده است. در حقیقت این موضوع منطقه‌ای نیست؛ بلکه در رأس موضوعات جهانی قرار گرفته است.
    گر چه افکار عمومی جهان و بیشتر دولت‌ها این جنایات را محکوم کرده‌اند، ولی ایالات متحده امریکا به دولت اشغالگر اسرائیل و شخص «شارون» کمک فراوانی می‌کند؛ به گونه‌ای که در این زمینه، همة مصوبات شورای امنیت بر ضد این کشور را «وتو» کرده است.
    از نکات جالب توجه این که کشورهای اسلامی که پیوند عقیدتی و دینی با مردم مظلوم فلسطین دارند و دارای منابع اقتصادی بیشمار و جمعیت جوان و داشتن حدود 55 رأی در مجمع عمومی سازمان ملل هستند، بعد از گذشت 70 سال، هنوز هیچ اقدام هماهنگ و کارسازی در این باره انجام نداده و همواره بر دامنة ظلم صهیونیست‌ها افزوده‌اند.
    در این میان، امام خمینی(ره) از معدود اندیشمندان و رهبرانی است که از آغاز شکل‌گیری دولت مجعول و نامشروع اسرائیل، با شیواترین بیان و بدون هیچ‌‌گونه ملاحظه و ترسی، خطر صهیونیست‌ها و اهداف آتی آنان را گوشزد کرده و اتحاد و همدلی کشورهای اسلامی و به کارگیری امکانات آنان را در مقابل اسرائیل خواستار شده و سکوت آنان در این زمینه را با شدیدترین بیان محکوم کرده است.
    اگر چه «صهیونیسم» جدای از «یهود» است، ولی در موارد گوناگونی این دو با یکدیگر درآمیخته‌اند و جدایی آن‌ها مشکل است.
    صهیونیسم سیاسی عمری حدود 70 سال دارد و همزمان با آغاز پیدایش اسرائیل است؛ با وجود این، عملکرد صهیونیسم سیاسی در بسیاری موارد، شبیه یهود و یهودیان در طول دو هزار سال گذشته است؛ بنابراین ممکن است برخی عملکردها خاص «صهیونیسم» باشد؛ ولی در بیشتر موارد، این عملکرد میان «صهیونیسم»‌ و «یهود» مشترک است.
    در نگارش این پژوهش، به یکی از کتاب‌های اصیل یهود یعنی، «تورات» مراجعه و استناد شده، همچنین، تلمود (شرح تورات) نیز مورد توجه واقع شده است. افزون بر این، به آیاتی از قرآن کریم و روایات امامان معصوم (ع) ـ که دربارة یهود و کارشکنی‌های آنان در مقال مسلمانان و مسیحیان است ـ استناد شده است؛ همچنین از برخی کتب تاریخی مربوط به «تاریخ ادیان» استفاده شده است. به هر حال با مطالعه سیر تاریخی، به اصول کلی دربارة ماهیت اعتقادی و دینی یهود دست می یابیم. برای نمونه «نژادپرستی» و «ملت برگزیده بودن»، در نهاد هر دو مشترک است؛ همان‌گونه که یهود در طول تاریخ 2500 سالة گذشته، ملتی نژادپرست و خود برتر بین بوده‌اند، حکومت صهیونیسم نیز از آغاز پیدایش خویش در سرزمین‌های اشغالی، همین ایده و عقیده را داشته و دارد. رژیم اشغالگر اسرائیل، همانند خود را «ملت برگزیده» می‌داند و معتقد است که سایر ملت‌ها، اساساً یا ارزشی ندارند یا اگر دارای ارزش باشند، بسیار کم تر از یهود و صهیونیسم است و سایر ملت‌ها و ادیان، باید در خدمت یهود باشند؛ بنابراین قتل و کشتار ملت‌های دیگر از جمله مسلمانان، از نظر آنان کاملاً توجیه شده است و دارای مبنای دینی و اعتقادی است. انان نه تنها در برابر مسلمانان دارای عملکرد خصمانه هستند، بلکه نسبت به مسیحیان نیز همین عملکرد را دارند، به عبارت دیگر آنان اساساً همزیستی مسالمت‌آمیز و تعامل با پیروان سایر ادیان را نه تنها در گفتار، آیین و دین منکر هستند، بلکه در عمل نشان داده اند که هیچ‌گاه حاضر نیستند با دیگران زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند و هر گاه در برخی از برهه‌های تاریخ قرارداد صلح منعقد ساخته‌اند. از روی عجز و ناچاری بوده و در واقع دنباله‌رو شعار خویش، یعنی حکومت از نیل تا فرات بود‌اند. آن چه در این مقاله به صورت مختصر مورد توجه قرار گرفته است، ماهیت اعتقادی و دینی صهیونیسم و یهود است. آن‌گاه روشن می‌شود که بسیاری از رفتارهای ضد بشری و جنگ طلبانة آنان در طول تاریخ، به ویژه در دهه‌های اخیر، بر اساس تعالیم دینی و اعتقادی آنان شکل گرفته است. انان هیچ‌گاه با ادیان غیر یهودی و ملل دیگر، همزیستی و تعاون نداشته‌اند و برای رسیدن به اهداف خود، در پی نفوذ در مراکز قدرت، سیاست، اقتصاد و ... در سطح بین‌المللی هستند.

    2. نگاهی به دین یهود

    دین یهود یکی از ادیان مهم جهان و دارای سابقه‌ای طولانی است. آغاز این دین تقریباً به 2500 سال پیش باز می‌گردد. پیروان این دین خود را پیرو پیامبر الاهی، حضرت موسی(ع) می‌دانند؛ همچنین این قوم را به دلیل نسبت با حضرت یعقوب(ع)، «بنی اسرائیل» می‌گویند؛ «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب(ع) بوده است.
    تاریخ قوم یهود را می‌توان به چند دوره تقسیم کرد:
    1. از حضرت ابراهیم خلیل(ع) تا حضرت موسی(ع)، دورة توقف چهارصد ساله در مصر.
    2. از حضرت موسی(ع) تا شائول، دورة خلاصی بنی اسرائیل از عبودیت مصر و بعثت حضرت موسی(ع) در کوه سینا و چهل سال سرگردانی قوم در دشت.
    3. از شائول تا تقسیم مملکت یهود که نزدیک به 120 سال بود، شامل دوران ترقی یهود تحت سلطنت حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع).
    4. از تقسیم مملکت تا پایان تألیف عهد قدیم که نزدیک به 500 سال طول کشید؛ شامل وفات حضرت سلیمان(ع) و انقراض سلطنت اسرائیل.
    5. از بازگشت از اسیری تا بعثت حضرت مسیح(ع).
    6. از انهدام اورشلیم به بعد که یهودیان در جهان پراکنده شدند.
    7. تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین از سال 1944 م.[1]
    کتاب این قوم تورات یا عهد قدیم است. عهد قدیم در برابر عهد جدید یا انجیل است؛ زیرا تورات یا «اسفار پنج‌گانه حضرت موسی(ع)» پیش از حضرت مسیح(ع) نوشته شده است.
    اسفار پنج‌گانه یا پنج کتاب حضرت موسی(ع) عبارت است از:
    1. ژنز یا سفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر.
    2. جلای وطن یا سفر خروج.
    3. سفر لاویان یا احکام صریح مذهبی.
    4. سفر اعداد یا شرح نیروی مادی قوم.
    5. سفر تثنیه یا مکمل کتاب‌های یاد شده قبل.[2]
    از نظر قرآن کریم تورات کنونی، تحریف شده است. این یکی از معجزات قرآن کریم است که در قرن هفتم م. از جعل و تحریف تورات و انجیل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضی از احبار و کشیشان کس دیگری این موضوع را باور نداشت؛ اما قرآن کریم بارای بر این نکته تأکید کرد.[3]
    «تورات» در اصل واژه‌ای عبری به معنای «شریعت و قانون» است. پس از نزول کتابی از سوی خداوند متعال بر حضرت موسی‌بن عمران(ع)، این کتاب به این نام خوانده شد. گاه نیز به مجموعه کتاب‌های عهد عتیق و گاه به اسفار پنج‌گانة آن نیز گفته می‌شود.
    مجموعه کتاب‌های یهود که «عهد عتیق» نامیده شده، مرکب از تورات و چندین کتاب دیگر است. تورات ـ که دارای پنج بخش است ـ به شرح پیدایش جهان، انسان و مخلوقات دیگر و بخشی از انبیای پیشین و حضرت موسی بن عمران(ع) و بنی اسرائیل و احکام این آیین می‌پردازد.
    ناگفته پیدا است که غیر از اسفار پنج‌گانه تورات، هیچ یک از این کتاب‌ها، آسمانی نیست، خود یهود نیز چنین ادعایی ندارند؛ حتی زبور حضرت داوود(ع) ـ که آن را به نام مزامیر می‌نامند ـ شرح ماجات و اندرزهای این پیامبر است.
    اما دربارة اسفار پنج‌گانة تورات، قراین روشنی وجود دارد که نشان می‌دهد این‌ها نیز کتاب‌های آسمانی نیست، بلکه کتاب‌هایی تاریی است که پس از حضرت موسی بن عمران(ع) نوشته شده؛ زیرا در آن‌ها شرح وفات حضرت موسی(ع) و چگونگی تدفین او و برخی حوادث پس از آن آمده است، به ویژه آخرین فصل «سفر تثنیه» به وضوح نشان می‌دهد که این کتاب مدت‌ها پس از وفات حضرت موسی(ع) به رشتة تحریر درآمده است.
    افزون بر این، محتویات این کتاب‌ها ـ که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت‌های ناروا به پیامبران(ع) و نسبت بعضی سخنان کودکانه به آن‌ها می‌باشد ـ گواه دیگری بر سختگی بودن آن‌ها است. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که تورات اصلی از میان رفت و بعدها پیروان حضرت موسی(ع) این کتاب‌ها را نگاشتند.[4]

    3. جنبش صهیونیزم

    3ـ1. پیدایش جنبش صهیونیزم

    در اوایل دهة شصت قرن نوزدهم، بعضی از متفکران یهود برای فالیت در راه بازگشت به فلسطین و عمران آن، دعوت خود را آغاز کردند. نخستین آن‌ها «هیرش کالیشر» (Kaliher Hiresh) خاخام یا عالم یهودی بود که این دعوت را در کتاب «در جست و جوی صهیون» در سال 1861 م. آغاز کرد. چند تن دیگر از یهودیان متفکر نیز آثاری در این زمینه به رشته تحریر آورده و زمینة مهاجرت هر چه بیشتر یهودیان و تشکیل دولت صهیونیستی را در اذهان آماده ردند.

    3ـ2. صهیونیزم مذهبی و صهیونیزم سیاسی

    در میان متفکران یهودی، دو گونه اندیشه و طرز فکر را می‌توان مشاهده کرد. برخی از آن‌ها روحیه مذهبی داشتند و بیشتر جنبة عرفان یهودی را مطرح می‌کردند و بزرگ‌ترین آرزویشان، قیام یهودیت بود.
    بر اساس این اصل در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند که تمام اقوام و قبایل زمین، با او میثاق بسته‌اند، برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت، به سوی سرزمین‌هایی که تورات، سرگذشت ابراهیم و موسی(ع) را در آن مکان‌ها ذکر کرده، روان خواهند شد؛ در دوره‌ای نزدیک‌تر به زمان ـ در قرن نوزدهم ـ هدف «عشاق صهیون»، ایجاد یک کانون روحانی جهت نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است صهیونیزم مذهبی که فقط در بین گروه‌های محدودی رایج بود، هرگز به دشمنی با مسلمانان ـ که خود را به عنوان وابستگان به فرزندان ابراهیم و پیرو دین او تلقی می‌کردند ـ برنخاست. این صهیونیزم روحانی، بیگانه به دو از هر گونه برنامة سیاسی برای ایجاد یک دولت یا هر نوع سلطه‌ای بر فلسطین بود و هرگز رفتاری دال بر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و مردم عرب ـ مسلمانان یا مسیحی ـ در پیش نگرفت.[5]
    اما صهیونیزم سیاسی با «تئودور هرتزل» (Theodor Hertzl) زاده شده که دکترین خود را از سال 1882 م. تدارک می‌دید. او این تئوری را در کتاب خود به نام «دولت یهود» مدون ساخت و پس از نخستین کنگرة صهیونیست جهانی در شهر «بال» سوئیس (1897 م.) به کاربرد عملی آن پرداخت. «هرتزل» بر خلاف صهیونیست‌ها مذهبی، به طور کامل به خدا شکاک بود. او که اشتغال خاطرش عمدتاً نه مذهبی، بلکه سیاسی بود، مسأل صهیونیزم را به شکلی جدید مطرح کرد که در مجموع می‌توان عناوین اصلی طرز تفکر سیاسی او را در مطالب ذیل خلاصه کرد:
    1. یهودیان سراسر دنیا، در هر کشوری که باشند، در مجموع یک قوم را تشکیل می‌دهند.
    2. یهودیان، غیر قابل جذب و ادغام در ملت‌هایی هستند که در بین آنان زندگی می‌کنند و در آن تحلیل نمی‌روند. (نژادپرستی)
    3. یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بوده‌اند.[6]
    راه‌حل‌هایی که «تئودور هرتزل» از عناصر بالا استخراج می‌کند، نفی و رد ادغام یهودیان در ملت‌ای دیگر، ایجاد نه تنها یک کانون و مرکز فرهنگی برای اشاعة ایمان یهودی، بلکه دولتی یهودی است که تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند.
    نکته دیگر این که این دولت‌ها باید در یک محل خالی و بی‌مدعی مستقر شوند؛ این بدان معنا است که نباید به مردم بومی اهمیت داد و آن‌ها را به حساب آورد. در فرمول‌بندی «هرتزل» به حضور مردم فلسطین، نه در کتاب او و نه در مجالس پایه‌گذاری نهضت جهانی صهیونیزم هیچ‌گونه اشاره‌ای نشده است. عدم وجود مردم فلسطین از اصول مسلم و اساسی صهیونیزم سیاسی است و این اصل مسلم، ریشه و منشأ تمام جنایات بعدی آنان است. خانم «گلد مایر» در «روزنامة ساندی تایمز» اعلام می‌کند:
    «فلسطینی وجود ندارد، این طور نیست که تصور کنیم که یک خلق فلسطینی در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطینی تلقی می‌کرده‌اند و ما آمده‌ایم آنان را بیرون کرده و کشورشان را گرفته‌ایم، آنان اصلاً وجود ندارند.»[7]
    «پروفسور بنزیون دینر» (Benzion Dinur) که نخستین وزیر آموزش ملی دولت اسرائیل و دوست صمیمی «داوود بن گورین» بنیانگذار دولت اسرائیل بود، در سال 1954 م. در مقدمة کتاب «تاریخ هاگاناه» از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانی می‌نویسد:
    «در کشور ما جا برای کسی به جز یهودیان نیست؛ ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون. اگر موافق نباشند یا مقاومت کنند، ما آنان را بیرون خواهیم کرد.»[8]
    این ادعا در حالی صورت می‌گیرد که پس از بیست سال فعالیت صهیونیزم سیاسی برای «بازگشت» بیانیه بالفور در سال (1917 م.) به تصویب رسید. عده فراوانی از یهودیان روسیه، لهستان و رمانی در قبل و بعد از این تاریخ گریختند و به سرزمین فسلطینی وارد شدند. طبق سرشماری انگلیسی‌ها در 31 دسامبر 1922 م.) تعداد 757000 نفر در سرزمین فلسطین ساکن بوده‌اند که از این عده 663000 عرب (59000 عرب مسلمانان و 73000 عرب مسیحی) و 83000 یهودی بوده‌اند؛ به عبارتی 88 درصد عرب و 11 درصد یهودی.
    «هرتزل» پس از تلاش‌های فراوان، در نهایت توانست حمایت رسمی انگلستان را جلب کند؛ این حمایت در قالب «اعلامیة بالفور» که در دوم نوامبر 1917 م. به شکل نامه‌ای از «بالفور» وزیر خارجه انگلستان به «لرد روچیلد» ثروتمند یهودی انگلیس صادر شد، تبلور یافت. در «اعلامیه بالفور» آشکارا آمده است:
    «دولت شاهنشاهی انگلستان، نظر لطف مخصوصی به تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین دارد و در آینده‌ای نزدیک، نهایت سعی و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن مبذول خواهد شد.»[9]

    3 ـ 3. صهیونیزم سیاسی و سوء استفاده از تورات

    صهیونیست‌ها جهت همراه‌سازی همه یهودیان با اهداف و سیاست‌های خویش، در پروتکل‌ها و مکالمات خود عموماً از واژه یود بهره می‌گیرند و سنگ ملت یهود را بر سیه می‌زنند و چنین القا می‌کنند که منافع ملت یهود را دنبال می‌کنند؛ در حالی که جنبش صهیونیزم، جنبشی سیاسی و فرزند استعمار انگلیس و امریکا است؛ هر چند مبانی فکری نژادپرستانه خود را از کتاب‌های تحریف شدة یهود گرفته‌اند.
    خانم «گلد مایر» و «بگین» می‌گویند:
    «این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم.»[10]
    «موشه دایان» نیز می‌گوید:
    «اگر بر تورات مسلطیم، اگر خود را قوم تورات می‌دانیم، بایستی بر سرزمین‌های توراتی نیز مسلط شویم. سرزمین‌های قضات و ریش سفیدان، بیت‌المقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهای دیگر.»[11]
    آنان پیوسته یک ادعای ارضی و یک «حق الاهی» مالکیت بر فلسطین را ادعا می‌کنند. آنان می‌گویند همه چیز بر ما مجاز می‌شود. وقتی «قوم برگزیدةن خداوند و عامل مطلق باشیم، بر این اساس شکنجه و بدرفتاری، تروریسم، تهدید، ارعاب و دستگیری‌ها، نقل و انتقال اجباری و تبعید دسته‌جمعی، انهدام اموال و مصادرة آن‌ها و قتل‌های دسته جمعی را برای خود محفوظ می‌دارند. بارزترین نمونه، همانا کشتار «دیر یاسین» است. در نهم آوریل 1948 م. با روش خاص نازی‌ها در «اورا دور»، 254 نفر سکنة این دهکده (مردها، زن‌ها، کودکان و سالمندان) به دست گروه مسلح «ایرگون» به ریاست «مناخیم بگین» کشته شدند.
    این مفهومم و وعده‌ها و حربه‌های تحقق آن، مثل واژة «قوم برگزیده» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات»، اساس ایدئولوژیک صهیونیزم سیاسی را تشکیل می‌دهد. استعمارگران همة زمان‌ها و همة اقوام، همواره برای ضمیمه‌سازی‌ها، غصب، تصرفات و سلطه‌گری‌های خود، توجیهی تراشیده‌اند. معمولاً بهانه آنان یک «برتری فرهنگی» بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح «یک مأموریت تمدن‌بخش از طرف نژاد خود برای دیگران» را اعطا می‌کرده است و بهانه مذهبی، پوششی برای سلطة یک گروه اجتماعی بر دیگری بوده است.
    اندیشة «قوم برگزیده» از نظر تاریخی و سیاسی جنایت آفرین است؛ چه همواره تهاجمات، توسعه‌طلبی‌ها و سلطه‌گری‌ها را مقدس وانموده کرده است. اندیشة قوم برگزیده از نظر مذهبی غیر قابل تحمل است؛ چه هر جا که برگزیدگان باشند، «طرد شدگان» نیز هستند.

    4. نژاد پرستی یهود

    نژادپرستی از مهم‌ترین تعالیم یهود شمرده می‌شود؛ به گونه‌ای که «یهود» و ما «نژادپرستی» در طول تاریخ هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نبوده است؛ بلکه پیوند عمیقی با یکدیگر داشته‌اند. اکنون به برخی از نمودهای نژادپرستی یهود اشاره می‌کنیم:

    4ـ1. یهود، فرزندان و دوستان خاص خداوند!

    قرآن کریم دربارة این ویژگی یهود می‌فرماید:
    «قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین»[12]
    بگو: ای یهودیان! اگر گمان می‌کنید که (فقط) شما دوستان خدایی نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست می‌گویید، (تا به لقای محبوبان برسید)
    خداوند متعال این ادعای دروغین آنان را رد می‌کند و می‌گوید: همین که شما این قدر از مرگ وحشت دارید، دلیل بر آن است که در این ادعای خود صادق نیستید.
    «مهم‌تر این که آیین خویش را تنها آیین حق دانسته و دیگران را پیروان خدایان دروغین و محکوم به نابودی و فنا می‌دانسته‌اند و حتی حاضر به انعقاد پیمان با مخالفان خود نبوده‌اند. از این جهت، کم‌ترین لطف و ترحمی نسبت به آنان توصیه نشده و در مواقع جنگ، کم‌ترین حقوقی برای آنان قایل نبوده‌اند.»[13]
    قرآن کریم در آیه‌ای دیگر، از زبان یهود و نصارا چنین می‌گوید:
    «یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابرگناهانتان مجازات می‌کند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده؛ هر که را بخواهد او شایسته بداند)، می‌بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق بداند)، مازات می‌کند.»[14]
    در روایات اسلامی نیز در حدیثی از «ابن عباس» می‌خوانیم:
    «پیغمبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) جمعی از یهود را به دین اسلام دعوت کردند و آن‌ها را از مجازات خدا بیم دادند. گفتند: چگونه ما را از کیفر خدا می‌ترسانی، در حالی که فرزندان خدا و دوستان او هستیم؟»[15]
    همچنین در تفسیر «مجمع‌البیان» در ذیل آیه 18 سوره مائده، حدیثی شبیه حدیث مزبور نقل شده است که جمعی از یهود در برابر تهدید پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) به مجازات الاهی گفتند:
    «ما را تهدید مکن؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. اگر خشم بر ما کند، همانند خشمی است که انسان نسبت به فرزند خود دارد؛ یعنی به زودی این خشم فرو می‌نشیند!»[16]
    با توجه به آیة شریفه، فقط یهود ادعای دوستی و فرزندی خدا را نمی‌کردند، بلکه مسیحیان نیز در این عقیده با یهود شریکند. شک نیست که آن ها خود را حقیقتاً فرزند خدا نمی‌دانستند، آنان تنها حضرت عیسی(ع) را فرزند حقیقی خدا می‌دانند و به آن تصریح دارند؛ وی منظورشان از انتخاب این نام و عنوان برای خود، این بود که بگویند رابطه خاصی با خدا دارند و گویا هر که در نژاد آن‌ها یا جزء جمعیت آن‌ها می‌شدف بدون این که اعمال صالحی داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا می‌گردید!
    قرآن کریم با تمام این امتیازات موهوم مبارزه می‌کند و امتیاز هر کس را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزگاری او می شمارد؛ از این رو در این آیه، برای ابطال این ادعا چنین می‌گوید:
    «... قل فلم یعذبکم بذنوبکم ...»[17]
    «جوزف گئر»، از این که دین یهود در مقایسه با دیگر ادیان جهان دارای پیروان کم‌تری است، اظهار شگفتی می‌کند. زیرا دین یهود آیینی جهانی بوده است. دلیل این موضوع همان امتیازات ویژه‌ای است که این گروه برای خود قائلند. وی می‌گوید:
    «شگفت آن که این مذهب توحیدی و آیین جهانی به علت حوادث تاریخی، به یک قوم خاص منحصر گردید؛ زیرا با سرنوشت این قوم مخلوط و مربوط شد؛ و گرنه می‌بایستی مقبول بسیری از اقوام می‌گردید.»[18]

    4 ـ 2. یهود؛ ملت برگزیده!

    یکی از دلایل خودخواهی ملت یهود و اعتقاد آنان به برتری این است که آنان خود را تافته‌ای جدا بافته می‌دانند و معتقدند که گنهکاران ملت یهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الاهی تا ابد در اختیار آنان خواهد بود. این امتیازطلبی با هیچ منطقی سازگار نیست؛ زیرا هیچ تفاوتی بین انسان‌ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
    قرآن کریم به یکی از گفته‌های بی‌اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمة قسمتی از انحرافات آن‌ها شده است، اشاره می‌کند، می‌فرماید:
    «و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید. بگو: آیا پیمانی از خدا گرفته‌اید ـ پس خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی‌ورزد ـ یا چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟»[19]
    مگر یهود چه کرده بودند که می‌بایست تبصره به سود آن‌ها بر قانون کلی مجازات زده شود؟ به هر حال، آیة فوق با یک بیان منطقی، این پندار غلط را ابطال می‌کند و می‌گوید: این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصی از خدا در این زمینه گرفته باشید ـ که نگرفته‌اید ـ و یا دروغ و تهمت به خدا می‌بندید!
    از آیات مورد بحث استفاده می‌شود که روح تبعیض نژادی یهود ـ که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختی‌های فراوان شده ـ از آن زمان در یهود بوده است و امتیازات موهومی برای نژاد بنی اسرائیل قایل بوده‌اند. متأسفانه بعد از گذشت هزاران سال هم آن روحیه بر آن‌ها حاکم است و در واقع، پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژادپرستی است.
    آن‌ها نه فقط در این دنیا برای خود برتری قایل هستند، بلکه معتقدند که این امتیاز نژادی در آخرت نیز به کمک آن‌ها می‌شتابد و گنهکارانشان بر خلاف افراد دیگر، تنها مجازات کوتاه مدت و خفیفی خواهند دید و همین پندارهای غلط، آن‌ها را آلوده انواع جنایات و بدبختی ها و سیه‌روزی‌ها کرده است.»[20]
    در تفسیر مجمع‌البیان و تفاسیر دیگر آمده است که مسلمانان و اهل کتاب، هر کدام بر دیگری افتخار می‌کردند. اهل کتاب می‌گفتند: «پیامبر ما پیش از پیامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما سابقه‌دارتر است». مسلمانان هم می‌گفتند:
    «پیامبر ما خاتم پیامبران و کتابش آخرین و کامل‌ترین کتب آسمانی است، بنابراین بر شما امتیاز داریم».
    طبق روایت دیگری یهود می‌گفتند: «ما ملت برگزیده‌ایم و آتش دوزخ جز روزهای معدودی به ما نخواهد رسید». و مسلمانان می‌گفتند: «ما بهترین امت‌ها هستیم؛ زیرا خدا دربارة ما گفته است: «کنتم خیر امه.»[21]
    در بطلان ادعاهای مزبور، آیة ذیل نازل گردید:
    «(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست؛ هر کس بد کند، کیفر داده می‌شود و کسی را جز خدا ولی و یاور خود نخواهد یافت.»[22]

    4 ـ 3. نبود عذاب برای قوم یهود، از نظر تورات

    همین ادعا ـ یعنی نبود عذاب برای قوم یهود ـ در کتاب تورات مشاهده می‌شود:
    «خداوند، رحمان و کریم است، دیر غضب و بسیار رحیم تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم را همیشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما به حسب خطایای ما جزا نداده است؛ زیرا آن‌قدر که آسمان از زمین بلندت است، به همان‌قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است. به اندازة مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور کرده است، چنان که پدر بر فرزندان خود رئوف است؛ هم‌چنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت می‌نماید؛ زیرا جلت ما را می‌داند و یاد می‌دارد که ما خاک هستیم.»[23]
    همچنین در بخشی از تورات آمده است:
    «ارتداد ایشان (بنی اسرائیل) را شفا داده، ایشان را مجاناً دوست خواهم داشت؛ زیرا خشم من از ایشان برگشته است. برای اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسن‌ها، گل خواهد کرد و مثل لبنان ریشه‌های خود را خواهد دوانید، شاخه‌هایش منتشر شده زیبایی او مثل درخت زیتون و عطرش مانند لبنان خواهد بود. آنانی که زیر سایه‌اش ساکن می‌باشند مثل گندم زیست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد.»[24]

    4 ـ 4. نجات دسته‌جمعی یهود!

    از اعتقادات یهود این است که سعادت و نجات ابدی به صورت جمعی است، نه فردی! و مجرد انتساب به فرزندان حضرت ابراهیم(ع) برای شخص، نجات جاودانی را تضمین می‌کند. این توهم باطل، قرن‌ها متمادی بر افکار یهود سایه افکنده بود و موبج شد آن‌ها را به صورت گنهکارترین مردم از نظر انحرافاتی اخلاقی و زشت‌کاری‌ها درآورد. در نتیجه از طرف تمام اقوام و مللی که با آنان همزیستی داشتند، مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند.
    خداوند متعال این اندیشة گمراه کننده را مورد تعرض قرار داده و در رد آن آیات 168 و 169 سورة اعراف را نازل کرده که در بخشی از آن آمده است:
    «یهود می‌گویند: (اگر ما گنه‌کاریم) خداوند به زودی ما را می‌بخشد.»[25]

    4ـ5. پول‌پرستی یهود

    در تاریخ بشر، ملتی در پول‌پرستی و جمع‌آوری مال همچون یهود دیده نشده است. آن‌ها برای رسیدن به این مقصود، تمام راه‌های مشروع و غیر مشروع را پیموده و تا حد پرستش با حرص و ولع خاص به جمع‌آوری مال پرداخته‌اند؛ تا جایی که حضرت عیسی مسیح(ع) ـ که خداوند او را برای هدایت بنی اسرائیل فرستاده بود ـ آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
    «لا تعبدوا ربین: الله و المال»[26] دو پرودگار را بفرستید: خدا و پول را.
    شاید این مسأله به طرز عقیدة یهود ـ که خود را ملت برگزیدة خدا می‌پندارند ـ ارتباط داشته باشد؛ بدین دلیل می‌خواهند بر جهان برتری داشته باشند؛ البته مال و ثروت از عوامل مهمی است که آن‌ها را به هدف و مقصود خواهد رسانید. شاید هم دلیل تفکر مادی این دین این باشد که یهود به جز مظاهر زندگی مادی به چیز دیگری ایمان ندارد و زندگانی جاویدان سرای دیگر از نظر آن‌ها بی‌مفهوم است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
    «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، با قومی که خداوند آن‌ها را مورد غضب قرار داده، دوستی نکنید، آن‌ها از آخرت مأیوسند. همان‌گونه که کفار از مردگان مدفون در قبرها مأیو می‌باشند.»[27]
    با جود این، در آغاز ظهور اسلام، بعضی از یهودیان مدعی بودند که ثواب و پاداش روز رستاخیز مختص آن‌ها است. قرآن کریم درباره صدق ادعایشان از ان‌ها خواست تقاضای مرگ کنند تا آنان را به نعیم خالص و خاص خدا برساند:
    «بگو: اگر (آن‌چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست می‌گویید.»[28]
    یهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ما است یا چند روزی بیش در آتش نمی‌سوزیم، می‌خواستند مسلمانان را نسبت به آیین‌شان دلسرد کنند؛ ولی قرآن پرده از روی دروغ و تزویر آنان بر می‌دارد؛ زیرا آنان به هیچ وجه حاضر به ترک دنیا نیستند و این خود، دلیل محکمی بر کذب ادعای آن‌ها است. راستی اگر انسان چنان ایمانی به سرای آخرت داشته باشد، چرا این قدر به زندگی این جهان دل ببندد و برای وصول به آن، مرتکب هزار گونه جنایت شود؟
    در آیات بعد، قرآن مجید می‌افزاید:
    «ولی آن‌ها به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده‌اند، آرزوی مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آن‌ها را حریص‌ترین مردم، حتی حریص‌تر از مشرکان بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آن جا) که هر یک از آن‌ها دوست دارد هزار سال عمر کند؛ در حالی که این عمر طولانی، او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن‌ها بینا است.»[29]
    بی‌شک سرچشمه بسیاری از جنگ‌ها و خونریزی‌ها در طول تاریخ بشر، برتری جویی نژادی بوده است؛ به ویژه در جنگ جهانی اول و دوم ـ که بزرگ‌ترین رقم تلفات و ویرانی را در تاریخ به همراه داشت ـ عامل نژادپرستی آلمان‌ها یا حزب نازی، عامل غیر قابل انکاری بود.
    اگر بنا شود نژادپرستان جهان را رده‌بندی کنیم، بدون شک یهود در رده‌های بالا قرار خواهد گرفت. هم‌اکنون کشوری را که آن‌ها به نام «اسرائیل» تشکیل داده‌اند، بر مبنای همین مسأله نژادپرستی تأسیس شده است، چه جنایت‌های هولناکی که برای آن مرتکب شدند و چه جنایتهای وحشتناکی که برای آن مرتکب می‌شوند! آن‌ها حتی آیین موسی(ع) را در نژاد خود محصور ساخته‌اند و اگر کسی از غیر نژاد یهود بخواهد این آیین را بپذیرد، برای آن‌ها جالب نیست؛ به همین دلیل تبلیغ و دعوت به سوی آیین خود را در میان اقوام دیگر انجام نمی‌دهند.

    4ـ6. گوشه‌ای از تعالیم تلمود

    در تلمود ت که شرح تورات یا «عهد قدیم است و مهم‌ترین کتاب «آداب و تعالیم» یهود به شمار می‌رود ـ آمده است:
    «1. امتیاز ارواح یهود از غیر یهود به این است که ارواح یهود، جزئی از خدا است؛ هم‌چنان که پسر جزئی از پدر است. ارواح یهود، پیش خدا نسبت به ارواح دیگران عزیز است؛ زیرا ارواح غیر یهود، ارواح شیطانی و شبیه ارواح حیوانات است. نطفه غیر یهودی مانند نطفه دیگر حیوانات است.
    2. بر فرد یهودی لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگیری از حیات و پیشرفت دیگر ملت‌ها نماید تا قدرت مطلقه تنها برای آن‌ها باشد... پیش از آن که یهود بر همه ملت‌ها پیروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقی باشد.
    3. یهودی پیش خدا از ملائکه بالاتر است. هر گاه غیر یهودی، یهودی را بزند، مثل این است که عزت الاهی را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر یهودی آفریده نشده بود، برکت از زمین می رفت و باران نمی‌بارید و خورشید آفریده نمی‌شد.
    ـ فرق میان انسان و حیوان، مانند فرق میان یهودی و دیگر ملت‌ها است. نطفه‌ای که دیگر ملت‌ها از آن آفریده می‌شوند، نطفه چهارپا است.
    ـ ملت‌های دیگر مانند سگ هستند. اعیاد مقدسه برای آن‌ها و برای سگ‌ها آفریده نشده است. سگ از غیر یهودی بالاتر است؛ زیرا در اعیاد جایز است به سگ‌ها غذا دادن، اما به غیر یهودی جایز نیست.
    ـ هیچ‌گونه خویشاوندی میان یهود و غیر یهود نیست؛ زیرا آن‌ها به خرها شبیه‌ترند تا به انسان‌ها. خانه‌های غیر یهود پیش یهودیان، به منزله طویله حیوانات است. غیر یهود، خوک‌های نجسی هستند که برای خدمت یهودیان آفریده شده‌اند.
    4. افراد صالح غیر یهودی را بکش و بر یهودی حرام است که غیر یهودی را از مرگ و یا چاهی که افتاده، نجات بدهد، بلکه سزاوار است که جلوی آن را با سنگ بگیرد.
    5. بر اسرائیلی‌ها، کشتن و غصب کردن و دزدی نمودن مال غیر اسرائیلی جایز، بلکه واجب است.
    6. املاک غیر یهود، مانند مال متروک است؛ یهودی حق دارد آن را تملک نماید.
    7. خداوند به یهودیان اجازه داده است که فراورده‌های غیر یهودی را مالک شوند.
    8. کشتن افراد مسیحی از اموری است که لازم است از ناحیه یهودیان عملی گردد.
    9. ما تنها ملت برگزیده خدا در زمین هستیم ... خداوند به خاطر لطفی که به ما داشته است حیواناتی از جنس انسان ـ که عبارت از سایر ملل باشند ـ برای ما آفریده و آن‌ها را مسخر ما ساخته است؛ زیرا خداوند به خوبی دانسته است که ما نیازمند به دو حیوان هستیم: یک نوع حیوان لال، مانند چهارپایان و پرندگان و یک نوع (حیوان) ناطق، مانند مسیحی‌ها، مسلمان‌ها، بودایی‌ها و سایر از شرق و غرب. آن‌ها را به خاطر خدمت‌گذاری ما آفریده است و ما را در این زمین متفرق ساخته است تا پشت‌های آنان را لگدکوب کرده و زمام اختیار انان را در دست داشته و از فنون آنان برای منافع خود بهره‌برداری نماییم.
    به همین جهت است که بر ما واجب است دختران زیبای خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوریم و فرزندان خود را میان پیروان مذاهب دیگر داخل کرده تا در صورت مقتضی، آن‌ها را وادار به جنگ نموده، قدرت نهایی را در دست داشته و بهره‌برداری کامل از آن‌ها نموده باشیم.»[30]

    5. اعمال یهود در برابر ادیان دیگر

    یکی از مباحث مهم میان پیروان ادیان، امکان گفت و گو و همزیستی میان آنان است. این امر از نظر تعالیم هر یک از ادیان، مهم و قابل بررسی است. آیا تعالیم یهود، اجازة همزیستی مسالمت آمیز و تعامل میان پیروان یهود با پیروان سایر ادیان را می‌دهد یا نه؟ از گذشته تا حال، رفتار و عملکرد آن‌ها تا حال، رفتار و عملکرد آن‌ها چگونه بوده است؟ در این جا به طور مختصر، عملکرد گذشتة پیروان دین یهود با پیروان ادیان دیگر را مورد توجه قرار می‌دهیم:

    5 ـ 1. اعمال یهود در برابر اسلام

    عدم پذیرش اسلام از سوی یهود در آغاز بعثت، سبب دشمنی میان مسلمانان و آنان گردید؛ همچنین یهودیان می‌دیدند که پیامبر اسلام(ص) با تبلیغ رسالتش، الفت و برادری در دل‌های مردم ایجاد می‌کند و چنان تودة واحد و یکپارچه‌ای از آن‌ها می‌سازد که ممکن است قدرت و حُکم روایی آنان را تهدید کند، بدین روی به مخالفت به پیغمبر(ص) برخاستند. قرآن کریم بعضی از نیات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسیب‌شناسان بر حذر بمانند. در این جا به بعضی از اعمال آنان اشاره می‌شود:
    5 ـ 1 ـ 1. محاصره اقتصادی
    گروهی از یهودیان برای منصرف کردن مسلمانان از آیین خود، به کار جدیدی دست زدند. آن‌ها با خودداری از پرداخت هر گونه دین یا امانت یا انجام معاملاتی که بر ذمه آن‌ها بود، برای افرادی که به دین مقدس اسلام مشرف می‌شدند، مشکل اقتصادی ایجاد می کردند و به آن‌ها می‌گفتند: حقوقی که شما بر ما داشتید، پیش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شده‌اید، این حقوق از بین رفته است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
    «و در میان اهل کتاب (از نصارا) کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم مانت به آن‌ها بسپاری، به تو باز می‌گردانند؛ و برخی دیگر از اهل کتاب (از یهود)، کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمی‌گردانند، مگر تا زمانی که بالای سر آن‌ها ایستاده (و بر آن‌ها مسلط) باشی. این بدان روست که می‌گویند: ما در برابر امیین (غیر یهود)، مسوول نیستیم. و بر خدا دروغ می‌بندند، در حالی که می‌دانند (این سخن دروغ است).[31]
    گروهی از مردمان عصر جاهلیت پیش از اسلام، کالایی را به یهودیان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگامی که پول کالا را از آنان در خواست کردند، یهودیان گفتند: نزد ما امانت و دینی نسبت به شما نیست؛ زیرا شما آیینی را که بر آن بودید، ترک کردید، آن‌ها ادعا کردند که این دستور در کتابشان آمده است. می‌گفتند:
    «ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانی در میان ما بوده است، بنابراین اموال دیگران برای ما احترامی ندارد».
    این مطلب به قدری نزد آنان مسلم بود که جنبة اعتقادی و مذهبی به خود گرفته بود. یهود می‌گفتند:
    «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستیم؛ زیرا آنان مشرکند و پیروی از مرام موسی ندارند».[32]
    5 ـ 1 ـ 2. فتنه‌انگیزی در میان مسلمانان
    یکی از یهودیان به نام «شاس بن قیس» که پیر مردی تاریک دل و در کفر و در عناد کم‌نظیر بود، روزی از کنار مجمع مسلمانان می‌گذشت، مشاهده کرد که جمعی از طایفه اوس و خزرج ـ که سال‌ها با هم جنگ‌های خونینی داشتند ـ در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم نشسته، مجلس انسی به وجود آورده‌اند و آتش اختلاف شدیدی که در جاهلیت در میان آن‌ها شعله‌و بود. به کلی خاموش شده است. از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و با خود گفت: اگر این‌ها تحت رهبری محمد(ص) از همین راه پیش بروند، موجودیت یهود به کلی در خطر است. در این حال، نقشه‌ای به نظرش رسید، به یکی از جوانان یهودی دستورداد به جمع آن‌ها بپیوندد و حوادث خونین بغاث را ـ محلی که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ـ به یاد آن‌ها بیاورد و آن حوادث را پیش چشم آن‌ها مجسم کند.
    اتفاقاً این نقشه ـ که با مهارت آن جوان یهودی پیاده شد ـ مؤثر واقع گردید و جمعی از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفت و گو پرداختند؛ حتی بعضی افراد طایفه اوس و خزرج یکدیگر را به تجدید آن صحنه‌ها تهدید کردند.
    چیزی نمانده بود که آتش خاموش شدة دیرین بار دیگر شعله‌ور گردد. خبر به پیامبر(ص) رسید. به سرعت با جمعی از مهاجران به سراغ آن‌ها آمدند و با اندرزهای مؤثر و سخنان تکان‌دهندة خود، آن‌ها را بیدار ساختند.
    وقتی جمعیت سخنان آرام‌بخش پیامبر(ص) را شنیدند، از تصمیم خود برگشتند، سلاح‌ها را بر زمین گذاشتند، دست در گردن هم افکندند، به شدت گریستند و دانستند این از نقشه‌های دشمنان اسلام بوده است و صلح، صفا و آشتی بار دیگر کینه‌هایی را که می‌خواست زنده شود، شست و شو داد.[33]
    در این هنگام چهار آیه 98 ـ 101 از سورة آل‌عمران نازل شد. در دو آیة نخست، یهودیان اغوا کننده را نکوهش می‌کند و در دو آیه بعد، به مسلمانان هشدار می‌دهد:
    «بگو ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر می‌ورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالی که انجام می‌دهید. بگو ا اهل کتاب! چرا افرادی را که ایمان آورده‌اند، از راه خدا باز می‌دارید و می‌خواهید این راه را کج سازید در حالی که شما (به درستی این راه) گواه هستید؟! خدا از آن‌چه انجام می‌دهید، غافل نیست؛ ای کسانی که ایمان آورد‌اید! اگر از گروهی از اهل کتاب (که کارشان نفاق‌افکنی و شعله‌ور ساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر باز می‌گردانند و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با این که آیات خدا بر شما خوانده می‌شود و پیامبر او در میان شماست؟! و هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست هدایت شده است.»[34]
    5 ـ 1ـ 3. شبه‌افکنی در میان مسلمانان
    دشمنان اسلام، به ویژه یهود، برای دور کردن مسلمانان از هیچ کوششی فروگذار نبودند؛ حتی درباره یاران نزدیک پیامبر(ص) نیز چنین طمعی داشتند که بتوانند آن‌ها را از اسلام بازگردانند و مسلماً اگر می‌توانستند در یک یا چند نفر از یاران نزدیک پیامبر اکرم(ص) نفوذ کنند. ضربة بزرگی بر اسلام وارد و برای تزلزل دیگران نیز زمینة کاملاً مساعدی فراهم می‌شد.
    بعضی از مفسران نقل کرده‌اند: جمعی از یهود می‌کوشیدند تا افراد سرشناس و مبارزی از مسلمانان پکدل چون: «معاذ» و «عمار» و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و با وسوسه‌های شیطانی ازاسلام باز گردانند؛ در نتیجه این آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه هشدار داد:
    «جمعی از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آن‌ها باید بدانند که نمی‌توانند شما را گمراه سازند،) آن‌ها گمراه نمی‌کنند، مگر خودشان را و نمی‌فهمند.»[35]
    5 ـ 1 ـ 4. مبارزه یهود برای تغییر عقیده مسلمانان
    خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
    «بسیاری ازاهل کتاب از روی حسد ـ که در وجود آن‌ها ریشه دوانده ـ آرزو می‌کردند شما را پس از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند، با این که حق برای آن‌ها کاملاً روشن شده است. شما آن‌ها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند به هر چیزی توانا است.»[36]
    یهود به این قناعت نمی‌کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان بازگردند و انگیزة آن‌ها در این کار، چیزی جز حسد نبود.
    بنابراین، دستور مزبور یک دستور مبارزاتی است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامی بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
    مسلمانان، حتی در آن زمان، آن قدر قوت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولی برای این که دشمن ـ اگر قابل اصلاح است ـ اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» می‌دهد. به تعبیر دیگر، در برابر دشمن، هرگز نباید «خشونت» نخستین برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامی ایجاب می‌کند که نخستین برنامه «عفو و گذشت» باشد؛ اگر فایده نداشت، آن‌گاه به خشونت متوسل شوند.[37]

    5 ـ 2. اعمال یهودیان در برابر مسیحیان

    با وجود آن که آیین یهود از آغاز پیدایش، مبتنی بر تبلیغ و توسعه‌طلبی نبوده و تنها به قوم یهود و بنی اسرائیل اختصاص داشته، به همین دلیل، جنگ و تعرض به اقوام دیگر در آن پیش‌بینی نشده بوده است؛ ولی یهود به این عنوان که «قوم برگزیده خدا» است و نژادشان بر دیگر نژادها برتری دارد، از هیچ‌گونه کینه‌توزی و فتنه‌انگیزی دریغ نکرده‌اند و در هر جا که سکونت داشته‌اند. ملتی ستیزه جو و خرابکار به شمار آمده‌اند و تا آن‌جا که قدرت داشته‌اند، در زجر، آزار و اعدام پیروان ادیان دیگر می‌کوشیده و از هر گونه حرکت فکری و دینی با کمال قساوت ممانعت می‌کرده‌اند و پیغمبران الاهی(ع) را ـ که آنان را به راه راست دعوت می‌کردند ـ به قتل رسانیده‌اند و در شکنجه و آزار پیروان انبیا، نهایت کوشش را به عمل می‌آورند.
    داستان حضرت مسیح(ع) و حوادث رقت‌بار زندگی آن پیغمبر بزرگ و شکنجه و آزاری که حواریون آن حضرت از قوم یهود دیدند و سرانجام آوارگی پیروان آیین مسیح(ع) نموداری از رفتار قساوت‌بار یهودیان و تعصبات جنایت‌آمیز آنان است. مسیحیان تا زمانی که آیین مسیحیت از طرف دولت روم به رسمیت شناخته نشده بود، همواره د زیر شکنجه و آزار یهودیان و حکومت یهودی به سر می‌بردند.
    تنها در طلیعة قرن چهارم م. بود که به موجب فرمانی که در سال 311 م. از سوی امپراتوری روم صادر شد، مسیحیان آزادی اندک یافتند و از شکنجه و تعصب‌ورزی آشکار یهودیان نجات یافتند.
    یهودیان حتی پس از آن که قدرت و استقلال سیاسی خود را در پی همین تعصبات و فتنه‌جویی‌ها را از دست دادند و شیرازة اجتماعشان از هم پاشیده شد، باز دست از تحریکات خصمانه و بدرفتاری نسبت به مخالفان، به ویژه مسیحیان، برنداشتند و در فرصت‌های مناسب، فتنه‌هایی به پا کردند و کشتارهایی به راه انداختند.
    در زمان «هرقل»، امپراتور روم، با وجود این که مذهب رسمی حکومت، مسیحیت بود، یهودیان در «انطاکیه» فتنه خونینی به راه انداختند و با وضع فجیعی، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطعه کردند. در شهر «صور» پایتخت «فنیقی‌ها» والی شهر را به قتل رسانیدند؛ سپس با یهود فلسطین هم داستان شده، قرار آبر آن گذاشته که شبانه بر شهر صور حمله‌ور شوند و مسیحیان را قتل عام کنند؛ ولی چون توطئة آنان عقیم ماند و سپاهیان روم طبق اطلاع قبلی، از هجوم وحشیانة آنان جلوگیری به عمل آوردند، یهودیان ـ که از خشم، حالت سبعیت پیدا کرده بودند،‌ به سوی دیرها و کلیساهای اطراف شهر سرازیره شده، آن‌ها را با خاک یکسان و روستاهای مجاور را به خاک و خون کشیدند.
    در یکی از جنگ‌ها ـ که میان دو دولت ایران و روم در گرفته بود ـ یهودیان هشتاد هزار اسیر مسیحی را از ایرانیان خریدند و از روی کینه و انتقام، همه را مانند گوسفند سر بریدند.
    گویند: نقشة این جنگ از سوی یهودی‌ها بوده است و ایرانیان به تحریک به این جنگ خونین دست زدند.
    در عصر امپراتوری «نیرون» یهودی‌ها در شهر قدس فتنه‌ای به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبی را به انداختند که در پی آن از طرف امپراتور رومیان، شهر قدس محاصره و در سال 70 م. یهودیان قدس قتل عام شدند و معابد یهود ویران و کهنه و رؤسای مذهبی‌شان به وضع فجیعی کشته شدند. همین حادثه باعث جنبش یهودی‌ها شد و حس انتقامجویی آنان را بیش از پیش تشدید کرد و سبب جنگ‌ها و خونریزی‌های فراوانی گردید.
    تا آن که در میانة قرن چهارم م. یکی از پادشاهان ایران یهود را در صروت وفاداری و کمک به ایرانیان، وعدة آزادی داد و دیری نپاید که بر اثر خیانت و تمرد، مورد غضب پادشاه ایران واقع شدند؛ عده‌ای مقتول و جمعی محبوس و گروهی تبعید و مورد شکنجه قرار گرفتند.
    در عصر حاضر نیز جنایات و تجاوزات و توطئه‌های تجاوزکارانة صهیونیسم بین‌المللی بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آن‌ها بر ضد ملت‌های غیر یهودی کاملاً روشن گردیده است؛ تا آن جا که ایادی این حزب متعصب ضد انسانی در بیشتر مراکز بین‌المللی رخنه کرده و در بیشتر خرابکاری‌ها و تشنجات و کشتارهای عمدة جهان، از عوامل مؤثر شمرده می‌شوند.
    یهودی‌ها در جنگ‌های جهانی دست داشتند و پس از جنگ نیز بر اساس اصل کینه‌توزی، شبکه‌های جاسوسی بین‌المللی را به نفع استعمارگران اداره می‌کردند و این حقیقت ننگین با دستیگر شدن یکی از عناصر خطرناک این باند که ریاست شبکة جاسوسی را به عهده داشت، فاش گردید. وی اعتراف کرد که بنابر معاهدة سری ـ که در سال 1947 م. در مورد تشکیل دولت اسرائیل بین دولت امریکا و صهیونیست‌ها منعقد شده بود ـ یهودی‌ها انجام این وظایف را در قبال کمک امریکا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبکة جاسوسی آمریکا را اداره می‌کنند.
    دولت امریکا نیز در مقابل خوش خدمتی آن‌ها، به وعدة خود وفا کرد و سرانجام «صهیونیسم» توانست بخشی از فلسطین را اشغال و نزدیک به یک میلیون مسلمان فلسطینی را از خانه و وطن خود آواره کند.[38]
    از جمله مظاهر ننگین تعصبات مذهبی یهودیان، می‌توان به کشتار فجیع مسیحیان یمن به دست حکومت یهودی آن سرزمین اشاره کرد. در این کشتار هولناک، ده‌ها هزار نفر از مسیحیان با وضع فجیعی به قتل رسیدند و در آتش سوزانیده شدند.
    قرآن کریم نیز به شکنجه، آزار و قتل مسیحیان به دست یهودی‌ها اشاره دارد:
    «مرگ و عذاب بر شکنجه‌گران صاحب گودال (آتش) باد؛ گودال‌هایی پر از آتش شعله‌ور، هنگامی که (یهود) در کنار آن نشسته بودند و آن‌چه را نسبت به مؤمنان (مسیحی) انجام می‌دادند، با خونسردی تماشا می‌کردند!»[39]
    در این که این ماجرا مربوط به چه زمانی و مربوط به چه قومی است و آیا این یک ماجرای خاص و معین بوده یا اشاره به ماجراهای متعدد از این قبیل در مناطق گوناگون جهان دارد، در میان مفسران و مورخان گفت و گو است. معروف‌تر از همه، مربوط به «ذونواس» آخرین پادشاه «حمیر» در سرزمین «یمن» است.
    «ذونواس» که آخرین نفر از سلسله گروه «حمیر» بود، به آیین یهود در آمد و گروه «حمیر» نیز از او پیروی کردند. او نام خود را «یوسف» نهاد و مدتی بر این منوال گذشت: سپس به او خبر دادند که در سرزمین نجران، در شمال یمن، هنوز گروهی بر آیین نصرانیت باقی هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را به پذیرش آیین یهود مجبور کند. او به سوی نجران حرکت و ساکنان آن‌جا را جمع کرد و آیین یهود را بر آن‌ها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذیرا شوند؛ ولی آن‌ها نپذیرفتند.
    ذونواس دستور داد خندق بزرگی کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند. گروهی را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهی را با شمشیر کشت و قطعه کرد؛ به گونه‌ای که عدد مقتولان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.
    این کوره‌های آدم‌سوزی که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کوره‌های آدم‌سوزی در طول تاریخ بوده است. آن‌ها مؤمنان مسیحی را وادار می‌کردند دست از ایمان خود بردارند و هنگامی که با مقاومت آنان رو به رو می‌شدند، آن‌ها را در این کوره‌های آدم‌سوزی انداخته، به آتش می‌کشیدند! گروه نیز با کمال خونسردی نشسته بودند و صحنه‌های شکنجه را تماشا می‌کردند و لذت می‌بردند که این مسأله، نهایت قساوت آن‌ها را نشان می‌هد. بعضی نیز گفته‌اند: این گروه مأمور بازجویی و اجبار مؤمنان مسیحی به ترک مذهب حق بودند.
    در این گیر و دار، یک تن از نصارای نجران فرار کرد و به سوی روم و دبار قیصر شتافت و از ذونواس شکایت کرد و یاری طلبید. قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است؛ اما نامه‌ای به پادشاه حبشه می‌نویسم. او مسیحی و همسایة شما است. از او می‌خواهم شما را یاری دهد؛ سپس نامه‌ای نوشت و از پادشاه حبشه، انتقام خون مسیحیان نجران را درخواست کرد.
    مرد نجرانی نزد سلطان حبشه، نجاشی، آمد و ماجرا را باز گفت. نجاشی از شنیدن این داستان سخت متأثر شد و از خاموشی شعلة آیین مسیح(ع) در سرزمین نجران افسوس خورد و تصمیم به انتقام شهیدان گرفت.
    لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسیاری از آنان را کشتند و طولی نکشید که مملکت یمن به دست نجاشی افتاد و به صورت ایالتی از ایالات حبشه در آمد.[40]
    «جان ناس» در مورد رفتار یهودیان نسبت به مسیحیان می‌گوید:
    «رابطه یهودیان و مسیحیان از ابتدا خصمانه بوده است، زیرا از قرون اول میلادی به بعد، ربانیون و احبار یهود، منکر مسیح بوده و آن را طرد می‌نمودند، گر چه پیروان عیسی تا حدی همیشه مساعی جمیله مبذول می‌داشتند.»[41]
    ضدیت یهود با حضرت مسیح(ع) در فرازهای از انجیل منعکس شده است.[42]

    6. جنگ نزد یهود

    هنگامی که بحث «جنگ در ادیان» را ملاحظه می‌کنیم، هیچ جنگی در قساوت و شدت همانند «جنگ در دین یهود» نیست. یهود بر اساس شریعت خود، در طول تاریخ، به جنگ و خونریزی فراوان می‌پرداخته‌اند و در این راه به اطفال و زنان نیز رحم نمی‌کرده و خود را «ملت برگزیدة خدا» می‌دانند.[43] یهود، رهبران تخریب و نابودی در این عالم بوده‌اند. یکی از بزرگان یهود به نام «ارنست رینان» عقیده دارد:
    «وقتی عدل در عالم تحقق پیدا نکند، پس بهتر است که کل عالم تخریب گردد.»[44]
    یکی دیگر از بزرگان یهود می‌گوید:
    «ما یهود نیستیم مگر آقای عالم و فاسد کنندة عالم، ایجاد کننده فتنه در عالم و جلاد عالم باشیم.»[45]
    قرآن کریم، یهود و مشرکان را در یک ردیف قرار می‌دهد و آنان را دشمن‌ترین افراد نسبت به مسلمانان معرفی می‌نماید:
    «به طور مسلم، دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت. و نزدیک‌ترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‌یابی که می‌گویند: ما نصارا هستیم این بدان روست که در میان آن‌ها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آن‌ها (در برابر حق) تکبر نمی‌ورزند.»[46]
    تاریخ اسلام به خوبی گواه این حقیقت است؛ زیرا در بسیاری از نبردهای ضد اسلام، یهود به طور مستقیم دخالت داشته و از هیچ‌گونه کارشکنی و دشمنی خودداری نکرده‌اند. افراد بسیار کمی از آن‌ها به اسلام گرویده‌اند؛ در حالی که در غزوات اسلام، رویارویی مسلمانان با مسیحیان را کمتر شاهدیم و نیز افراد فراوانی از آن‌ها را مشاهده می‌کنیم که به صفوف مسلمانان پیوسته‌اند.
    این مقایسه بیشتر دربارة یهود و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام(ص) است؛ زیرا یهود با این که دارای کتاب آسمانی بود، به دلیل دلبستگی بیش از اندازه به مادیات، در صف مشرکانی قرار گرفته بودند که از نظر مذهبی با آن‌ها هیچ اشتراکی نداشتند. در آغاز، یهودیان مبشران اسلام محسوب می‌شدند و انحرافاتی همانند «تثلیت» نداشتند؛ اما دنیاپرستی شدید، آن‌ها را به کلی از حق بیگانه کرد؛ در حالی که مسیحیان آن عصر چنین نبوده‌اند.
    البته مسیحیان قرن بعد نسبت به اسلام و مسلمانان مرتکب جنایایت شدند که دست کمی از یهود نداشت؛ جنگ‌های طلوانی و خونین صلیبی در گذشته و تحریکات فراوانی که امروز از ناحیة استعمار کشورهای مسیحی بر ضد اسلام و مسلمانان می‌شود، امری نیست که بر کسی پنهان باشد.
    اما عجیب این که یهودیان، همة این جنگ طلبی‌ها را به استناد تورات انجام می‌دهند؛ برای نمونه، در متن تورات چنین می‌خوانیم:
    «چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی، آن را برای صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه‌ها را برای تو بگشاید، آن‌گاه تمام قومی که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن و چون یهوه ـ خدایت ـ آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش، لیکن زنان و اطفال و بهایم و آن‌چه در شهر باشد ـ یعنی تمام غنیمتش را ـ برای خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یهوه ـ خدایت ـ به تو دهد، بخور. به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امت‌ها نباشند، چنین رفتار نما؛ اما از شهرهای این امت‌هایی که یهوه ـ خدایت ـ را به ملکیت می‌دهی، هیچ ذی نفسی را زنده مگذار، بلکه ایشان را ... چنان که یهوه ـ خدایت ـ تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»[47]
    همچنین در تورات می‌خوانیم:
    «یهوه، خدا ما، او (سرزمین سیحون و ملک حشبون) را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامی شهرهایش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم، لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایی که گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم.»[48]
    و در جای دیگر تورات آمده است:
    «پس یهوه، خدای ما، عوج ملک باشان و نیز تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند ودر آن وقت، همة شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم ... و آن‌ها را بالکل هلاک کردیم؛ چنان که با سیحون و ملک حشبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم.»[49]
    و نیز آمده است:
    « و هر آن چه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پیر، حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.»[50]
    در این میان، قرآن کریم عده‌ای از یهودیان را می‌ستاید؛ همان‌هایی که از غرور، خودپرستی و تکبر خودداری می‌کنند و همواره حقیقت را مد نظر دارند:
    «آن‌ها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام می‌کنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می‌خوانند در حالی که سجده می‌نمایند؛ به خدا و روز واپسین ایمان می‌آورند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و در انجام کارهای نیک، پیشی می‌گیرند و آن‌ها از صالحانند. و آن چه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شایسته آن را می‌بینند) و خدا از پرهیزگاران آگاه است.»[51]
    و به این ترتیب، قرآن کریم از این که نژاد یهود را به کلی محکوم کند یا خون آن‌ها را کثیف بشمرد، خودداری کرده و تنها بر اعمال آن‌ها انگشت می‌گذارد و با تجلیل و احترام از افرادی که به اکثریت فاسد نپیوستند و در برابر ایمان و حق تسلیم شدند، به نیکی یاد می‌کند و این روش اسلام است که در هیچ موردی، مبارزه‌اش رنگ نژادی و قبیله‌ای ندارد و تنها بر محور عقاید، اعمال و رفتار می‌گردد.

    7. یهود و همزیستی مسالمت‌آمیز با مسلمانان!

    با توجه به آن‌چه گذشت، بر اساس تعالیم تورات موجود و عملکرد یهودیان در طول تاریخ، جایی برای «همزیستی مسالمت‌آمیز» و «حقوق بین‌الملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملت برگزیدة خدا» می‌دانند و برای تحقق این نظر، همواره در فکر سلطه بر دیگر ادیان و ملل بوده‌اند و در مواردی نیز که به پیشنهادات دیگران تن داده‌اند، جز از روی ضعف و ناتوانی نبوده و هر موقع قدرتی یافته‌اند، کشتار گسترده‌ای به راه انداخته‌اند؛ در گذشته با مسیحیان و امروز با مسلمانان.
    اکنون گروهی از قوم یهود ـ یعنی صهیونیست‌ها ـ اقدام به غصب سرزمین‌های دیگران و آواره کردن آن‌ها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کرده‌اند؛ حتی احترام خانة خدا ـ بیت‌المقدس ـ را نیز رعایت نمی‌کنند.
    آن‌ها در برخورد با مسائل جهانی، عملاً نشان داده‌اند که پیرو هیچ قانون و معیار بین‌المللی نیستند. هر گاه به فرض، یک جنگ‌جوی فلسطینی به سوی آن‌ها شلیک کند، در مقابل، اردوگاه‌های آوارگان، کودکستان‌ها و بیمارستان‌های آنان را بمباران می‌کنند و در ازای کشته شدن یک نفر از خودشان، گاهی صدها نفر بی‌گناه را به قتل می‌رسانند و خانه‌های فراوانی را منفجر می‌کنند.
    «تاریخ شاهد فجایع این گروه به «مسجد الاقصی» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخص به نام «مایکل رومان» آتشی در مسجد برافروخت که نزدیک به 1500 متر مربع از مساحت مسجد را در برگرفت. در این آتش‌سوزی، منبر «صلاح‌الدین»، گنبد مسجد ـ که دارای آثار معماری اسلامی با ارزشی بود ـ و نیز «مسجد عمر» در داخل مسجد الاقصی و «محراب زکریا» و بعضی چیزهای دیگر در آتش سوخت. در سال 1969 م. گروهی از یهودیان، مراسم مذهبی خود را در مسجدالاقصی به جای آوردند و این عمل را چندین بار تکرار کردند و هنگامی که با اعتراض مسلمانان رو به رو شدند، قاضی یهود به محق بودن یهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م. یک یهودی امریکایی، مسجد و نمازگزاران در مسجد را با آتش سلاح مورد تعرض قرار دارد و در همان سال، فرد دیگری با مواد منفجره، بخشی از حرم را تخریب کرد. عدة فراوانی از یهود نیز اعلان کردند که باید مسجد خراب شود و به جای آن، معبد یهودی‌ها ساخته شود.»[52]
    یکی از نویسندگان عرب دربارة رفتار جنگ‌طلبانة صهیونیست‌ها می‌گوید:
    «ما دارای دلیل واضح بر توحش یهود طی جنگ‌های فلسطین از سال 1948 م. به بعد بوده‌ایم؛ به گونه‌ای که در توحش و خونریزی ضرب‌المثل هستند؛ کشتارهای آن‌ها در دیر یاسین، الخلیل، رام الله، غزوه و دیگر شهرهای فلسطین.»[53]
    آن‌ها خود را به هیچ یک از مصوبات بین‌المللی و قطعنامه‌های سازمان ملل، پایبند نمی‌دانند و آشکارا همه را زیر پا می‌گذارند. بدون شک این همه قانون شکنی، بیدادگری و اعمال ضد حقوق بین‌الملل، ناقض اصل همزیستی مسالمت‌آمیز است و جای برای تعاون و همکاری بین‌المللی بر اساس حقوق پذیرفته شدة جهانی باقی نمی‌گذارد.
    منابع:قرآن کریم.
    ـ انجیل (عهد جدید)
    ـ تورات (عهد عتیق) و تلمود، شرح تورات.
    ـ دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
    ـ عمید زنجانی، عباس علی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، 1344.
    ـ شبلی، احمد، مقارنة الادیان: المسحیه، قاهره، مکتبه‌النهضة العربیه، 1993.
    ـ همان، مقارنة الادیان: الیهود، همان، 1992.
    ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دارالمعونة لطباعة و النشر، 1986.
    ـ طباره، عفیف عبدالفتاح، یهود از نظر قرآن، ترجمة علی منتظمی، تهران، بعثت 1353.
    ـ قربانی، زین‌العابدین، اسلام و حقوق بشر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375.
    ـ قاسمی، مهدی، قدس موطن آرزوهای مسلمین، ره‌توشه راهیان نور، ویژه‌نامه ماه مبارک رمضان 1378 ش.
    ـ گارودی، روژه، پروندة اسرائیل و صهیونیزم سیاسی، ترجمه دکتر نسرین حکمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369.
    ـ گئر، جوزف، حکمت ادیان، ترجمه و تألیف محمد حجازی، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1373.
    ـ مؤسسة آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره)، فلسفة حقوق، جزوة آموزشی.
    ـ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1366.
    ـ ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، تهران، پیروز، 1354، چ 3.

    پی نوشت ها:

    * پژوهشگر حوزه، مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد حقوق بین‌الملل.
    [1] ر.ک: به: علی اکبر دهخدا، «لغت‌نامه دهخدا»، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «یهود».
    [2] ر.ک. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات».
    [3] مانند: سورة نساء (4): 64؛ سورة مائده (5): 14، 15، 41.
    [4] مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، «تفسیر نمونه»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج 2، ص 310، از الهدی الی دین المصطفی، الرحلة المدسیه؛ رهبر سعادت و قرآن و آخرین پیامبر.
    [5] گارودی، روژه، «اسرائیل و صهیونیزم سیاسی» ترجمه دکتر نسرین حکمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369، ص 37.
    [6] گارودی، روژه، همان، ص 37.
    [7] همان، ص 38، از روزنامه ساندی‌تایمز، 15 ژوئن 1969.
    [8] گارودی، روژه، همان، ص 39.
    [9] قاسمی، مهدی، «ره‌توشه راهیان نور» ص 252.
    [10] گارودی، روژه، همان، ص 39.
    [11] همان.
    [12] جمعه (62): 6.
    [13] مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره)، «فلسفة» جزوه آموزشی، ص 240.
    [14] مائده (5)، 18.
    [15] مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، همان، ج 4، ص 331، از تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 192.
    [16] طبرسی، فضل بن حسن، «مجع‌البیان» بیروت، دارالمعونة للطباعه والنشر، 1986، ج 3، ص 272 و 273.
    [17] مائده (15): 18.
    [18] گئر، جوزف، «حکمت ادیان» ترجمه و تألیف محمد حجازی، تهران کتابخانه ابن سینا، 1373، ص 139.
    [19] بقره(2): 80.
    [20] مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، همان، ج 1، ص 324 و 325.
    [21] همان.
    [22] تورات (عهد عتیق)، کتاب مزامیر، باب 1 و 3ک 8 ـ 15.
    [23] «عهد عتیق» کتاب یوشع نبی، باب 14: 4 ـ 7.
    [24] ر.ک. به: عفیف عبدالفتاح طباره، «یهود از نظر قرآن» ترجمه علی منتظمی، تهران، بعثت، 1353، صص 114 و 116.
    [25] عفیف عبدالمفتاح طباره، همان، ص 87.
    [26] ممتحنه (60): 13.
    [27] بقره(2): 94.
    [28] بقره(2): 95 و 96.
    [29] قربان، زین‌العابدین، «اسلام و حقوق بشر»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، چ 5، ص 321 و 322، از تلمود، شرح عهد عتیق.
    [30] آل عمران (3): 75.
    [31] ر.ک.به: مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 2، ص 472. عفیف عبدالفتاح طباره، «یهود از نظر قرآن»، ص 11 به بعد.
    [32] ر.ک.به: مکارم شیرازی، ناصر، همان، ذیل آیة 98 سوره آل عمران.
    [33] آل عمران(3): 98 تا 101، همچنین نگاه کنید به: ناصر مکارم شیرازی ودیگران، همان، ج 2، ص 463.
    [34] آل عمران (3): 69.
    [35] بقره (2): 109.
    [36] مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 1، ص 398 تا 401.
    [37] عمید زنجانی، عباس علی، «اسلام و همزیستی مسالمت‌آمیز» تهران، دارالکتاب الاسلامیة، 1344، صص 19 ـ 23.
    [38] بروج (85): 5 ـ 8.
    [39] مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 26، ص 334 تا 339، به نقل از: علی بن ابراهیم قمی، «تفسیر»، ج 2، ص 414.
    [40] ناس، جان، «تاریخ جامع ادیان» ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، پیروز، 1354، چ 3، ص 371.
    [41] ر.ک. به: انجیل متی، 5: 11 ـ 12؛ 7؛ 15: 12: 24: 34 ـ 38؛ 23؛ 12؛ و نیز احمد شلبی، «مقارنة الادیان: المسیحیه»، قاهره، مکتبة النهضه العربیه، 1993، ص 32.
    [42] ر.ک. به: وهبه الزحیلی، «آثار الحرب» دمشق، دارالکفر، 1992، چ 4، ص 45، به نقل از: دکتر هرتس (خاخام بزرگ انگلستان)، «فی الفکر الیهودی».
    [43] همان، به نقل از: الخطر الیهودی.
    [44] همان.
    [45] مائده (5): 12.
    [46]
    [47] تورات، سفر تثنیه، باب 2: 33 ـ 35.
    [48] تورات، سفر تثنیه، باب 3: 3 ـ 7.
    [49] تورات، سفر تثنیه، باب 41 : 32 ـ 44.
    [50] آل عمران (3): 113 ـ 115.
    [51] شلبی، احمد، «مقارنة الادیان، الیهود»، قاهره، مکتبه النهضة العربیه، 1992، ص 118 ـ 119.
    [52] الزحیلی، وهبة همان، ص 45.

    سیمای بنی اسرائیل در قرآن و عهدین

     سیمای بنی اسرائیل در قرآن و عهدین


    نویسنده:ابوالفضل روحی
    «بنی اسرائیل» از اقوام یهودی است که در قرآن کریم به صورت مفصّل به بیان زندگی، ویژگی‌ها و نوع برخورد آنان با پیامبران پرداخته شده است. در قرآن کریم، 41 بار از این قوم نام برده شده؛ همچنین در عهدین، سیر تحوّلات و اوصاف آنان در اسفار گوناگون بیان شده است. در این پژوهش، تلاش کرده‌ایم تا گزارش کوتاهی از این قوم در عهدین و قرآن کریم عرضه گردد.
    «اسرائیل» واژه‌ای است عبری که به صورت «اسرائین»، «اسرال» و «اسرالّ» نیز خوانده شده؛ همچنان که میکائیل به صورت «مَکال» و «مِکال» تلفظ شده است.[1] اگر چه برخی از واژه‌پژوهان تلاش کرده‌اند این واژه را عربی و برگرفتة از «سری ـ یسری» به معنای سفر کردن در شب بدنند و وجه این نام‌گذاری را فرار یعقوب به دلیل ترس از برادرش و سفر شبانه او ذکر کرده‌اند، ولی بسیاری از لغت‌شناسان، به ویژه واژه‌پژوهان زبان‌های عجمی در قرآن با دلایلی مانند ختم واژه به «ئیل»، اختلاف در قرائت نوع صیغة آن، به عبری یا سریانی بودن این واژه ایمان دارد.[2] با اغماض از وجه نام‌گذاری، شکی نیست که «اسرائیل» نام دیگری برای یعقوب پیامبر است.[3] به هر حال، اینکه مراد از بنی اسرائیل فرزندان و نوادگان یعقوب پیامبر هستند نکته‌ای پذیرفته شده و مورد اتفاق همة پژوهشگران است. به دلیل نقش و اهمیت دوران زندگی و تحولات تاریخی بنی اسرائیل، هم کتاب مقدّس و هم قرآن کریم در موارد گوناگون، به شرح و تفسیر زندگی آنان پرداخته‌اند. این مطالب با وجود اختلاف در بسیاری از موارد، گاه دارای برخی اشتراکات نیز هستند. همچنین منابع تاریخی اسلامی و غیر اسلامی نیز از سرگذشت، رویدادها و سرانجام این گروه غافل نبوده‌اند و پرداخت‌های فراوان و گاه متفاوتی دارند که به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها برگرفته از کتاب مقدّس یا قرآن کریم هستند.

    بنی اسرائیل در عهدین

    یهودیان و به پیروی از آنان، مسیحیان بر این باورند که «اسرائیل» نامی است عبری برای یعقوب بن اساق که به معنای «با خدا کشتی می‌گیرد» یا «خدا کشتی می‌گیرد» و «مقاوم و پیروز در نزد خدا و مردمن آمده است.[4] به نقل از عهد عتیق، این نام‌گذاری به دنبال مصارعة شبانة یعقوب با خدا یا فرشتة خدا در «فنوئیل» بوده است.[5] کاربرد ترادفی اسرائیل و یعقوب به گونه‌ای است که در بسیاری از اشعار عبری، به ویژه در عهد عتیق، استفاده از «یعقوب» و «اسرائیل» در صد وذیل ابیات به صورت جانشین به وفور یافت می‌شود.[6] البته برخی از واژه‌شناسان کتاب مقدّس با تفکیک «اسرائیل» به دو بخش «ئیل» به معنای خدا و «اسرا» به معنای عبد و بنده، آن را به معنای «بندة خدا» دانسته‌اند.[7]
    اگر چه ترکیب «بنی اسرائیل» قرآنی است و این اصطلاح به صورت مرکّب نخستین بار در قرآن به کار رفته، اما در کتاب مقدّس، حکایات گوناگونی دربارة فرزندان و نوادگان یعقوب بیان شده است. قاموس‌نگاران عهدین سه کاربرد برای بنی اسرائیل در کتاب مقدّس یافته‌اند: نسل اسرائیل (یعقوب)؛[8] گروهی از مؤمنان که اولاد روحانی خدا به شمار می‌آیند؛[9] و ملک اسرائیل یا اسباط دهگانه برای جدایی آنان از یهودا.[10] اما آنچه از این کاربردها رواج بیشتری دارد و به صورت مطلق از این لفظ فهمیده می‌شود معنای نخست این اصطلاح است. در کتاب مقدس، از دوازده پسر یعقوب با نام‌های رئوبین، شمعون، لاوی، یهودا، دان، نفتالی، جاد، اشیر، یساکار، زبولون، یوسف و بنیامین نام برده شده است. همچنین دختری به نام دینه از فرزندان اوست.[11]
    ماجرای بنی اسرائیل و پدرشان اسرائیل در عهد عتیق از ماجرای قحطی کنعان و عازم شدن برادران یوسف به مصر و به دنبال آن، قصد یعقوب برای کوچ دایمی به آن منطقه، آغاز می‌شود.[12] پس از مرگ یوسف و برادرانش، که به عنوان سرشاخه‌های اصلی و نیای بنی اسرائیل به شمار می‌آمدند، نسل‌های بعدی، که از آنان به وجود آمدند، به سرعت زیاد شدند و قومی بزرگ تشکیل دادند، به حدّی که همة مصر را فرا گرفتند. اما با وجود آمدن حکومت‌های جدید، حاکمان جامعه به بهانة هراس از طغیان و سرکشی بنی اسرائیل به سخت‌گیری و برخورد شدید با آنان پرداختند، تا آنجا که در مدت کوتاهی، بسیاری از بنی اسرائیل به بردگی مصریان در آمدند. از آن پس، به دستور فرعون هر فرزند پسری که در قوم بنی اسرائیل متولّد می‌شد باید به قتل می‌رسید.[13] این آوارگی و افسردگی بنی اسرائیل در انتظار آمدن منجی تا دوران حضرت موسی علیه‌السلام ادامه یافت. به ادعای عهد عتیق حضرت موسی علیه‌السلام به دستور الهی برای نجات بنی اسرائیل ازستم‌ها و برده‌کشی‌های مصریان، رهبران اسرائیل را جمع کرد و از آنان خواست برای رهایی خود به منطقة «کنعان» بازگردند تا از نعمت‌های آن بهر‌ه‌مند شوند.[14] با قدرتی که خداوند به حضرت موسی علیه‌السلام و برادرش هارون داد، آنان توانستند به مصر بازگردند و با فرعون دربارة رها کردن بنی اسرائیل از بردگی گفت و گو نمایند. اگر چه فرعون در ابتدا با این درخواست موافقت نکرد، اما معجزات فراوان حضرت موسی علیه‌السلام و مشکلاتی که برای فرعون به وجود آمد او را مجبور به رهایی بنی اسرائیل ساخت.
    یهودیان این روز رهایی را به عنوان «عید پسح» جشن می‌گیرند.[15]
    همچنین از ماجراهای مربوط به بنی اسرائیل، که در عهد عتیق بدان ها اشاره شده، شکافته شدن دریای سرخف عبور حضور موسی و بنی اسرائیل و نابودی لشکریان فرعون در آن دریاست.[16] از آن پس، بنی اسرائیل به مناطقی مانند «ماره»، که دارای آبی تلخ و ایلیم که دارای دوازده چشمه بود، کوچ کردند. مسین» در عهد عتیق همان نقطه‌ای است که به درخواست بنی اسرائیل و با دستور الهی، حضرت موسی علیه‌السلام عصای خود را به صخره‌ای کوبید واز آن چشمة آبی گوارا پدید آمد.[17] از حوادث مهم این دوران، جنگ بنی‌اسرائیل با عمالقه به فرمان‌دهی یوشع بود که با پیروزی بنی اسرائیل به پایان رسید.
    سه ماه پس از خروج بنی اسرائیل از مصر و گذر از مناطق گوناگون، آنان به وادی کوه «سینا» رسیدند و حضرت موسی علیه‌السلام در آن کوه، گفت و گوی مفصّلی با خدا داشت.[18] نتیجة این گفت و گو صدور فرمانده ماده‌ای از سوی خدا به وسیلة حضرت موسی علیه‌السلام برای یهودیان بود.[19] هنوز حضرت موسی علیه‌السلام عبادت و برنامة خود را در کوه سینا به پایان نرسانده بود که به علت طولانی شدن غیبت او (توقف چهل روزه)، بنی اسرائیل از هارون خواستند برای آنان خدایی بسازد که در غیاب حضرت موسی علیه‌السلام او را عبادت کنند. هارون با پذیرش درخواست آنان و با جمع‌آوری طلاها و جواهراتشان مجسّمه‌ای در شکل گوساله ریخت! بنی اسرائیل نیز با مشاهدة مجسّمه، آن را خدای خویش خواندند.[20] خداوند به دلیل این بت‌پرستی، بلای هولناکی بر آنان نازل نمود. بنابر گزارش عهد عتیق، تعطیل شدن روز شنبه (سبت) پس از آن اتفاق افتاد که حضرت موسی با مشاهده گوساله‌پرستی بنی اسرائیل، عصبانی شد و با انداختن لوح سنگی آن را شکست و دوباره برای دریافت آن چهل روز عبادت نمود، تا آنکه این لوح بار دیگر به او داده شد. اما از احکامی که بر آن افزوده شد، ممنوع بودن کار در روز سبت بود.[21] علاوه بر این دستور، خداوند عبادات دیگری نیز برای نی اسرائیل مقرر کرد که همة آن‌ها در سفری به نام «لاویان» جمع شده است.
    هنوز مدت زیادی از توقف بنی اسرائیل در وادی سینا نگذشته بود که به دستور خداوند، حضرت موسی علیه‌السلام مأمور به سرشماری آنان برای حضور در جنگ شد. عهد عتیق به صورت دقیق، تعداد قبیله‌ها و افرد آن‌ها را در سفر «اعداد» گزارش کرده است.
    نخستین حرکت بنی اسرائیل از وادی سینا به سوی کنعان زمانی اتفاق افتاد که ابری بر سر خیمة عبادت آنان ظاهر شد و با حرکت آن ابر، بنی اسرائیل نیز به دنبال آن می‌رفتند.[22] پیشاپیش قبایل یهود، صندوق عهد حضرت موسی علیه‌السلام قرار داشت. روی آوری مجدد بنی اسرائیل به پرستش بت‌ها از حوادث مهم این دوران است.این دوران زمان آوارگی و سرگردانی بنی اسرائیل بود.[23] با نزدیک شدن زمان مرگ حضرت موسی علیه‌السلام و با درخواست او، خداوند یوشع بن نون را به رهبری بنی‌اسرائیل برگزید. او نزد العیازار کاهن، جانشین حضرت موسی علیه‌السلام شد.[24]
    به هر حال بنی اسرائیل پس از تحمل رنج‌ها و مشکلات فراوان و با فرمان‌دهی یوشع به «سرزمین موعود» دست یافتند.[25] با فتح سرزمین موعود، یوشع آن را میان قبایل دوازده‌گانة بنی اسرائیل تقسیم نمود.[26] پس از یوشع، که فتوحات زیادی برای بنی اسرائیل داشت، سموئیل رهبری آنان را بر عهده گرفت.[27] از رهبران و پیامبران دینی پس از او، می‌توان به داود بن یسی، سلیمان بن داود، سمعیای نبی و ایلیای نبی اشاره کرد.[28] از مهم‌ترین رویدادهای دوران داود، فتوحات زیاد برای بنی اسرائیل و گسترش قلمرو حکومتی آنان است. اما پس از پادشاهی حضرت سلیمان علیه‌السلام، بنی اسرائیل به مدت سه سال به خشک‌سالی شدید گرفتار شدند تا آنکه خداوند ایلیای نبی را به سوی آنان فرستاد.[29]
    جانشینی ایلیا به عهدة الیسع بوده و پس از وی در دوران پیامبری اشعیای نبی، تورات، که پش از آن مفقود شده بود، دوباره پیدا شد.[30] همچنین حضرت ایوب علیه‌السلام از پیامبرانی است که در عهد عتیق از مشکلات و مصایب او سخنان زیادی نقل شده.[31]
    در سال‌های 625 تا 580 قبل از میلاد نیز رهبری معنوی بنی اسرائیل بر عهدة ارمیای نبی قرار گرفت.[32] این دوران زمانی بود که بنی اسرائیل به دعوت ارمیا پاسخ مثبت ندادند و با روی آوری مجدد به بت‌پرستی، نسبت به خداوند بی‌توجهی نمودند.[33] به همین دلیل، بنی اسرائیل گرفتار شخصی به نام نبوکد نصر (بخت‌النصر) شدند و اورشیم، که معبد مقدّس یهودیان به شمار می‌رفت، ویران گردید.[34] پس از گرفتاری‌های فراوان ارمیا و مرگ او، پیامبری به نام حزقیال، که با بنی اسرائیل در تبعید بود، نوید آزادی به آنان را داد و با آزادی آنان، پیامبری آنان را بر عهده گرفت.[35] آخرین پیامبران بنی اسرائیل، هوشع، یونس، ناحوم، حیقوق، صیفی، حجی، زکریا و ملاکی هستند. پس از ملاکی، دوران تولد حضرت عیسی پیامبر و آغاز دوران جدیدی برای بنی اسرائی است. در عهد عتیق به نام هر یک از این پیامبران کتابی (سِفر) آمده که به بیان زندگی و سرگذشت آنان می‌پردازد.[36]

    بنی اسرائیل در تاریخ اسلامی

    اگر چه دربارة بنی اسرائیل در منابع تاریخی اسلامی مطالب زیادی نقل شده و حکایت زندگی آنان از آغاز تا پایان مطرح گردیده است، اما با نگاهی اجمالی به دست می‌آید که بسیاری از این مطالب برگرفتة از عهدین هستند. در این منابع، بیشتر به پادشاهان حاکم در مناطق اسرائیلی، مناطق و زمان حکومت آنان و برخی از رویدادها و جنگ‌های مهمی که میان این قوم با اقوام دیگر رخ داده، اشاره شده است.[37] همچنین منابع تاریخی دوازده پسر یعقوب را، که سرکردگان قبایل دوازده‌گانه بنی اسرائیل بودند، روبیل، شمعون، لاوی، یهوذا، یشاجر، زفولون، یوسف، بنیامین، کاذ، آشرودان و نفتالی نام برده‌اند.[38] از ویژگی‌های مهمی که از نقل‌های تاریخی دربار بنی اسرائیل بر می‌آید، سست ایمانی آنان، بازگشت به بت‌پرستی در موارد متعدد، هراس از مبارزه با دشمنان، ایرادها و اعتراضات فراوان به پیامبران و رهبران دینی و عدم تحمّل مشکلات و سختی‌های زندگی است.

    بنی اسرائیل در قرآن کریم

    یکی از اقوامی که به صورت مفصّل مورد توجه قرآن کریم قرار گرفته و آیات زیادی به ذکر وقایع و حوادث و گاه ویژگی‌های آنان پرداخته است، قوم بنی‌اسرائیل است. قرآن حتی به بیان بسیاری از اموری که بنی اسرائیل بر سر آن اختلاف نظر دارند نیز پرداخته است: «ان هذا القرآن یقص علی بنی اسرائیل اکثر الذی هم فیه یختلفون» (نمل:76) این اختلافات در مسائلی مانند نبوت حضرت عیسی علیه‌السلام، تورات، شریعت حضرت موسی علیه‌السلام و معجزه بودند.[39] آن گونه که از قرآن کریم بر می‌آید، این گروه از دوازده فرزند یعقوب به وجود آمده و دارای دوازده نقیب بودند: «و لقد أخذ الله مثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا...» (مائده: 12) مفسّران دربارة این نقبای دوازده‌گانه اختلاف دارند. برخی آنان را رئیسان قوم دانسته‌،[40] گروهی دیگر آنان را ضامنانی دانسته‌اند که خداوند یا حضرت موسی علیه‌السلام از آنان عهد گرفت[41] وبرخی «نقیب» را به معنای «گواه» گرفته‌ند که خداوند یا حضرت موسی علیه‌السلام در برابر آنان از بنی اسرائیل عهد گرفت.[42] در برخی از آیات دیگر نیز به دوازده سبط بودن آن‌ها اشاره شده است:‌ مو قطعناهم اثنتی عشره اسباطا امما و اوحینا الی موسی اذاستسقاه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا قد علم کل اناس مشربهم» (اعراف: 160) در ذیل این آیه، از امام رضا علیه‌السلام نقل شده است که اسباط دوازده‌گانه فرزندان یعقوب پیامبر علیه‌السلام هستند.[43] علامه طباطبائی نیز در بحثی دربارة «سبط» این واژه را معادل «قبیله» در زبان عربی می‌داند. بر اساس این آیه، خداوند برای هر سبطی چشمه‌ای جاری ساخت.
    اگر چه قوم بنی‌اسرائیل پس از حضرت یعقوب علیه‌السلام و نسل‌ها و فرزندان او به وجود آمدند، ولی آنچه در قرآن کریم بیشتر به عنوان مخاطب این نام قرار گرفته، پیرون و نسل پس از حضرت موسی علیه‌السلام است: «الم تر الی الملإ من بنی اسرائیل من بعد موسی اذ قالوا لنبی لهم ....» (بقره:246) البته این آیه وجود قومی به همین نام پیش از حضرت موسی علیه‌السلام را نیز تأیید می‌کند؛ زیرا در غیر این صورتف قید «من بعد موسی» بیهوده خواهد بود. این ادعا با برخی از آیاتی که در آن‌ها به ارسال چند رسول به سوی بنی اسرائیل اشاره دارد، اثبات می‌شود: «لقد أخذنا میثاق بنی اسرائیل و أرسلنا الیهم رسلا...» (مائده: 70) از شواهد دیگر بر اینکه مراد از بنی اسرائیل فرزندان حضرت یعقوب است، کاربرد واژة «اسرائیل» در دو آیه برای حضرت یعقوب است: (کل الطعام کان حلا لبنی اسرائیل الا ما حرم اسرائیل علی نفسه (آل عمران: 93) و «و من ذریه ابراهیم و اسرائیل» (مریم: 58) به همین دلیل، جمهور مفسّران مراد از «اسرائیل در این آیه را یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم دانسته‌اند.[44]
    در قرآن کریم همه به برخی از رویدادهای زندگی بنی اسرائیل مانند اختلاف بنی اسرائیل،[45] عبادت فرعون توسط آنان[46] و خلف وعدة فرعون در فرستادن بنی اسرائیل با حضرت موسی علیه‌السلام[47] پرداخته شده و برخی از اوصاف پسندیده یا ناپسند آنان ستایش یا نکوهش گردیده است. این بیانات به این صورت قابل گزارش هستند:

    نعمت‌های خداوند بر بنی اسرائیل

    بنی اسرائیل از اقوامی هستند که قرآن در موارد گوناگون به برخی از نعمت‌هایی که از آن برخوردار شده‌اند اشاره نموده است. این نعمت‌ها عبارتند از:

    1. اعطای حکم، نبوّت و کتاب

    «و لقد آتینا بنی اسرائیل الکتاب والحکم والنبوه» (جاثیه: 16) مراد از «حکم»، آشنایی با مسائل دینی یا تمیز حق از باطل است.[48] در برخی از نقل‌ها، تعداد پیامرانی که خداوند برای هدایت بنی اسرائیل فرستاد تا هزار نفر نیز ذکر شده است که مهم‌ترین آنان حضرت موسی علیه‌السلام تورات را به عنوان کتاب آسمانی برای آنان آورد.[49] این نعمت در آیات دیگر نیز مورد اشاره قرار گرفته است: «و آتینا موسی الکتاب و جعلناه هدی لبنی اسرائیل ألا تتخذوا من دونی وکیلا» (اسراء: 2) چون این کتاب مشتمل بر شریعت حضرت موسی علیه‌السلام بوده است، خداوند از آن به عنوان هادی برای بنی اسرائیل یاد می‌کند.[50]

    2. بهره‌مندی از روزی طیب

    « ... ورزقناهم من الطیبات» (جاثیه: 16) این روزی حلال همان «منّ» و «سلوی» است که در برخی از آیات به آن‌ها اشاره شده.[51]

    3. سایه افکندن ابر

    هنگامی که حضرت موسی علیه‌السلام بنی اسرائیل را از دست فرعون نجات داد و آنان را از مصر بیرون آورد، مدتی بنی اسرائیل در بیابان‌های سرگردانی (تیه) به سر می‌بردند. در این دوران، چون بنی اسرائیل از شدت گرمای خورشید و تشنگی به تنگ آمده بودند، زبان به اعتراض گشودند و از ادامة مسیر امتناع کردند. خداوند به درخواست حضرت موسی علیه‌السلام ابری فرساد که در روزها آنان را از نور خورشید محافظت می‌کرد و بر آنان سای می‌افکند: «و انزلنا علیکم الغمام ...» (بقره: 57).

    4. برتری بر عالمیان

    «یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین» (بقره: 122) و «و فضلناهم علی العالمین» (جاثیه: 16) به دلیل برتری امت حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم بر دیگر امت‌ها، مفسران مراد از «المین» را تنها مردمان زمان بنی اسرائیل یا برتری انان در برخی از موارد مانند کثرت پیامبران یا معجزات واقع شده در زمان انان و برخورداری از نعمت‌های فراوانی که در برخی آیات به آن‌ها اشاره شده است، می‌دانند.[52]

    5. نجات از دشمنان

    «یا بنی اسرائیل قد أنجیناکم من عدوکم» (طه: 80)
    این مسئله در نجات بنی اسرائیل از دست فرعون بود که خداوند با عبور دادن از دریا و غرق کردن فرعون، آنان را از ستم‌های فرعون رها نمود.[53] به رهایی بنی اسرائیل از دریا، در آیات دیگری نیز اشاره شده است: «و جاوزنا بنی اسرائیل البحر» (اعراف: 138) این اسارت به قدری برای بنی اسرائیل دشوار بود که در برخی از آیات از آن به «عذا» تعبیر شده است: «و لقد نجینا بنی اسرائیل من العذاب المهین» (دخان: 30)؛ زیرا بر اساس برخی از آیات، فرعون مردان و جوانان بنی اسرائیل را می‌کشت، زنان و کودکان آنان را به اسارت می‌برد: «و اذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون أبنائکم و یستحیون نسائکم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم» (بقره:49)[54] از دشمنان دیگری که خداوند با فرستاد حضرت داود نبی علیه‌السلام، بنی اسرائیل را از دست او رهانید و به ستم‌های او پایان داد، جالوت بود: «و قتل داود جالوت و آتاه الله الملک والحکمه و علمه مما یشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض» (بقره: 251)

    6. اسکان در زمین

    یکی از مشکلات بنی اسرائیل این بود که فرعون با ظلم و ستم‌هایی که مرتکب می‌شد، تلاش می‌کرد آنان را از منطقة حاصلخیز و آباد «مصر» بیرون کند. خداوند با نابود کردن فرعون، آنان را در «سرزمین موعودن سکونت داد و ان را به عنوان نعمتی که بنی اسرائیل را از آن برخوردار کرده است، نام می‌برد: «و قلنا من بعده لبنی اسرائیل اسکنوا الأرض فإذا جاء وعدالآخره جئنا بکم لفیفاًن (اسراء: 104) بسیاری از مفسران این سرزمین را «شام»[55] یا مصر دانسته‌اند.[56] اما برخی از مفسّران با استشهاد به آیة «یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم» (مائده: 21) این سرزمین را «ارض مقدس موعود» تفسیر کرده‌اند.[57]
    همچنین در آیه دیگری خداوند از به میراث نهادن سرزمین مصر یا شام خبر می‌دهد: «و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التی بارکنا فیها و تمت کلمت ربک الحسنی علی بنی اسرائیل» (اعراف: 137) مفسران با بهره‌گیری از وصف «بارکنا فیها» معتقدند: این سرزمین همان سرزمین مقدّس موعود (فلسطین) است.[58] در تعبیر دیگری، از مکانی که بنی اسرائیل در آن ساکن شدند با عنوان «مبوّء صدق» یاد شده و خداوند آن را به عنوان نعمتی برای آنان برشمرده است: «و لقد بوّأنا بنی اسرائیل مبوّئ صدق» (یونس: 93) علامه طباطبائی این مکان را جایگاهی می‌داند که همة امکانات و لوازم زندگی به راستی در آن فراهم است.[59] برخی از مفسّران دیگر نیز با اشاره به مناسب بودن این مکان، آن را مصر، شام یا بیت‌المقدس دانسته‌اند.[60]

    7. نشان دادن معجزات الهی

    خداوند برای آنکه ایمان بنی اسرائیل تقویت شود و در اعتقاد خود استوار باشند، بارها معجزات خود را برای آنان نمایان کرد. یکی از این معجزات عبور بنی اسرائیل از دریا وغرق فرعون بود: «و جاوزنا بنی اسرائیل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغیا وعدوا حتی إذا أدرکه الغرق قال آمنت أنه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل و انا من المسلمین» (یونس: 90) بر اساس برخی از روایات، خداوند برای راسخ‌تر شدن ایمان بنی اسرائیل، اجساد همة لشکریان فرعون را در در دریا غرق نمود و تنها جسد فرعون به روی آب آمد و در ساحل قرار گرفت تا حقارت او روشن شود و بنی اسرائیل در مرگ او تردیدی به خود راه ندهند.[61] اما بر اساس برخی از آیات، با اینکه بنی اسرائیل این معجزه را دیدند، ولی وقتی نجات یافتند، باز به خوی بت‌پرستی و مادی‌گرایی خویش روی آوردند و از حضرت موسی علیه‌السلام خواستند که برای آنان بتی به عنوان معبود برگزیند: «و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فأتوا علی قوم یعکفون علی دصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا إلها کما لهم آلهه قال إنّکم قوم تجهلون» (اعراف: 138)
    علامه طباطبائی در بحثی ذیل این آیه می‌فرماید: بنی اسرائیل با آنکه مدعی بودند همیشه بر دین جدّشان حضرت ابراهیم علیه‌السلام بوده و خدای یگانه و غیر جسمانی را پرستش می‌کنند، اما چون دارای خویی مادی و حسی بودند و اصالت حقیقی را در ماورای حس نمی‌دانند و چون سال‌ها در خدمت قبطیان بت‌پرست بودند، به همین دلیل، با دیدن نشانه‌هایی از بت‌پرستی به سرعت به آن روی می‌آوردند.[62]
    این فرمایش علامه با برخی از آیاتی که در آن‌ها بنی اسرائیل از حضرت موسی علیه‌السلام خواستند که خداوند را به صورت آشکار به آن‌ها بنمایاند، تأیید می‌شود: «فقدْ سدلوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهره» (نساء: 153)[63].
    در برخی از آیات تعداد آیات، نشانه‌ها و معجزاتی را که خداوند برای بنی اسرائیل فرستاده نه آیه ذکر کرده است: «و لقد آتینا موسی تسع آیات بیبنات فاسدل بنی اسرائیل» (اسراء: 101) مفسران درباره این نه نشانه اختلاف کرده‌اند. علامه طباطبائی بر این باور است که مجموع معجزاتی که بر بنی اسرائیل نشان داده شده بیش از نه عدد است و شاید منظور آیه از ذکراین تعداد، معجزاتی باشد که حضرت موسی علیه‌السلام برای دعوت فرعون آورده است.[64] برخی از مفسّران به نقل از روایتی از معمّر از امام رضا علیه‌السلام به نقل از امام کاظم علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام این نشانه‌ها را عصای حضرت موسی علیه‌السلام، طوفان، بلای مخل، بلای قورباغه، بلای خون شدن رودها و دریاها، رفع طور و من و سلوی و شکافته شدن دریا ذکر کرده است.[65] در برخی از تفاسیر نیز این موارد با اندکی تفاوت بیان شده‌اند.[66]

    8. نزول من و سلوی

    یکی از نعمت‌هایی که خداوند بنی اسرائیل را از آن برخوردار کرد و در چند آیه از آن یادآوری نموده، نزول «من» و «سلوی» برای آنان است: «یا بنی اسرائیل قد أنجیناکم من عدوکم و واعدناکم جاب الطور الأیمن و نزّلنا علیکم المن والسلوی» (طه: 80) مفسران گفته‌اند: «من» میوه‌ای است درختی که شب‌ها از آسمان بر روی درختان نمایان می‌شد (ترنجبین) و «سلوی» مرغ بریان است که هر روز بر سفره‌های بنی اسرائیل قرار می‌گرفت.[67]

    دلایل مذمت بنی اسرائیل در قرآن

    در آیه‌ای خداوند از بنی اسرائیل می‌خواهد بر عهدی که با خدا بسته‌اند پایدار باشند و از آن اعراض ننمایند. آیه اشاره دارد به اینکه آنان بر عهد خود نمایندند: «و اذ أخذنا میثاق نی اسرائیل لا تعبدون الا الله و بالوالدین احسانا و ذی القربی و الیتامی والمساکین و قولوا للناس حسنا و أقیموا الصلاه و آتوا الزکاه ثم تولیتم الا قلیلا منکم و أنتم معرضون» (بقره: 83)
    از امام حسن عسکری علیه‌السلام نقل شده است که این آیه در شأن یهودیان اهل ذمّه نازل شده است که مانند اسلافشان بسیاری از دستورات الهی را ترک می‌کردند.[68] برخی از مفسران نیز معتقدند: «اعراض» به معنای استمرار پیمان‌شکنی است.[69]
    گویا پیمان‌شکنی از ویژگی‌های بارز بنی اسرائیل بوده است و آنان به هیچ پیمانی پایبند نبوده‌اند: «لقد أخذنا میثاق بنی اسرائیل و أرسلنا إلیهم رسلا کلما جاءهم رسول بما لا تهوی أنفسهم فریقا کذبوا و فریقا یقتلون» «مائده: 70) مفسران محتوای این عهد را ایمان به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم یا اقرار به یگانی خداوند متعال و ترک گناهان دانسته‌اند.[70]

    الف. گمراهی با وجود آیات فراوان

    قرآن کریم در آیه‌ای از اینکه بنی اسرائیل با وجود نشانه‌های زیادی که خداوند برای آنان فرستاد، باز هم در گمراهی بودند، آنان را مورد مذمّت قرار می‌دهد: «سل بنی اسرائیل کم آتیناهم من آیه بینه و من یبدل نعمه الله من بعد ما جاءته فان الله شدید العقاب» (بقره: 211) این نشانه‌ها شامل مار شدن عصای موسی علیه‌السلام، سایه انداختن ابرها بر سر بنی اسرائیل در روزهای آفتاب سوزان، شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعون و انزال من و سلوی بر آنان بود. [71] اما آنان کفر ورزیدند و گناهانی مانند نقض عهد، قتل انبیا و ترک وصیت‌های حضرت موسی علیه‌السلام را مرتکب شدند.[72] همچنین وقتی حضرت عیسی علیه‌السلام به عنوان پیامبر به سوی آنان فرستاده شد، با آنکه معجزات زیادی مانند زنده کردن مردگان شفا دادن بیماران غیر قابل علاج و بینا نمودن نابینا را نشان داد، بسیاری از آنان از او پیروی نکردند: «و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیه من ربکم أنی أخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و أبری الأکمه و الأبرص و أحیی الموتی باذن الله و أنبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایه لکم آن کنتم مؤمنین» (آل عمران: 49) اما با وجود این نشانه‌های زیاد، حضرت عیسی علیه‌السلام چیزی بیش از کفر از انان مشاهده نمی‌کرد: (فلمّا أحس عیسی منهم الکفر قال من أنصاری الی الله»‌ (آل عمران: 52).

    ب. نافرمانی پیامبران

    هنگامی که بنی اسرائیل به دلیل ظلم‌های عمالقه یا جالوت به تنگ آمدند و از او خواستند فرماندهی برای آنان برگزینند تا به رهبری او به جنگ با دشمنان بروند، اما هنگامی که این فرمانده تعیین شد، آنان نافرمانی نمودند و به او پشت نمودند: «الم تر الی الملإ من بعد موسی اذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله قال هل عسیتم ان کتب علیکم القتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل فی سبیل الله و قد أخرجنا من دیارنا و أبنآئنا فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم والله علیم بالظالمین» (بقره: 246) بیشتر مفسران این پیامبر را شموئیل نبی دانسته‌اند. سدی اورا شمعون و مجاهد یوشع بن نون می‌داند.[73]
    گویا این بی‌وفایی بنی اسرائیل برای آن پیامبر معهود بوده است که فرار از جنگ و ترک مقاتله را به آنان گوشزد می‌کند و از آنان اقرار مجدد می‌گیرد: «هل عسیتم ان کتب علیکم القتال الا تقاتلوا» (بقره: 246)، ولی با این وجود، باز هم آنان نافرمانی می‌کردند.

    ج. انکار نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم

    بااینکه از بسیاری از آیات بر می‌آید که بنی اسرائیل پیش از بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم به آمدن چنین پیامبری علم داشتند، حتی برخی از آنان ویژگی‌ها و اوصاف او را نیز می‌دانستند: «الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التواره والانجیل...» (اعراف: 157) و با وجود آنکه علمای بنی اسرائیل نیز بر آمدن چنین پیامبری علم داشتندف اما با بعثت آن حضرت به اوایمان نیاوردند: «اولم یکن لهم آیه أن یعلمه علماء بنی اسرائیل.» (شعراءک 197) با اینکه خداوند وجود نشانه‌های پیامبر را در کتب آسمانی پیشین و علمای بنی اسرائیل دلیلی بر صحت ادعای نبوّت آن حضرت می‌گیرد، اما بسیاری از بنی اسرائیل و علمای آنان نبوت آن حضرت را انکار کردند.[74]

    د. عمل نکردن به کتاب آسمانی

    با آنکه بنی اسرائیل مدعی بودند کتاب آسمانی آنان تورات است و آنان به دستورات این کتاب پای‌بند هستند، اما مواردی از تخلّفات آنان از این کتاب آسمانی ذکر شده است: هنگامی که بنی اسرائیل به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم در مورد خوردن برخی از غذاها مانند گوشت و شیر شتر اعتراض کردند و مدعی شدند حضرت ابراهیم علیه‌السلام گوشت و شیر نمی‌خورد و در دین او چنین غذاهایی حرام بود، شما چگونه مدعی هستید بر دین ابراهیم هستید ولی از این غذاها پرهیز نمی‌کنید، قرآن چنین حرمتی را تکذیب کرده، از آنان می‌خواهد بر کتاب آسمانی خویش پای‌بند باشند: «کل الطعام کان حلا لبنی اسرائیل الا ما حرم اسرائیل علی نفسه من قبل ان تنزل التواره قل فأتو بالتواره فاتلوها ان کنتم صادقین» (آل عمران: 93) در اینجا مراد از «اسرائیل»، حضرت یعقوب علیه‌السلام است که به دلایلی، خوردن گوشت و شیر شتر را بر خود حرام کرده بود.[75] به دلیل آنکه نی اسرائیل بیهوده آنچه در تورات بیان نشده بود بدان نسبت دادند، خداوند نیز بر برخی از غذاهای حلال را بر آنان تحریم نمود: «فبظلم من الذین هادوا حرّمنا علیهم طیبات أحلت لهم و بصدّهم عن سبیل الله کثیرا» (نساء: 160) همچنین خداوند در آیه‌ای دیگر، بنی اسرائیل را به دلیل عمل به برخی از کتاب و ترک برخی دیگر از آن، مورد سرزنش قرار می‌دهد: «أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض» (بقره: 85) با توجه به صدر آیه، ممکن است مراد از این تفکیک، عمل کردن به دستور تورات دربارة فدیة اسیران و ترک دستور آن دربارة اخراج آنان باشد: «إن یأتوکم أساری تفادوهم و هو محرم علیکم إخراجهم ...» (بقره: 85)

    ه‍ . اسراف

    از ویژگی‌هایی که قرآن کریم پس از بیان قتل عمد نفس مؤمنه برای بنی اسرائیل بیان می‌کند این است که آنان با وجود آیات و نشانه‌ها و پیامبرانی که به سوی آنان فرستاده شده، اسراف‌کارند: «من أجل ذلک کتبْنا علی بنی اسرائیل أنه من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فی الارض فکأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فکأنما أحیاالناس جمیعاً و لقدْ جاءتْهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون» (مائده: 32) مفسران این اسراف را خروج از اعتدال و تحریم حلال‌ها و تحلیل محرّمات و قتل نفس عمدی تفسیر کرده‌اند.[76]

    و. شرک

    «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنی اسرائیل اعبدوا الله ربی و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرّم الله علیه الجنه» (مائده: 72) مفسّران این گروه را «یعقوبیه» از قوم بنی‌اسرائیل دانسته‌اند که به اتحاد مسیح با خدا اعتقاد داشتند و ناسوت را به لاهوت باز می‌گرداندند.[77]

    ز. آسیب‌رسانی به پیامبران و انکار آنان

    از نعمت‌هایی که خداوند برای عیسی علیه‌السلام بر می‌شمارد، محافظت از او در برابر آسیب‌های بنی اسرائیل و اعطای آیات روشن بر نبوّت اوعلی‌رغم کفر آنان است: «إذ قال الله یا عیسی ابْن مریم اذکر نعمتی علیک و علی والدتک اذ أیدتک بروح القدس ... و اذ کففت بنی اسرائیل عنک اذ جئهم بالبینات فقال الذین کفروا منهم ان هذا الا سحر مبین» (مائده: 110) برخی از مفسّران نقل کرده‌اند عده‌ای از بنی اسرائیل قصد قتل حضرت عیسی علیه‌السلام را داشتند که خداوند با فرستادن شبیهی برای او جانش را حفظ کرد، در حالی که آنان گمان می‌کردند او را کشته‌اند.[78] علامه طباطبائی معتقد است؛ به هر حال، از این آیه بر می‌آید که بنی اسرائیل قصد آزار عیسی علیه‌السلام را داشتند و به او ایمان نیاوردند.[79]

    ح. تفرقه و اختلاف

    با وجود آنکه خداوند بنی اسرائیل را از دست دشمنان به ویژه فرعون نجات داد و آنان را در منطقه‌ای بسیار مرفه ساکن کرد و از انواع روزی ها برخوردار ساخت، اما آنان پس از مدت کوتاهی که تورات بر ایشان نازل شد، دچار اختلاف و تفرقه شدند: «و لقد بوانا بنی اسرائیل مبوء صدق و رزقناهم من الطیبات فما اختلفوا حتی جائهم العلم ان ربک یقضی بینهم یوم القیامه فیما کانوا فیه یختلفون» (یونس: 93) یعنی: تا زمانی که علم به رسول و کتاب نداشتند بر کفر خویش اتفاق داشتند، ولی پس از علم به آن‌ها گروهی ایمان آوردند و گروهی دیگر کفر ورزیدند.[80] یا مراد آن است که پیش از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که تنها آشنایی اندکی با ویژگی‌ها و اوصاف آن حضرت داشتند، به او ایمن آوردند، ولی پس از بعثت، در آنان اختلاف ایجاد شد.[81] برخی نیز بر این باورند که آنان پیش از خواندن تورات و علم به وظایف خود، همه بر یک باور بودند، ولی پس از علم به احکام و شریعت موسوی، گروهی آن را پذیرفتند و گروهی دیگر رها نمودند.[82]

    ط. فساد در زمین

    خداوند در قرآن خبر داده است که بنی اسرائیل دوباره در زمین فساد می‌کنند: «و قضیْنا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدنّ فی الارض مرتین و لتعلن علوا کبیرا» (اسراء: 4) مفسران یکی از این فسادها را مخالفت با احکام تورات و قتل پیامبرانی مانند اشعیا و ارمیای نبی و دیگری را قتل زکریا، یحیی و قصد قتل حضرت عیسی علیه‌السلام دانسته‌اند.[83] برخی دیگر از مفسران با استناد به روایتی از امام صادق علیه‌السلام، فساد نخست را شهادت امام علی علیه‌السلام، فساد دوم را طعن و شهادت امام حسن علیه‌السلام و علو کبیر را شهادت امام حسین علیه‌السلام تفسیر کرده‌اند و آیه بعد «فاذا جاء وعد أولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولا» (اسراء: 5) را اشاره به ظهور حضرت قائم علیه‌السلام دانسته‌اند.[84]

    ی. امر به نیکی و ترک آن

    خداوند یهودیان را به دلیل اینکه مردم را به انجام کارهای نیک و خیرات دعوت می‌کنند ولی خود عمل ناپسند انجام می‌دهند آن خیرات را رها می‌کنند، مورد نکوهش قرار می‌دهد: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون» (بقره:44) برخی از مفسران با بهره‌گیری از «أنتم تتلون الکتاب» معتقدند: این آیه دربارة بزرگان و علمای یهود است که مردم را به ادای صدقات و مبرّات دعوت می‌کردند و اموالی را که از این راه به دست می‌آمد، برای خود مصرف می‌کردند.[85] از دیگر صفات ناپندی که خدا برای بنی اسرائیل ذکر کرده، ترک نهی از منکر است: «کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون» (مائده: 79) در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که آنان نه گناه می‌کردند و نه در مجالس گناه دیگران شرکت می‌کردند، بلکه این ملامت تنها به دلیل بی‌تفاوتی و سکوت آنان در برابر گناه دیگران بود.[86] برخی از مفسّران منکری را که این گروه در برابر آن سکوت کرده‌اند، صید ماهی در روز شنبه دانسته‌اند که اصحاب سبت مرتکب آن شده بودند.[87]

    ک. گوساله‌پرستی

    پس از آنکه خدا بنی اسرائیل را از ظلم و ستم فرعون رها کرد و فرعون و لشکریان او را غرق ساخت و حضرت موسی علیه‌السلام وارد وادی طور شد، از حضرت موسی علیه‌السلام دعوت کرد که برای عبادت به مدت سسی روز به کوه طور برود. سپس بر اساس بدائی که حاصل شد، حضرت موسی علیه‌السلام ده شب دیگر در آن کوه به عبادت خود ادامه داد. هنگامی که مدت سی روز گذشت و بنی اسرائیل از حضرت موسی علیه‌السلام خبری نیافتند، به گوساله‌پرستی روی آوردند: «و اذ واعدنا موسی اربعین لیله ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون» (بقره: 51) بر خلاف عهدین آن گونه که از برخی آیات دیگر بر می‌آید، این گوسله به وسیلة سامری، که بنابر برخی تفاسیر، نام او موسی بن ظفر یا میحا و شخصی زرگر بود،[88] ساخته شد: «فکذلک ألقی السامری فأخرج لهم عجلا جسدا له خوار»(طه: 87 و 88) اگر چه برخی از آیات به حیله‌های سامری اشاره‌ای نموده‌اند: «قال فما خطبک یا سامری قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سوّلت لی نفسی» (طه: 95 و 96)، ولی دربارة کیفیت ساخت گوساله و عامل خروج صدا از آن، که باعث گم‌راهی بنی اسرائیل گردید، میان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد.[89] آنچه از این آیات بر می‌آید این نکته است که ایمان بنی اسرائیل به اندازه‌ای سست و بی‌پایه بود که بامشاهدة این گوساله، به سرعت از ایمان خود بازگشته، سفارش‌های حضرت موسی علیه‌السلام و فریادهای برادرش هارون علیه‌السلام را نادیده گرفتند و آ ن گوساله را خدای خویش پنداشتند: «فقالوا هذا الهکم و اله موسی فنسی دفلا یرون ألا یرجع الیهم قولا و لا یملک لهم ضرّا و لا نفعا و لفد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنتم به و ان ربکم الرحمن فاتبعونی و أطیعوا أمری قالوا لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی» (طه: 88 ـ 91)

    ل. در خواست رؤیت خدا

    یکی از شرط‌هایی که بنی اسرائیل برای ایمان آوردن به حضرت موسی علیه‌السلام مطرح کردند، دیدن خداوند به صورت آشکار و با چشم ظاهری بود: «و اذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهره فأخذتکم الصاعقه و أنتم تنظرون» (بقره: 55) دربارة اینکه این گروه از بنی اسرائیل، که چنین درخواستی از حضرت موسی علیه‌السلام کردند چه کسانی از بنی اسرائیل بودند، میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری از مفسّران گفته‌اند: اینان همان هفتاد نفری بودند که حضرت موسی علیه‌السلام آنان را برای حضرت در میقات از میان بنی اسرائیل برگزید. وقتی این هفتاد نفر گفت و گوی خدا با حضرت موسی علیه‌السلام را از کوه طور شنیدند: «و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب أرنی أنظر الیک» (اعراف: 143)، از او خواستند که اگر در گفتار خویش صادق است، او را به بنی اسرائیل بنمایاند. به همین دلیل، حضرت موسی علیه‌السلام نیز درخواست رؤیت خدا نمود: «قال رب درنی أنظر الیک»[90] برخی دیگر این گروه را همان کسانی می‌دانند که به گوساله‌پرستی روی آورند.[91] به هر حال، در پی این درخواست ناشایست، خداوند صاعقه‌ای به صورت آتش، صدای ترسناک یا جنودی آسمانی فرستاد و همگی آنان را نابود کرد، اما دوباره آنان را زنده ساخت. از آنجا که درخواست رؤیت از سوی حضرت موسی علیه‌السلام نبود و با استشهاد به آیة «فقد سألوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهره فأخذتهم الصاعقه بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البینات فعفونا عن ذلک و آتینا موسی سلطانا مبینا» (نساء: 153) بسیاری از مفسّران بر این نکته تصریح کرده‌اند که حضرت موسی علیه‌السلام از کسانی نبود که در اثر صاعقه نابود گشته و دوباره زنده شده باشد.[92] ابوالقاسم بلخی و برخی از متکلمان این آیه را دلیل انکار رؤیت خداوند دانسته‌اند.[93] همچنین این آیه و آیه بعد، که به زنده شدن مجدد بنی اسرائیل پس از صاعقه اشاره دارد «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون» (بقره: 56)، شاهد گویایی بر صحت اعتقاد شیعه دربارة «رجعت» است.[94]

    م. بهانه‌گیری

    یکی از مسائلی که خداوند در قرآن کریم بنی اسرائیل را بدان ملامت نموده، بهانه‌گیری‌های مکرر آنان است. یکی از این بهانه‌گیری‌ها دربارة غذایی است که خداوند به آن‌ها روزی کرده بود و آنان به راحتی از آن استفاده می‌کردند: «و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها ...» (بقره: 61) در اینجا مراد از «طعام واحد»، که بنی اسرائیل از خوردن آن خسته و ملول شده بودند، «من» و «سلوی» بود؛ همان مرغ بریان و میوه‌هایی که خدا هر روز و شب بر سفرة آنان می‌فرستاد. هنگامی تشنگی نیز حضرت موسی علیه‌السلام عصای خود را بر سنگی می‌زد و دوازده چشمه از آن می‌جوشید و هر یک از قبایل بنی اسرائیل از چشمه‌ای می‌نوشیدند.[95] در برابر این ناشکری خداوند این نعمت‌ها را از آنان گرفته و آنان را به سوی وادی مصر روانه کرد: «قال اتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر اهبطوا مصرا فان لکم ما سألتم و ضربت علیهم الذله و المسکنه ... » (بقره: 61) مفسران «ذلت را اجبار بر پرداخت جزیه و «مسکنت» را فقر تفسیر کرده‌اند.[96]

    ن. پول‌دوستی و فخر فروشی

    هنگامی که جالوت بر بنی اسرائیل مسلط شد، انان برای رهایی از ستم‌های او از پیامبر زمن خویش شخصی نیرومند و جنگجو را تقاا کردند که به فرمان‌دهی او به مبارزه با جالوت بروند. آن پیامبر طالوت را، که فردی نیرومند و فرماندهی شایسته بود، به آنان معرفی کرد. اما بنی اسرائیل با محور قرار دادن ثروت و مال دنیوی، فقر او را به رخ کشیده، از پذیرش فرماندهی طالوت امتناع کردند: «قالوا أنی یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لم یؤت سعه من المال ...» (بقره: 247) چون پادشاهان از فرزندان حضرت یوسف علیه‌السلام و پیامبران از نسل لاوی به وجود آمدند و طالوت از نسل بنیامین بود، به همین دلیل، چون هیچ‌یک از دو امتیازی که بنی اسرائیل به آن‌ها فخر می‌فروختند نصیب او نشد، بنی اسرائیل او را شایستة فرمان‌دهی نمی‌دانستند.[97]

    س. خون ریزی

    یکی از پیمان‌هایی که خدا از بنی اسرائیل گرفت ترک خون ریزی و کشتار همکیشان و یهودیان دیگر بود: «و إذ أخذنا میثاقکم لا تسفکون دماءکم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم تظاهرون علیهم بالاثم والعدوان.»(بقره: 84 و 85) اما بنی اسرائیل بر این پیمان خویش نیز پای‌بند نبودند، نزاع‌ها و جنگ‌های قومی زیادی به راه انداختند و باعث خون‌ریزی‌های زیادی شدند: «ثم أنتم هؤلاء تقتلون أنفسکم و تخرجون فریقا منکم من دریاهم تظاهرون علیهم بالاثم والعدوان و إن یأتوکم أساری تفادوهم و هو حرم علیکم إخراجهم ...» (بقره: 85) بر اساس برخی از روایات، این آیه دربارة قبیله‌های «بنی قریظه» و «بنی نظیر» است که مکرر به جنگ و خون‌ریزی با یکدیگر پرداختند.[98] قمی در بیان شأن نزول این آیه، در بحثی مفصل و با استناد به برخی از روایات شیعی و اهل سنت آن را دربارة تبعید ابوذر به «ربذه» به وسیلة خلیفة سوم می‌داند.[99]

    عذاب‌های بنی اسرائیل

    خداوند به دلیل گناهانی که بنی اسرائیل مرتکب شدند، عذاب‌هایی بر آنان مقرر کرد که برخی از آن‌ها در قرآن اشاره شده است:

    1. لعن الهی و کوردلی

    خداوند با نعمت‌هایی که به بنی اسرائیل عطا کرد، پیامبرانی را به سوی آنان فرستاد و از آنان خواست دستوراتی را که از آنان خواسته است بجای آورند: «و لقد أخذالله میثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا و قال الله انی معکم لئن أقمتم الصلاه و آتیتم الزکاه و آمنتم برسلی و عزرتموهم و أقرضتم الله قرضا حسنا لأکفرن عنکم سیئاتکم و لأدخلنکم جنات تجری من تحتها الأنهار ...» (مائده: 12) اما در آیة دیگر، از نقض پیمان‌ها و عملی نشدن دستورات الهی به وسیلة آنان خبر داده، آنان را گرفتار لعن الهی می‌داند: «فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکّروا به ولا تزال تطّلع علی خائنه منهم الا قلیا منهم ...» (مائده: 13) این لعن الهی دوری از رحمت، مسخ یا پرداخت جزیه بود.[100] سنگ‌دلی آنان نیز به اندازه‌ای بود که تورات را تحریف کردند و جز اندکی از آنان به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم ایمان نیاوردند. علاوه بر لعن الهی، که بنی اسرائیل را شامل شد، در برخی از آیات دیگر، بنی اسرائیل مورد لعن برخی از پیامبران نیز قرار گرفته‌اند: «لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون» (مائده:78).
    طبرسی با استناد به روایتی از امام باقر علیه‌السلام، لعن شدن گان در زبان حضرت داود علیه‌السلام را کسانی می‌داند که حرمت روز سبت را نگه نداشته و با لعن او، به صورت میمون مسخ شدند و حضرت عیسی علیه‌السلام نیز کسانی را که از او تقاضای مائده آسمانی کردند اما وقتی چنین سفره‌ای نازل شد بدان کفر ورزیدند، لعن کرد و آنان به صورت خوک مسخ شدند.[101] برخی احتمال داده‌اند که لعن‌شدگان در زبان حضرت داود علیه‌السلام کسانی باشند که خداوند در زبور آنان را لعن کرد و ملعونان حضرت عیسی علیه‌السلام لعن شدگان در انجیل هستند.[102] برخی از مفسران نیز بر این باورند که کسانی از این امت را، که در آینده به پیامبر اسلام ایمان نمی‌آورند، لعن کرده‌اند.[103]

    2. رسوایی در دنیا و آخرت

    به دلیل گناهانی مانند قتل نفس، عداوت با مؤمنان و کفر به کتاب‌های آسمانی، خداوند بنی اسرائیل را به رسوایی در دنیا و آخرت تهدید کرده و عذاب دردناک الهی را به آنان خبر داده است: «ثم أنتم هؤلاء تقتلون أنفسکم و تخرجون فریقا منک من دیارهم ... فما جازء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیاه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشد العذاب و مالله بغافل عما تعملون.»(بقره:85»

    دستورات خدا به بنی اسرائیل

    از بررسی مجموعه آیات قرآن کریم، بر می‌آید که خداوند متعال در برابر نعمت‌هایی که به بنی اسرائیل ارزانی داشته است، دستوراتی به آنان داده و از آنان می‌خواهد برخی از کارها را به جای آورده، برخی دیگر را ترک نمایند. این دستورات عبارتند از:

    الف. وفای به عهد

    به دلیل پیمان‌شکنی‌های مکرری که از بنی اسرائیل، سرزد، خداوند در چند مورد از آنان خواسته است بر عهد پیمان خویش استوار بوده، از هر گونه پیمان‌شکنی پرهیز نمایند: «یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم و أوفو بعهدی ...» (بقره:40) برخی از مفسران این آیه را خطاب به یهودیان زمان پیامبر می‌دانند و عده‌ای دیگر آن را شامل مسیحیان نیز دانسته‌اند. برخی نیز آن را دربارة احبار و عالمان یهودی می‌دانند.[104]
    مفسران دربارة محتوای این عهد، که خداوند بنی اسرائیل را بر پای‌بندی به آن سفارش کرده است، اختلاف دارند. برخی از مفسّران به نقل از امام حسن عسکری علیه‌السلام آن را نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم دانسته‌اند که خداوند در تورات به آن خبر داده بود.[105] عده‌ای نیز آن را عمل به دستورات الهی و مانند اقامة نماز و زکات یا همة دستورات توارت تفسیر کرده‌اند.[106]
    عیاشی به نقل از سماعه‌بن مهران از امام صادق علیه‌السلام، محتوای این عهد را ولایت امام علی علیه‌السلام دانسته است.[107] از ابن عباس نقل شده است که بنی اسرائیل یهود را به تلاوت تورات تشویق می‌کردند، ولی خود به مضمون آن، که دربارة بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم خبر داده بود، عمل نمی‌کردند.[108]
    برخی مخاطبان این آیه را خطیبان و قضات دانسته‌اند که مردم را به نیکی دعوت کرده، خود را فراموش می‌کنند.[109] طبرسی معتقد است: این دربارة یهود است که نزدیکان مسلمان خود را به پیروی از محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم فرا می‌خواندند، ولی خود منکر او بودند.[110]

    ب. ترس از خدا

    گویا بنی اسرائیل با نافرمانی‌ها و پیمان‌شکنی‌های مکرر خود، هیچ هراسی از عذا‌های ابدی الهی نداشتند و بر شیوه پیشین خویش مداومت می‌کردند. به همین دلیل، خدا در قرآن پس از دعوت آنان بر وفاداری، از آنان می‌خواهد از عذاب او هراسان باشند: «یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت ... و إیای فارهون»(بقره: 40) شاید این آیه از بنی اسرائیل می‌خواهد به دلیل ترس از ظالمان، عهد خویش با خدا را در مخالفت با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و اله و سلم[111] یا ارتکاب گناهان[112] نقض نکنند و تنها از او بترسند؛ همچنان که این نکته از «ایای»، که مفید حصر است استفاده می‌شود. همچنین در آیة دیگری، بنی اسرائیل را از عذاب روز جزا پرهیز داده است: «واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه ...»(بقره:48)

    ج. ایمان به وحی

    یکی از دستورات خداوند به بنی اسرائیل ایمان به آنچه او نازل کرده و نهی از کفر و انکار آن است: «و آمنوا بما أنزلت مصدقا لما معکم و لا تکونو أول کافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا وایای فاتقون»(بقره:41) مفسران «بما انزلت» را نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم که در تورات به آن خبر داده شده[113] یا قرآن[114] دانسته‌اند. از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است: عده‌ای از علمای بنی اسرائیل مانند حیّ بن اخطب و کعب بن اشرف با آنکه در تورات از نبوّت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و اله و سلم آگاهی یافته بودند به دلیل آنکه از هدایای مردمی یا کمک‌های حکومتی بهره‌مند شوند، آن را انکار کردند.[115] بنابراین، «ثمن قلیل» ثمن دنیایی است که احبار برای دست‌یابی به آن، آخرت خویش را فروختند. اما با استناد به آیاتی مانند: «و قتلهم الانبیاء بغیر حق» (نساء: 155)، که از آن جواز قتل پیامبران با حق اثبات نمی‌شود، روشن می‌گردد که از تعبیر «لا تکونوا اول کافر به» بر نمی‌آید که کافر بعدی بودن اشکالی ندارد، بلکه مفسران بر این باورند که با توجه به پیشی گرفتن قریش بر یهود در کفر به پیامبر و کتمان نبوّت او، مراد از آیه می‌تواند اول بودن در میان اهل کتاب،[116] امام و پیشوای کفار بودن،[117] اولین کافر اهل معرفت و آگاهی[118] یا سابق نبودن بر دیگران برای پیروی آنان[119] باشد. برخی از مفسران نیز این آیه را دربارة کتمان حقانیت حضرت علی علیه‌السلام به دلیل منافع دنیوی قلمداد کرده‌اند.[120]

    د. عدم خلط حق و باطل و کتمان حق

    «و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون» (بقره:42) از امام حسن عسکری علیه‌السلام نقل شده است: این آیه دربارة یهودیانی است که با پذیرش اصل نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و جانشین حضرت علی علیه‌السلام، بر این باور بودند که این مسئله پانصد سال دیگر اتفاق خواهد افتاد. بنابراین، حق و باطل را با هم آمیخته بودند.[121] برخی از مفسّران به نقل از ابن عباس گفته‌اند: آنان نبوّت حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم را دربارة دیگران می‌پذیرفتند، ولی در مورد خودشان چنین باوری نداشتند.[122] ممکن است این آیه خطاب به رؤسا و عالمان بنی اسرائیل بوده و مراد از آن خلط حق و باطل در تورات باشد؛ یعنی آنان برخی از اخبار و احکام تورات را، که به سودشان بود، می‌پذیرفتند، ولی آن بخش را که به بیان صفات پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم مربوط می‌شد، کتمان می‌کردند. این تفسیر با ادامه آیة «و تکتموا الحق و أنتم تعلمون» سازگاری بیشتری دارد.[123] البته برخی از مفسّران «و أنتم تعلمون» را به معنای آگاهی بنی اسرائیل از معاد و جزا یا عذاب‌هایی مانند مسخ، که خداوند پیشینیان آنان را به آن مبتلا کرد، تفسیر نموده‌اند.[124]

    ه‍ . اقامه نماز و ادای زکات

    یکی از دستورات خدا به بنی اسرائیل، که در چند آیه مورد توجه قرار گرفته و تکرار شده،[125] دستور به برپایی نماز و ادای زکات است: «و أقیموالصلاه و آتوالزکاه وارکعوا مع الراکعین» (بقره: 43) بسیاری از مفسران مخاطبان این آیه را بنی اسرائیل دانسته‌اند که خداوند التزام به احکام شرعی را به آنان دستور داده است. دلیل ذکر نماز و زکات این است که از میان عبادات بدنی، نماز و در میان عبادات مالی، زکات برترین است.[126] برخی از مفسّران نیز آیه را اشاره به اعمال روز فطر می‌دانند که شامل نماز و زکات فطره است.[127] برخی از راویان روایت‌هایی از امام صادق و امام رضا علیهما‌السلام نقل کرده‌اند که در استدلال به وجوب نماز و زکات فطره به این آیه تمسک جسته‌اند.[128] ملاصدرا از این آیه استفاده می‌کند که اهل کتاب نیز همانند مسلمانان مأمور به فروعات هستند، اگر چه شرط قبولی این اعمال این و باور به معتقدات مسلمانان است.[129] برخی از مفسّران در تأیید اینکه این آیه اشاره به بنی اسرائیل است به «... وارکعوا مع الراکعین» استشهاد کرده و معتقدند: چون نماز یهودیان رکوع ندارد، بخش نخست آیه دستور به آنان و بخش دوم مختص مسلمانان است.[130] اما با توجه به اینکه با نزول قرآن، بنی‌اسرائیل مأمور به همة دستورات قران هستند، این تفسیر دور از واقع به نظر می‌رسد. به همین دلیل، بسیاری از مفسّران توجیه‌هایی مطرح کرده‌اند که این قسمت از آیه به نماز جماعت، تواضع در برابر عظمت الهی یا همان‌گونه که از ابن عباس نیز نقل شده است، به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه‌السلام ـ که نخستین رکوع کنندگان بودند ـ اشاره دارد.[131]

    و. عبادت خدا، احسان به والدین و دست‌گیری از یتیمان و بینوایان

    «و إذ خذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون إلا الله و بالوالدین إحساناً و ذی القربی و الیتامی والمساکین ...» (بقره: 83)
    علی بن ابراهیم از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است که این آیه دربارة اهل ذمّه نازل شده است، ولی پس از آنکه آنان پیمان‌شکنی کرده و با پیامبر بدرفتاری نمودند، خداوند این حکم را فسخ کرد.[132] همچنین محمّد بن یعقوب در روایت دیگری از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است که مراد از «والدین» در این آیه، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه‌السلام است.[133]

    ز. گفتار نیکو

    خداوند از بنی اسرائیل می‌خواهد در گفتار از ناسزاگویی و پرخاشگری دوری جسته، نیکو سخن بگویند: «و قولوا للناس حسناً» (بقره:83) احمد بن محمد درروایتی به نقل از امام صادق علیه‌السلام «الناس» در این آیه را پیامبر اکر و اهل بیتش علیهم‌السلام تفسیر کرده است.[134]

    ح. پرهیز از زیاده‌روی

    یکی از نعمت‌هایی که خداوند برای بنی‌اسرائیل مقرر کردد برخورداری از روزی فراوان و غذاهای پاکیزه‌ای بود که به آن‌ها بخشید. از این رو، از آنان می‌خواهد در آنچه به آنان روزی کرده است زیاده‌روی و طغیان نکنند و حد اعتدال را رعایت نمایند: «کلو من طیبات ما رزقناکم و لا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبی ...» (طه: 81) برخی از مفسران با استشهاد به آیاتی مانند: «و إذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الأرض ...» (بقره: 61) طغیان را کفران نعمت و شاکر نبودن آنان در برابر این روزی‌ها دانسته‌اند.[135] ممکن است این طغیان خوردن این روزی‌ها به صورت حرام باشد.[136]

    پی نوشت ها:

    [1] ابو منصور جوالیقی، المعرب، تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، مطبعه دارالکتب، 1389 ق، ص 61 و 62/ محمد بن عزیز سجستانی، غریب القرآن، تحقیق احمد عبدالقادر اصلاحیه، دمشق، دار طلاس للداراست والترجمه والنشر، 1993 م، ص 126.
    [2] برای توضیح بیشتر، ر.ک: آرتور جعفری، واژه‌های دخیل در قرآن، تهران، توس، ص 119 و 120.
    [3] ابی‌بکر محمد بن عزیز سجستانی، پیشین، ص 126/ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ج 1، ص 359.
    [4] عهد عتیق، خروج 32: 31 ـ 22.
    [5] همان و نیز ر.ک: بطرس عبدالملک، جون الکساندر طمسن و ابراهیم مطر، قاموس الکتاب المقدس، چ دهم، قاهره، دارالثقافه، ص 69 ـ 72.
    [6] ر.ک: اعدا، 7: 23/ مزامیر، 14: 7.
    [7] سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1412 ق، ج 1، ص 278.
    [8] نک: قرنتیان، 10: 18.
    [9] نک: روم، 9: 6.
    [10] نک: اول سموئیل، 11: 8.
    [11] پیدایش، 29: 35 ـ 31 و 30: 23 ـ 1.
    [12] پیدایش، 43 تا 46.
    [13] خروج، 1: 1 ـ 22.
    [14] خروج، 3: 1 ـ 18.
    [15] مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس،
    [16] خروج، 14: 1 ـ 31.
    [17] همان، 17: 1 ـ7.
    [18] همان، 19: 1 ـ 7.
    [19] همان، 20: 1 ـ 21.
    [20] همان، 32ک 1 ـ 35 و نیز ر.ک: تثنیه، 9ک 6 ـ 29.
    [21] همان، 35: 1 ـ 3.
    [22] اعداد، 10: 11 ـ 14.
    [23] اعداد، 25: 1 ـ 4.
    [24] اعداد، 27: 12ـ23 و نیز ر.ک: تثنیه، 31: 1 ـ 8.
    [25] ثنیه، 31: 7 ـ 8.
    [26] یوشع، 13 تا 21.
    [27] اول سموئیل، 1: 16 ـ 8.
    [28] ر.ک: اول سموئیل، 16: 1 ـ 8 / دوم سموئیل، 8: 1 ـ 13 / اول پادشاهان، 1: 11 ـ 15 / اول پادشاهان: 4: 1 ـ 2.
    [29] اول پادشاهانف 18: 1 ـ 7.
    [30] دوم پادشاهان، 19: 1 ـ 5 و نیز همان، 22: 1ـ2.
    [31] ایوب، 1 ـ 16.
    [32] ارمیا، 1: 1 ـ 4.
    [33] همان، 2: 1 ـ 4.
    [34] همان، 52: 1 ـ 31.
    [35] حزقیال: 2: 1 ـ 10.
    [36] ر.کک عهد عتیق، چهار کتاب پایانی.
    [37] برای توضیح بیشتر، ر.ک: طبری، پیشین، ج 1، ص 360 / علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، مصر، السعاده، 184 ق، ج 1، ص 50 ـ 80 / احمد بن ابی اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1364، ج 1، ص 31 ـ 100.
    [38] یعقوبی، پیشین، ج 1، ص 31.
    [39] شیخ طوسی، التبیان، نجف، مکتبه‌الامین، 1376 ق، ج 8، ص 116.
    [40] همان، ج 3، ص 465 / سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، چ دوم، قم، جامعة مدرسین، 1363، ج 1، ص 258.
    [41] محمد بن محمدرضا قمی مشهد، فسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، ج 4، ص 60.
    [42] شیخ طوسی، پشین، ج 3، ص 465.
    [43] همان، ج 5، ص 8/ عبدالعلی بن جمعه عروسی حویزی، نورالثقلین، چ 2، قم، مجاهدی، 1383 ق، ص 87.
    [44] شیخ طوسی، پیشین، ج 2، ص 531/ فضل بن حسن طبرسی، مجمع‌البیان، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1379 ق، ج 1، ص 475 / محمدبن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج 3، ص 161.
    [45] یونس: 93.
    [46] حج: 26.
    [47] اعراف: 134.
    [48] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5، ص 75.
    [49] سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 18، ص 178.
    [50] همان، ج 13، ص 36 / همچنین نک: سجده: 23.
    [51] همان، ج 18، ص 178.
    [52] شیخ طوسی، پیشین، ج 9، ص 254/ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5، ص 75/ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، قم، بیدار، 1361، ج 3، ص 311 / سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 18، ص 178.
    [53] سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 14، ص 201.
    [54] همچنین نک: ابراهیم 6.
    [55] شیخ طوسی، پیشین، ج 6، ص 529.
    [56] علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، قم، موسسه دارالکتاب، 1404 ق، ج 2، ص 29 / محمد بن عبدالله زرکشی، البرهان، قم، اسماعیلیان، 1374 ق، ج 3، ص 452.
    [57] سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 13، ص 234.
    [58] سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 8، ص 228.
    [59] همان، ج 10، ص 123.
    [60] همان، ج 3، ص 197 / شیخ طوسی، پیشین، ج 5، ص 429 / محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج 6، ص 95.
    [61] علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 316 / حسین بن علی جزاعی، روض‌الجنان و روح‌الجنان فی تفسیر القرآن، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، 1404 ق، ج 10، ص 194.
    [62] سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 8، ص 266.
    [63] ر.ک: بقره: 55.
    [64] سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 13، ص 233.
    [65] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 3، ص 452.
    [66] ر.ک: شیخ طوسی، پیشین، ج 6، ص 527 / محمد بن مسعود بن عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، الکمتبه العلمیه الاسلامیه، 1363 ق، ج 2، ص 318 / علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 2، ص 29.
    [67] تفسیر منسوب به امام حسن عسگری علیه‌السلام، قم، مدرسه المهدی، 1409 ق، ج 1، ص 257 / علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 47 / شیخ طوسی، پیشین، ج 7، ص 192 / همچنین ر.ک: بقره: 57، اعراف: 160.
    [68] علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 266.
    [69] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 266.
    [70] همان، ج 2، ص 266 / همچنین ر.ک: بقره: 83.
    [71] همان، ج 1ف ص 304 / الخطیب الشربینی، السراج المنیر، ج 1، ص 275 / شیخ طوسی، پیشین، ج 2، ص 190.
    [72] شیخ طوسی، پیشین.
    [73] همان، ج 2، ص 288 / سید محمد حسین طباطبای، پیشین، ج 2، ص 433 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 350.
    [74] ر.ک: بقرهک 249 / آل عمران: 52 / مائده: 110.
    [75] علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 107 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 654 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 475.
    [76] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 2، ص 283 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 187 / شیخ طوسی، پیشین، ج 3، ص 503.
    [77] شیخ طوسی، پیشین، ج 3، ص 601 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 227.
    [78] شیخ طوسی، پیشین، ج 4، ص 56 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 262.
    [79] سید محمد حسن طباطبائی، پیشین، ج 6، ص 235.
    [80] شیخ طوسی، پیشین، ج 5، ص 429.
    [81] شیخ طوسی، پیشین، ج 5، ص 429 / الخطیب الشربینی، پیشین، ج 4، ص 198 / حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 6ف ص 95.
    [82] حسین بن علی جزاعی، پیشین.
    [83] همان، ج 7، ص 357.
    [84] محمد بن مسعود بن عیاشی، پیشین، ج 2، ص 281 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 3، ص 407.
    [85] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 233.
    [86] حمدبن مسعود بن عیاشی، پیشین ج 1، ص 235 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 2، ص 343 / سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 6، ص 299.
    [87] شیخ طوسی، پیشین، ج 3، ص 610.
    [88] تفسیر امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 248.
    [89] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 44 / تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 248 / ملاصدرا، پیشین، ج 3، ص 373.
    [90] علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 47 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 219 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 114 / شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 251.
    [91] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 219 / ملاصدرا، پیشین، ج 3، ص 406.
    [92] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 251 / حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 1، ص 422.
    [93] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 114 / ملاصدرا، پیشین، ج 3، ص 407.
    [94] علی بن ابراهیم قمی، پیشین / حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 1، ص 422 ـ 423.
    [95] محمد بن مسعود بن عیاشی، پیشین، ج 1، ص 45 / تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 632 / شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 274.
    [96] محمد بن مسعود بن عیاشی، پیشین، ج 1، ص 45 / تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 263 / شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 124.
    [97] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 506 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 351 / شیخ طوسی، پیشین، ج 2، ص 291.
    [98] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 335 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 153.
    [99] علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 51 / محمدبن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 269.
    [100] شیخ طوسی، پیشین، ج 3، ص 470 / حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 4، ص 61.
    [101] محمد بن مسعود بن عیاشی، پیشین، ج 1، ص 335/ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 231/ محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 2، ص 343.
    [102] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 335/ محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 2، ص 343 / سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 6، ص 86.
    [103] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 231.
    [104] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 182/ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 93/ حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 1، ص 237.
    [105] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 228 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 93/ محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 99.
    [106] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 93 / شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 182.
    [107] محمد بن مسعود بن عیاشی، پیشین، ج 1، ص 47 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 199.
    [108] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 197/ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 108/ صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 258.
    [109] علی بنابراهیم قمی، پیشین، ج 1، ص 46.
    [110] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 98.
    [111] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 227/ محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 199.
    [112] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 93/ شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 182.
    [113] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 94 / شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 185 / عبدالعلی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 1 ص 73.
    [114] صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 217 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 201/ حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 1، ص 396.
    [115] فضل بن حسن طبرسی، پیشین،ج 1، ص 94 / صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 217 / عبدالعلی بن جمعه عروسی الحویزی، پیشین، ج 3، ص 214.
    [116] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 94 / صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 214.
    [117] صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 214.
    [118] همان، ص 216.
    [119] حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 1، ص 396.
    [120] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 201 / عبدالعلی بن جمعه عروسی الحویزی، پیشین، ج 1، ص 73.
    [121] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 230/ محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 202.
    [122] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 190 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 96.
    [123] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 94.
    [124] صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 237.
    [125] بقره: 83.
    [126] شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 194 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 97 / ملاصدرا، پیشین، ج 3، ص 243.
    [127] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ج 1، ص 232 / محمد بن مسعود بن عیاشی، پیشین، ج 1، ص 42 / محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 204.
    [128] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 204.
    [129] صدرالمتألهین، پیشین، ج 3، ص 234.
    [130] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 97.
    [131] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 204/ حسین بن علی جزاعی، پیشین، ج 1، ص 400.
    [132] محمد بن عبدالله زرکشی، پیشین، ج 1، ص 261.
    [133] همان / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 62.
    [134] فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 66.
    [135] سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 14، ص 202.
    [136] شیخ طوسی، پیشین، ج 7، ص 195.

    منبع:var/www/vhosts/rasad.ir/httpdocs/farsi/ArticleFish/Articles/1017.htm

    دعای فرج، دوای همه دردها

    گفتارهایی از آیت‌الله بهجت
    او به خاطر گناهان و به خاطر اعمال [بد] ما است که [بیش از] هزار سال در بیابان‌ها در به در و خائف است. سبب غیبت امام زمان(ع) خود ما هستیم. زیرا دستمان به او نمی‌رسد وگرنه، اگر در میان ما بیاید و ظاهر و حاضر شود چه کسی او را می‌کُشد؟ آیا جنّیان او را می‌کُشند یا ما انسان‌ها؟ ما پیشتر و در طول تاریخ ائمه(ع) امتحان خود را پس داده‌ایم!


    • اشاره:

    این گفتار، گوهرهای گران‌ارجِ پراکنده‌ای بوده که به همّت بعضی از شاگردان فقیه فرزانه، و پارسای صاحبدل حضرت آیت‌الله العظمی بهجت گردآوری شده و در چند جلد کتاب با عناوین «در محضر بهجت»، «فیضی از ورای سکوت» و... به چاپ رسیده است. این قلم به سائقة دوستی و عشق به اولیای حق، بیاناتی را که عمدتاً پیرامون اهمیت «دعا برای تعجیل در فرج» آن موعود مهربان بوده، به گونه‌ای متصل و مرتبط کنار هم قرار داده تا شکل گفتاری منسجم یافته است.

    محور این گفتار را بیشتر، دعای خالصانه و تائبانه برای فرج و همچنین ناظر و حاضر دیدن آن حجّت حیّ موجود موعود به خود اختصاص داده است.

    بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزّمان، دعای فرج امام زمان(ع) است؛ البته دعایی که در همة اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند، مبصراتی (= دیدنی‌هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است.

    مخصوصاً دعای شریف «عظم البلا و برح الخفا» را بخوانیم و از خدا بخواهیم که صاحب کار را برساند. با او باشیم. اگر رساند که رساند و اگر نرساند [حداقل] از کنار او دور نشویم. از رضای او دور نرویم. [امام زمان(ع)] حرف‌هایی [را] که ما با یکدیگر می‌زنیم، می‌داند. در هر حال برای تعجیل در امر فرج و رفع نگرانی‌ها و گرفتاری‌ها و نجات و اصلاح حال مؤمنین [این دعا] را بخوانیم: «اللّهمّ اکشف هذه الغمّـ[ عن هذه الامّـ[ بظهوره» خداوندا با ظهور حضرت حجّت(ع) این ناراحتی و نگرانی را از این امّت برطرف نما! تنها انتظار فرج کافی نیست «تهیّأ» (= آمادگی)، اطاعت و بندگی نیز لازم است؛ مخصوصاً با توجّه به قضایایی که پیش از ظهور امام زمان(ع) واقع می‌شود به حدّی که «ملئت ظلماً و جوراً». خدا می‌داند که به واسطة ضعف ایمان بر سر افراد چه می‌آید. خدا کند که ظهور آن حضرت با عافیت مطلق برای اهل ایمان باشد و زود تحقّق پیدا کند.

    ابتلائات شیعه امروز بسیار زیاد است. از ظلم و ستم و بلا و فشاری که بر سر اسلام و مسلمانان ـ به خصوص اهل ایمان ـ می‌آید، کارد به استخوان رسیده است. بیماری‌های مختلف و حوادث زیاد شده است. باید در مشاهد مشرّفه و مواقف مهمّه برای رفع ابتلائات شیعه دعا کرد و تضرّع نمود. ما باید از همه بخواهیم که متوسل شوند و دعا کنند و تضرّع نمایند تا بلکه فرجی حاصل شود. دعای فرج اگر موجب فرج عمومی نشود برای دعا کننده موجب فرج خواهد بود. ـ إن‌شاءالله ـ چنانچه در بعضی از روایات آمده: «دعا کنید که در آن فرج شماست». برخی از مردم به مرحوم آقای شیخ حسنعلی تهرانی متوسل می‌شدند و نتیجه می‌گرفتند ولی متوجّه امام عصر(ع) نیستند. ما باید به بیش از اینها به امام عصر(ع)متوسل باشیم تا نتیجه بگیریم. اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود ـ حضرت صاحب(ع) ـ را بشناسد و به آن پناه برند امکان ندارد که از آن ناحیه مورد عنایت واقع نشوند.

    از مهم‌ترین دعاها، دعای فرج امام زمان(ع) است. همة مشکلات مردم و حکومت‌ها از غیبت آن حضرت است. برای رفع مشکلات اجتماعی و حوائج مردم باید همان‌طوری دعا کرد که انسان برای رفع مشکل خودش دعا می‌کند. دعا اگر دعا باشد تأثیر خواهد کرد».

    دعای تعجیل فرج، دوای دردهای ماست. در روایت است که در آخرالزمان همه هلاک می‌شوند، مگر کسانی که برای فرج دعا کنند. «إلّا من دعا بالفرج». ائمه(ع) ما با این بیان، خیلی به اهل ایمان و شیعیان عنایت کرده‌اند تا خود را بشناسند. یعنی اگر برای فرج دعا می‌کنید علامت آن است که هنوز ایمانتان پابرجاست. [معصومین(ع)] فرموده‌اند: در آخرالزمان این دعای فرج را که دعای «تثبیت در دین» است بخوانیم: «یا الله، یا رحمان، یا رحیم یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبی علی دینک» در زمان غیبت به خواندن دعای «اللّهمّ عرّفنی نفسک...» سفارش شده است. به حجّ که می‌روید اهمّ حاجات را از خدا بخواهید و آن فرج حضرت ولیّ‌عصر(ع) است که فرج بشریّت است. بعد از آن نابودی حکومت‌های فاسد و جائر را بخواهید. خدا کند راهی برای «شرح صدر» پیدا کنیم که به واسطة رئیس و [سَروَرمان] تحیّر قلبی‌مان برطرف شود. «فرج» ولو یک ساعت باشد، بعد از آن روشنایی است ائمه(ع) ما این مطلب را با ما اتمام حجّت کرده‌اند و فرموده‌اند: «برای فرج بسیار دعا کنید»، البته نه با لقلقة زبان. خود امام در مسجد سهله، جمکران، در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اینکه او را ببیند، فرموده است: «فرج من نزدیک است، دعا کنید» یا به نقلی فرموده: «فرجم نزدیک شده دعا کنید «بداء» حاصل نشود». چه مصائبی بر امام زمان(ع) که مالک همة کرة زمین است وارد می‌شود. آن حضرت در چه حالی هستند و ما در چه حالی! او در زندان است و خوشی و راحتی ندارد و ما چقدر از مطلب غافلیم و توجه نداریم. کسانی که در خواب و بیداری تشرّف حاصل نموده‌اند از آن حضرت شنیده‌اند که فرموده است: «برای تعجیل فرج من زیاد دعا کنید». خدا می‌داند تعداد این دعاها باید چقدر باشند تا مصلحت ظهور فراهم آید. باید دعا را با شرایط آن انجام داد و توبه از گناهان از جمله شرایط دعا است. چنان‌که فرموده‌اند: «دعاء التائب مستجاب» نه اینکه برای تعجیل فرج دعا کنیم [در حالی که] کارهایمان برای تبعید (= به تأخیر انداختن و دور کردن) آن حضرت باشد.

    خدا چه صبری داده به حضرت غایب(ع) که هزار سال می‌بیند بر سر مسلمان‌ها چه بلاهایی می‌آید و خود آنها چه بلاهایی بر سر هم می‌آورند و همه را تحمّل می‌کند. امیدواریم خداوند برای یک مشت شیعة مظلوم، صاحبشان را برساند زیرا در عالم چنین سابقه نداشته و ندارد که رئیس و رهبری از مریدان و لشکرش این قدر غیبت طولانی داشته باشد. چه باید گفت؟ معلوم نیست تا کی! در تمام امّت‌های گذشته مقدّر شده است ولی در هیچ امّتی چنین غیبتی با وقتِ نامعلوم و غیر مقدّر اتفاق نیفتاده است.

    اگر بدانیم دعای ما اثر دارد و باز دعا نکنیم، مقصرّیم. حضرت غایب(ع) عجب صبری دارند! با اینکه از تمام آنچه که ما می‌دانیم یا نمی‌دانیم اطّلاع دارد و از همة امور و مشکلات و گرفتاری‌های ما باخبر است.

    خود حضرت مهدی(ع) هم منتظر روز موعود است و خودش می‌داند که چه وقت ظهور می‌کند. اینکه گفته می‌شود آن حضرت وقت ظهورش را نمی‌داند، درست نیست. دعای تعجیل فرج دوای همة دردهای ماست. می‌پرسند: «چرا این همه دعا می‌کنیم مستجاب نمی‌شود؟» [پاسخ این است:] شرط استجابت دعا، توبه است. لذا ملائکه می‌گویند: چرا دعا را با شرطش ـ که توبه باشد ـ به جا نمی‌آورید تا مستجاب شود؟ ما باید امام زمان(ع) را حاضر فرض کنیم. هرجا می‌رود، برویم و می‌توانیم! ولی گویا نمی‌خواهیم در راه رضای آن حضرت باشیم، نه اینکه رضای آن حضرت را نمی‌دانیم یا نمی‌توانیم تحصیل کنیم. مهم‌تر از دعا برای تعجیل فرج، دعا برای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می‌باشد. اگر ظهور آن حضرت نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آن روز مهیّا سازد از جمله آنکه از گناهان توبه کند. همین توبه باعث می‌شود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده، از سر شیعه رفع و دفع گردد.

    آقایی که زیاد به مسجد جمکران می‌رود، می‌گفت: «امام زمان(ع) را در مسجد جمکران دیدم به من فرمود: «به دل‌سوختگان ما بگو برای ما دعا کنند». او هزار سال است که زندانی است. لذا هر کسی که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می‌رود باید که اعظم حاجت (= بزرگ‌ترین خواسته) نزد آن «واسطة فیض» ـ یعنی فرج خود آن حضرت ـ را از خدا بخواهد. حضرت غایب(ع) دارای بالاترین علوم است و «اسم اعظم» پیش از همه در نزد خود آن حضرت است، با این‌همه به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: «برای من دعا کنید». در حالی که [امام زمان(ع)] مُرده را زنده می‌کند، خود در زندان وسیع [دنیا] به سر می‌بَرد. امّا در مورد خود حق ندارد، هرچند برای دیگران ـ مخصوصاً در امور فردی ـ عنایت خاصّی دارد امّا در امور اجتماعی که مربوط به خود آن حضرت است، خیر! خدا کند ارتباط شیعه و اهل ایمان، با امام زمان(ع) قوّت بگیرد تا در مقام صبر، صبر و تحمّل کنند. [یقیناً] دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت مؤثر است، امّا نه لقلقة زبان و «عجّل فرجه» خشک و خالی. دعای فرج مثل نماز نافله، عمل مستحبّی است. یعنی راستی وجدّی از غیبت امام متأثر باشیم و از خدا بخواهیم که فاصلة هزار و چندصد ساله را که میان مردم و «واسطة فیض» افتاده است، برطرف شود و به پایان برسد. دعای باحالِ حُزن و اندوه و با تأثر قلبی از مردم واقع نمی‌شود. اگر می‌شد، قطعاً وضع این‌طور نبود. راه خلاص از گرفتاری‌ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ‌عصر(ع) آن هم با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه تا رابطة ما با ولیّ‌امر و امام زمان(ع) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوّت رابطة ما با ولیّ‌امر(ع) هم در اصلاح نفس است.


    • امام زمان(ع) ناظر اعمال ما

    چیزی که باعث شرمندگی و خجالت‌زدگی ما می‌شود این است که امام زمان(ع) همه چیز را می‌داند و همه چیز را می‌شنود. معصومین(ع) «عین الله الناظرة و اذن الله السامعه الواعیه» [= یعنی چشم بینا و گوش شنوای خداوند] هستند. اگر حرفی زده می‌شود حتی قبل از آنکه دیگران و کسانی که در مجلس هستند، بشنوند، آنها می‌شنوند. چرا کاری نمی‌کنید که همیشه خودتان را پیش آن حضرت ببیند؟ [اگر] ما او را نمی‌بینیم، او که ما را می‌بیند. پس چرا این‌قدر دوریم؟ آیا نباید توجه داشته باشیم که ما رئیسی داریم که بر احوال ما ناظر است؟ وای بر احوال ما اگر در کارهایمان او را ناظر نبینیم و یا او را در همه‌جا ناظر ندانیم! با وجود اعتقاد به داشتن رئیسی که «عین الله الناظر\» است آیا می‌توانیم از نظر الهی فرار کنیم یا خود را پنهان کنیم؟ چه پاسخی خواهیم داد؟

    چقدر سخت است اگر برای ما این امر ملکه نشود که در هر کاری که می‌خواهیم اقدام کنیم و انجام دهیم ابتدا «رضایت» و «عدم رضایت» او را در نظر نگیریم و رضایت و خشنودی او را جلب ننماییم! ما باید رضا و میل امام زمان(ع) را در کارها به دست آوریم. در امور اجتماعی نباید به دیگران نگاه کنیم و از این و آن پیروی کنیم. زیرا این افراد معصوم نیستند، هرچند بزرگ و بزرگوار باشند. اگر در راه امام عصر(ع) باشیم چنانچه به ما بد و ناسزا هم بگویند نباید ناراحت شویم بلکه هم‌چنان باید در آن راهِ حق و حقیقت ثابت‌قدم و استوار باشیم.

    انصاف این است که در زمان نزدیک به ظهور که ظلم فراگیر می‌شود به افرادی که در دین و ایمان باقی می‌مانند، عنایات و الطاف خاصّی می‌شود تا از دین خارج نشوند. زیرا حضرت ولیّ‌عصر(ع) تکیه‌گاه مردم است و کسانی که تکیه‌گاهشان امام باشد، کوهِ ایمانند. ما اهل علم در هر حال باید به وظیفة خود عمل کنیم. نوکرهای امام زمان(ع) عموماً باید عمل به وظیفه کنند، توسلات را هم داشته باشند.


    • راه‌های ارتباط با امام عصر(ع)

    راه ایجاد و ارتباط با اهل بیت(ع) و مخصوصاً حضرت ولیّ‌عصر(ع) عبارت است از «معرفت خداوند متعال» و بعد «اطاعت محض از پروردگار». این دو، موجب حبّ به خداوند و محبّت نسبت به همة کسانی که خداوند آنها را دوست می‌دارد؛ مثل انبیا و اوصیا ـ مخصوصاً علاقه و ارتباط با محمّد و آل محمّد(ع) ـ می‌شود که نزدیک‌ترین آنها به ما حضرت صاحب‌الامر(ع) است.

    لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیّ‌عصر(ع) تشرّف حاصل کند. بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز و سپس توسل به ائمه(ع) بهتر از تشرّف باشد، زیرا هرجا که باشیم آن حضرت می‌بیند و می‌شنوند. ضمناً عبادت در زمان غیبت افضل از عبادت در زمان حضور است و زیارت هر کدام از ائمه اطهار(ع) مانند زیارت خود حضرت حجّت(ع) است.

    در زمان غیبت عنایات و الطاف امام زمان(ع) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده. باب بقا و حضور کلّاً مسدود نیست، بلکه اصل «رؤیت جسمانی» را هم نمی‌شود انکار کرد. ما در دریای زندگی در حال غرق شدن هستیم. دستگیری «ولیّ خدا» لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ‌عصر(ع) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد همراه خود ببرد.

    کجا رفتند کسانی که با صاحب‌الزّمان(ع) ارتباط داشتند؟ ما خود را بیچاره کرده‌ایم که قطع ارتباط نموده‌ایم و گویا هیچ چیز نداریم. اگر بفرمایید: به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ارتکاب محرّمات ملتزم نیستید. او به همین امر از ما راضی است. ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

    تنها پیدا کردن و دیدن آن حضرت(ع) مهم نیست. زیرا دیدن آن حضرت در عرفات یا در جای دیگر که همیشه میسور نمی‌شود و ممکن نیست. [امّا] اگر مشرّف شدید به آن حضرت نگویید که از خدا برای من زن، خانه، دفع فلان بیماری یا امراض به‌خصوص و... بخواه. زیرا اینها چندان اهمیت ندارد. همچنین آقای دیگری گفت: در اعتکاف مسجد کوفه آن حضرت را در خواب دیدم که به من فرمود: اینهایی که به اینجا آمدند از مؤمنین خوب هستند ولی هر کس حاجتی دارد و برای برآورده شدن حاجت خود آمده است مانند خانه، فرزند. و هیچ‌کدام برای من نیامده‌اند. مطلب همین‌طور است. هر کدام در فکر حوائج شخصی خود هستیم و به فکر آن حضرت نیستیم.

    هر کسی باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجّت(ع) و فرج شخصی خویش پیدا کند؛ خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد یا نزدیک. عده‌ای بوده‌اند که گویا حضرت غایب در پیش آنها حاضر و ناظر بوده است. آن حضرت آن‌قدر به ما نزدیک و از حال ما باخبر است امّا ما از او غافل و بی‌خبریم و می‌پنداریم که دوریم! حیف که ما قدردانِ نعمتِ ولایت نیستیم.

    حاج محمّدعلی فشندی(ره) هنگام تشرف به محضر حضرت صاحب(ع) عرض می‌کند: مردم دعای توسل می‌خوانند و در انتظار شما هستند و شما را می‌خواهند و دوستان شما ناراحتند. حضرت می‌فرماید: دوستان ما ناراحت نیستند! کسانی که منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود. آری! تشنگان را جرعة وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می‌دهند. آیا ما تشنة معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب نمی‌دهد با آنکه کارش دادرسی به همه است و به مضطرّان عالم رسیدگی می‌کند؟!

    آن حضرت از چشم ظالمان محجوب (= پنهان) است. «المحجوب عن اعین الظالمین» امّا کسانی که نه ظالمند و نه رفیق ظالمند و نه با ظالمان معاشرند و نه در خانه و محلّة ظالمان هستند، آن حضرت از دیدة آنها محجوب نیستند. ثانیاً دیدن با چشم موضوعیت ندارد بلکه طریق و وسیله‌ای است برای حصول یقین. اگر آدم از پشت پرده، صدایی را شنید و بودن گوینده‌ای را یقین کرد و او برای ما خبرهایی داد که مطابق با واقع شد، [ما] به وجود گوینده، یقین پیدا می‌کنیم هرچند چشمانمان او را نبیند. ثالثاً همین دیدن را خیلی از بزرگان علمای ما هم ادّعا کرده‌اند، که اگر بگوییم آنها دروغگو بوده‌اند، دیگر معلوم است که ما در چه حالی هستیم.


    • چرا حضرت بیمناک و خائف هستند؟

    در زیارت حضرت غایب(ع) وارد شده است: «السلام علیک ایّها المهذّب الخائف» [= سلام بر تو ای آراستة بیمناک]. با اینکه انسان خائن، خائف است «الخائن خائف» و شخص مهذّب و بی‌گناه و پاک، از کسی بیم ندارد؛ امّا آن حضرت با آن حریم پاک، از اظهار (و نشان دادن خود) خائف است. او به خاطر گناهان و به خاطر اعمال [بد] ما است که [بیش از] هزار سال در بیابان‌ها در به در و خائف است. سبب غیبت امام زمان(ع) خود ما هستیم. زیرا دستمان به او نمی‌رسد وگرنه، اگر در میان ما بیاید و ظاهر و حاضر شود چه کسی او را می‌کُشد؟ آیا جنّیان او را می‌کُشند یا ما انسان‌ها؟ ما پیشتر و در طول تاریخ ائمه(ع) امتحان خود را پس داده‌ایم!

    شاید از بعضی از روایات استفاده شود که عمر حضرت حجّت(ع) در پس از ظهور زیاد نباشد. لذا بعضی از منتظران حضرتش از این جهت ناراحتند، امّا فکر نمی‌کنند که یک روز [حکومت و زندگی با آن حضرت] به سال‌ها می‌ارزد.
    دعا می‌کنیم که خداوند کام ما شیعیان را با فرج امام زمان(ع) شیرین گرداند!

    ماهنامه موعود شماره 94
    عبدالحسن ترکی

    ادامه

    یکم. نیروی زمینی اسراییل
    این نیرو دارای 134 هزار سرباز آمادة رزم (مرد و زن) می‌باشد که در سه لشگر تقسیم شده‌اند، البته در زمان آماده‌باش کامل و شرایط جنگی نیروی ذخیره و تعداد لشگرها افزایش می‌یابد. نیروی متشکل از 365 هزار سرباز (مرد و زن) می‌باشد که همگی آنها ظرف مدت 48 الی 72 ساعت آماده خواهند بود. به عبارت دیگر تعداد نیروهای زمینی اسراییل، در حدود پانصد هزار نفر می‌باشد وحتی می‌تواند به ششصد هزار نفر نیز برسد.
    1. نیروی زرهی
    2/62 درصد از نیروی زمینی در اختیار نیروی زرهی است و این امر بیانگر اهمیت این نیرو می‌باشد. ارتش اسراییل دارای 5400 تا 5500 تانک است در حالی که ارتش سوریه 4600 تانک در اختیار دارد. اگر بخواهیم در مقام مقایسه با ارتش این رژیم، ارتش مصر را در نظر آوریم، خواهیم دید که 6/44 درصد از ارتش مصر را نیروهای زرهی در اختیار دارند و این نیروهای زرهی در اختیار دارند و این نیروهای در حدود 3650 تانک در اختیار دارند و این امر بیانگر ضعف ارتش مصر در مقابل ارتش سوریه و اسراییل و اهمیت استفادة وسیع از تانک در اندیشة نظامی اسراییل است.
    2. نیروی پیاده مکانیزه
    اسراییل دارای 9500 نفر بر جنگی در اندازه‌ها و مدلهای مختلف است در حالی که ارتش سوریه 3750 و ارتش مصر 3904 نفربر در اختیار دارند. به عبارت دیگر، تفاوتی 250 درصدی میان تجهیزات ترابری ارتش اسراییل با ارتش سوریه و 243 درصدی با ارتش مصر به چشم می‌خورد که این امر بیانگر اهمیت لجستیک در تفکر نظامی اسراییل می‌باشد.
    3. توپخانه
    بیش از 1810 توپخانة میدانی و هاوتزر در اختیار نیروی زمینی این رژیم می‌باشد. در جنگ 1973 زمانی که نیروی هوایی اسراییل نتوانست از آتش خود جهت حمایت از نیروی زمینی استفاه کند، آتش توپخانة مصر و سوریه برتری قابل ملاحظه‌ای نسبت به نیروی زمینی اسراییل یافت. از آن پس ارتش صهیونیستی نسبت به افزایش کیفی و کمّی توپخانه توجه بیشتری نشان داد، به طوری که هم اینک حجم این توپخانه 22 درصد بیشتر از توپخانه‌های سوریه و مصر می‌باشد.
    4. خمپاره‌اندازها
    خمپاره‌اندازها از جنگ 1948 تا کنون نقش مهمی در ارتش اسراییل داشته‌اند، زیرا طرز استفادة آنها آسان و در عین حال ارزان قیمت هستند، در تمامی شرایط قابل استفاده است، به راحتی به کار می‌افتد و نیروهای پیاده می‌توانند به سرعت از آنها استفاده کنند، ضمن اینکه ساخت آنها هزینة زیادی در بر ندارد. هم اکنون ارتش اسراییل دارای 2740 خمپاره‌انداز سنگین می باشد، 1600 خمپاره‌انداز 81 میلی‌متری، 900 خمپاره‌انداز 120 میلی‌متری، 240 خمپاره‌انداز 160 میلی‌متری، در حدود پنج‌هزار خمپاره‌انداز 60 و 52 میلی‌متری نیز در اختیار این ارتش می‌باشد.
    5. موشکهای
    تا قبل از جنگ 1973 و با توجه به اینکه اندیشة نظامی اسراییل مبتنی بر اتکا به تانک و هواپیما بود، توجه چندانی به موشکهای ضد تانک نمی شد، اما در جنگ سال 1973 ارتشهای سوریه و مصر با قدرت و شدت بالایی از موشکهای ضد تانک برای از کار انداختن تانکهای اسراییلی استفاده کردند و موفقیت مطلوبی نیز به دست آوردند. این موفقیت نه تنها در تاریخ جنگهای اعراب و اسراییل بلکه در تاریخ جنگهای مدرن نیز بی‌نظیر بود. از آن پس اسراییل به اهمیت موشکهای ضد تانک پی‌برد به طوری که در حال حاضر ارتش آن دارای 3200 سکوی پرتاپ موشکهای آمریکایی «بی جی ام ـ 71 تاو» و «تاو ـ 2» و 18 هزار موشک می‌باشد. همچنین در حدود 2000 پرتابگر موشک آمریکایی در آسوان و تعداد بسیاری از سکوهای پرتاب اسراییلی ماپاتس که نمونه‌ای از موشک‌های آمریکایی «تاو» می‌باشد و توسط اسراییل در سال 1984 طراحی و ساخته شده و با اشعة لیزر کار می‌کند، در اختیار ارتش اسراییل قرار گرفته است. تعداد و مدل موشکهای ارتش اسراییل بسیار زیاد و متنوع می باشد، اما آمار دقیقی از آنها در دسترس نیست.
    6. موشکهای ضد هواپیما و بالستیک
    تا جنگ 1973، ارتش اسراییل به دفاع پدافندی خود چه از لحاظ کمیت و چه از لحاظ کیفیت توجهی نشان نمی‌داد و معتقد بود هواپیماهای جنگنده بهترین وسیله برای مقابله با هواپیماهای دشمن می‌باشد. اما پس از تجربة جنگ 1973، این ارتش به دفاع پدافندی توجهی ویژه نشان داد، به طوری که در سال 1997، 17 باطری موشکهای «ام ای ام ـ 23 هاوک» ضد هواپیما که ساخت آمریکا می‌باشد، در اختیار ارتش اسراییل قرار گرفت، در حال حاضر 102 سکوی پرتاب همراه با 306 موشک آمادة پرتاب است، البته به غیر از این موارد، 900 الی 1000 موشک ذخیره نیز در اختیار دارد.
    همچنین چهار باطری موشک مدل «پاک ـ 2» معروف به تام «پاتریوت» نیز که باز هم آمریکایی است در خدمت ارتش اسراییل قرار گرفته است. این موشکهای دوربرد و ضد هواپیما، موشکهای بالستیک و موشکهای کروز هستند. برای موشکهای پاتریوت، 16 سکوی پرتاب متحرک 64 موشک آمادة پرتاب وجود دارد، ضمن اینکه 128 موشک دیگر نیز آماده پرتاب است که فعلاً به صورت ذخیره نگهداری می‌شود، اما با توجه به نتایج پرتاب این موشکها در جنگ 1991 خلیج فارس، عملکرد این موشکها چندان رضایتبخش نیست و به همین دلیل در حال حاضر آمریکا در تلاش است تا نمونه‌ای پیشرفته‌تر تحت نام «پاک ـ 3» ارایه کند. بجز موارد مذکور، هشت باطری موشکهای ضد هواپیماهای در حال پرواز در ارتفاع پایین نیز که با اشعة مادون قرمز کار می‌کند و ساخت آمریکا می‌باشد، در اختیار ارتش اسراییل قرار دارد. مدل این موشکها «ام ـ 48 الف 1 چاپارال» می‌باشد و 48 سکوی چهارگانه با 192 موشک آمادة شلیک است. تعداد این موشکها در ارتش اسراییل در حدود 1152 موشک می‌باشد.
    اسراییل از سال 1992 با مشارکت فنی و مالی ایالات متحده در حال ساخت یک مدل موشک ضد موشک جدید به نام «آرو» می‌باشد. حداکثر برد این موشک 500 کیلومتر است تا بتواند در دورترین فاصله از اسراییل موشکهای بالستیک حمله کننده به آن را هدف قرار دهد. البته بدون کمک از طریق ارتباط میان ماهواره‌های امریکایی به سیستم هشدار سریع اسراییل، نمی‌توان در زمان مناسب در مقابل موشکهای بالستیک حمل کنندة به اسراییل قرار گرفت. این رژیم برای اینکه بتواند توان دفاع موشکی خود را بالا ببرد، از ایالات متحده درخواست کرده است تا هر چه سریعتر مدل پیشرفته «آروـ2» را به مرحلة ساخت برساند. قرار بود اسراییل در آوریل 1998 دو باطری موشک «آروـ2» را دریافت کند، اما دولت اسراییل در خواست کرد که یک باطری دیگر نیز اضافه شود، با توجه به هزینة 150 میلیون دلاری ساخت این باطریها و در پرتو اانتشار وسیع موشکهای بالستیک در سطح منطقه، ایالات متحده تصمیم گرفته است بخشی از هزینه‌های ساخت باطری سوم را تقبّل نماید.
    یک پروژة مشترک دیگر میان اسراییل و ایالات متحده برای ساخت موشک ضد موشک کاتیوشا که از سوی مقاومت ملی لبنان به عنوان پاسخی به حملات اسراییل علیه شهروندان لبنانی مورد استفاده قرار می‌گیرد، در حال پیگیری است. نام این پروژه «ناتیلوس» است. توپخانة اسراییل نیز متعدد و متنوع می‌باشد. یکی از مدلهای این توپخانه « ام ـ 163 فالکون» است و مدل دیگر «شیلکا» می‌باشد که مدل اخیر در اتحاد جماهیر شوروی ساخته شده است و ارتش اسراییل تعدادی از آنها را طی جنگ 1973 و اشغال جنوب لبنان در 1982 به دست آورد. آزمایشهای نشان داد که توپ «شلیکا» از فالکن آمریکایی بهتر است و قدرت نشانه‌گیری آن بالاتر می‌باشد.
    نوع دیگری از موشکها به نام «آدامز» که ساخت اسراییل، به تعداد بیشماری در اختیار ارتش قرار گرفته است. این موشکها بسیار سبک‌وزن هستند و در زمرة نادر موشکهای زمین به هوا می‌باشند که حتی می‌توان آنها را در پشت یک خودروی مسطح مثل جیپ یا وانت‌بار قرار داد و شلیک کرد. این موشکها به طور عمودی و برای ارتفاعات پایین مورد استفاده قرار می‌گیرند. همچنین تعداد سه هزار موشک «رد آی» که بر روی شانه حمل و به وسیلة دوربین چشمی مادون قرمز جهت‌گیری می‌شوند، در خدمت این ارتش می‌باشد. این موشکها ساخت امریکاست و برای مقابله با موشک روسی (سام ـ 7) ساخته شده و بعد از جنگ 1973 به ارتش این رژیم تحویل شده است. همچنین موشکهای معروف به «استینگر» که پیش از این به «رد آی ـ 2» معروف بود و نمونة پیشرفته‌تری از آن به شمار می‌آید به تعداد نامشخصی در اختیار اسراییل قرار گرفته است.
    بدین ترتیب اهمیت تسلیحات دفاع هوایی، چه موشکهای ضد هواپیما و چه ضد موشکهای بالستیک، از بعد از جنگ 1973 برای ارتش اسراییل مشخص می‌شود. با وجود این، هواپیماهای جنگنده کماکان ابزار اصلی دفاع هوایی علیه جنگنده‌های دیگر کشورها به شمار می‌آید، گر چه نقش دفاعی هواپیماها بعد از جنگ 1973 به ارتش این رژیم تحویل شده است. همچنین موشکهای معروف به «استینگر» که پیش از این به «ردآی ـ 2» معروف بود و نمونة پیشرفته‌تری از آن به شمار می‌آید به تعداد نامشخصی در اختیار اسراییل قرار گرفته است.
    بدین ترتیب اهمیت تسلیحات دفاع هوایی، چه موشکهای ضدهواپیما و چه ضدموشکهای بالستیک، از بعد از جنگ 1973 برای ارتش اسراییل مشخص می‌شود. با وجود این، هواپیماهای جنگنده کماکان ابزار اصلی دفاع هوایی علیه جنگنده‌های دیگر کشورها به شمار می‌آید، گر چه نقش دفاعی هواپیماها بعد از جنگ 1973 کمتر شده است. بد نیست مقایسه‌ای میان تسلیحات دفاع هوایی کشورهای عربی مثل مصر و سوریه با این رژیم ارایه بدهیم. به عنوان مثال، دفاع هوایی سوریه دارای حدود 130 باطری سام 2و3و6 [50 باطری سام 6]، 8 باطری سام ـ 5، 15 باطری سام ـ 8، 24 باطری سام ـ 9 و 9 باطری سام ـ 13 می‌باشد.
    7. موشکهای بالستیک (زمین به زمین)
    در حال حاضر سه مدل موشک بالستیکی تاکتیکی ـ عملیاتی در ارتش اسراییل موجود دارد. در این میان 27 سکوی پرتاب موشکهای زمین به زمین تاکتیکی از نوع «م ج م ـ 52 سی لانس» ساخت امریکا با قابلیت استفاده از کلاهکهای متعارف یا خوشه‌ای به وزن 454 کیلوگرم در این ارتش وجود دارد. با استفاده از این کلاهکها، موشک می‌تواند حداکثر مسافتی معادل 72 کیلومتر را طی کند، اما اگر از یک کلاهک هسته‌ای با توان 10 کیلویی در رأس این موشکها استفاده شود این مسافت به 120 تا 130 کیلومتر خواهد رسید. کارشناسان نظامی غربی معتقدند تعمیرات و بازسازی صحیح موشکهای «لانس» و دقت در حفاظت از تجهیزات الکترونیکی آن باعث می‌شود تا این موشکها بتوانند به خوبی از نیروهای نظامی پرتحرک حمایت کنند و یا اینکه هدفهای بزرگی نظیر شهرها، پایگاهها، فرودگاهها و صایع زیربنایی اقتصادی را مورد اصابت قرار دهند.
    نوع دوم موشکهای بالستیکی که در اختیار ارتش اسراییل می‌باشد، موشکهای «جریکو ـ 1» فرانسوی می‌باشد که در سال 1965 در صحرای شمال آفریقا مورد آزمایش قرار گرفت. فرانسه تا قبل از اعمال تحریم نظامی پس از جنگ 1967 در حدود 14 موشک به اسراییل فروخت و از آن به بعد اسراییل خود مبادرت به تولید این نوع از موشکها کرد. یکی از کارشناسان آمریکایی برآورد کرده است که اسراییل سالانه بین 60 تا 80 موشک «جریکوـ1» تولید می‌کند. گفته می‌شود این موشک بردی در حدود 482 تا 563 کیلومتر دارد و قادر به حمل کلاهک هسته‌ای متعارف می‌باشد.
    نوع سوم موشکهای بالستیک اسراییل «جریکو ـ 2» می‌باشد که در داخل ساخته شده است و مدل پیشرفته‌ای از «جریکو ـ 1» به شمار می‌آید. این نوع موشکها از سال 1981 در اختیار ارتش اسراییل قرار گرفت. اسراییل در مه 1987 این موشک را مورد آزمایش سری قرار داد که موشک با طی مسافتی معادل 850 کیلومتر در دریای مدیترانه در جنوب جزیرة کرت فرو افتاد، پس از آن ازمایش دوم در ژانویة 1988 انجام شد. در 19 سپتامبر 1988 رژیم صهیونیستی اولین ماهوارة خود را به نام (افق ـ 1) با استفاده از نوع پیشرفته و دو مرحله‌ای موشک «جریکو ـ 2» پرتاب کرد و در 5 آوریل 1995 سومین ماهوارة (افق ـ 3) خود را پرتاب کرد. در 14 سپتامبر 1989 سومین آزایش موشکی خود را انجام داد که در این آزمایش، موشک از نقطه‌ای واقع در نزدیکی شهر قدس پرتاب شد و پس از عبور از قسمت وسیعی از دریای مدیترانه در 400 کیلومتری شمال شهر بنغازی لیبی و درون دریا فرود آمد و بدین ترتیب مسافتی در حدود 1300 کیلومتر را طی کرد. منابع
    اطلاعاتی آمریکا بر این باورند که حداکثر برد موشک «جریکو ـ 2» در حدود 1500 کیلومتر می‌باشد و اسراییل در حدود یکصد موشک از این نوع تولید کرده است. گفته می‌شود این موشک نیز قادر به حمل کلاهکهای هسته‌ای 340 کیلوگرمی و کلاهکهای متعارف می‌باشد. مجلة جینز اینتلیجنس ریویو در سال 1997 گزارش کرد که در حدود 150 کلاهک هسته‌ای و 50 موشک «جریکو ـ 2» در پایگاه هوایی اسراییلی «زکریا» واقع در جنوب شرقی تل‌آویو، انبار شده است. روزنامة اورشلیم پست در خبری که در 3 جولای 1998 منتشر کرد، نوشت موشک «جریکو ـ 3» دارای برد 5 هزار کیلومتر و کلاهک هسته‌ای به وزن یک تن می‌باشد.
    دوم. نیروی هوایی اسراییل
    نیروی هوایی اسراییل در واقع بدنة اصلی ساختار نظامی آن را تشکیل می‌دهد. با توجه به اندیشة نظامی هجومی این رژیم که بر مبنای بازدارندگی و برتری کیفی استوار می‌باشد، می‌توان سه رکن اصلی این اندیشه را این چنین معرفی کرد؛
    1.   توان حمله به عمق استراتژیک عربی جهت فلج کردن توان نیروی هوایی عربی و سپس وارد آوردن ضربات متعدد به نیروی زمینی در جبهه‌های نبرد؛
                                                                                                           بر گرفته از سایت امپرالیسم صهیونیزم